در قسمت گذشته از اين بحث اصول اخلاق باصطلاح نوين جنسی تشريح شد ،اكنون نوبت آن است كه اصول و پايه هائی كه اين مكتب بر روی آنها بناشده است ارزيابی نمائيم . آن اصول عبارت است از :
1 - آزادی هر فردی مطلقا محترم است و بايد محفوظ بماند ، مگر آنجا كهمزاحم آزادی ديگران باشد ، بعبارت ديگر : آزادی را جز آزادی نمیتواندمحدود كند .
2 - سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهائی است كه در نهاد دارد ،خودپرستيها و ناراحتيهای روحی ، ناشی از آشفتگی غرائز ، و بالاخص غريزهجنسی است ، و آشفتگی غرائز از عدم ارضاء و اشباع آنها ناشی میگردد .
3 - آتش ميل و رغبت بشر ، در اثر منع و محدوديت ، فزونی میگيرد ، ومشتعل تر میگردد و در اثر ارضاء و اشباع كاهش می يابد و آرام میگيرد ،برای انصراف بشر از توجه دائم به امور جنسی و جلوگيری از عوارض ناشی ازآن ، راه صحيح اين است كه هر گونه قيد و ممنوعيتی را در اين راه از جلوپايش برداريم چنانكه ملاحظه میشود ، اصل اول از اصول بالا ، فلسفی و اصل دوم تربيتی و اصل سوم روانی است . اين سه اصل را ما از مجموع گفته ها و نظرات طرفداران اين سيستم اخلاقی استنباط میكنيم و الا هيچكدام از آنان به اين ترتيب و تفصيل اصول سيستم اخلاقی خود را بيان نكرده اند.
کلیسا ،ازدواج
مدیران انجمن: رونین, شوراي نظارت
-
- پست: 458
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱, ۸:۵۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 118 بار
- سپاسهای دریافتی: 1090 بار
-
- پست: 458
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱, ۸:۵۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 118 بار
- سپاسهای دریافتی: 1090 بار
Re: کلیسا ،ازدواج
اصل آزادی
طرفداران اين سيستم اخلاقی از آن جهت به اين اصل كه تكيه گاه و اساس اصلی حقوق فردی بشمار رفته ، تكيه كرده اند كه به گمان آنها اين سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعی می باشد زيرا به عقيده آنها آزادی جنسی يك فردبه حقوق ديگران ضربه نمیزند ، فقط آنجا كه پای فرزند و اطمينان پدری وفرزندی به ميان میآيد ، حق شوهر پيدا میشود و لازم میگردد كه زن از باردار شدن از غير شوهر قانونی خود ، خودداری كند ، و تا زمانی كه وسائل ضد آبستنی در كار نبود لازم بودبرای صيانت اين حق مرد ، زن عفاف و تقوا را رعايت كند تا نسبت به شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنين ضرورتی در كار نيست .عليهذا در اينجا درباره دو قسمت بايد تحقيق شود : يكی اينكه آزادی راجز آزادی ديگران و لزوم رعايت آنها نمیتواند محدود كند ، ديگر اينكه روابط جنسی از ناحيه اطمينان پدر و فرزندی ، با اجتماع و زندگی عمومی وحقوق اجتماعی ارتباط ندارد . اما قسمت اول بايد ببينيم آن چيزی كه آزادی را باصطلاح حق مسلم بشر قرار میدهد چيست ؟
بر خلاف تصور بسياری از فلاسفه غرب آن چيزی كه مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعايت و احترام آن می گردد ميل و هوی و اراده فرد نيست ، بلكه استعدادی است كه آفرينش برای سير مدارج ترقی و تكامل به وی داده است ، اراده بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهای عالی و مقدسی كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد واو را در مسیر ترقی و تعالی بكشاند ، اما آنجا كه بشر را به سوی فنا ونيستی سوق میدهد و استعدادهای نهانی را به هدر می دهد احترامی نمی تواند داشته باشد ، ما در آينده انشاءالله مستقلا و به طور تفصيل تحت عنوان انسان و آزادی مسئله آزادی را طرح خواهيم كرد ، اينجا همين قدر يادآوری میكنيم كه بسيار اشتباه است اگرخيال كنيم معنی اينكه انسان آزاد آفريده شده اين است كه : به او ميل وخواست و اراده داده شده است ، و اين ميل بايد محترم شناخته شود مگرآنجا كه با ميلها و خواستهای ديگران مواجه و معارض شود و آزادی ميلهای ديگران را به خطر اندازد ، ما ثابت میكنيم كه علاوه بر آزاديها و حقوق ديگران ، مصالح عاليه خود فرد نيز میتواند آزادی او را محدود كند .بزرگترين تيشه ای كه به ريشه اخلاق زده شده به نام آزادی و از راه همين تفسير غلطی است كه از آزادی شده است ! وقتی كه از آقای " راسل " سؤال میشود آيا خود را به هيچ يك ازسيستمهای اخلاقی مقيد میدانيد ؟ جواب میدهد : آری ، ولی جدا ساختن اخلاق از سياست كار دشواری است ، به عقيده من علم اخلاق بايستی بدين طريق عرضه شود : فرض كنيد زيدی بخواهد فلان عمل را كه برای خودش مفيد بوده و درعين حال به همسايگانش زيان میرساند انجام دهد ، اگر زيد بدين طريق برایه مسايگان خود ايجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : ما به هيچ وجه موافق نيستيم بايد كاری كرد كه او سوء استفاده نكند . بنابراين ملاحظه میشود كه كار ما به يك امر جنائی مختوم میگردد و اين قضيه كاملا منطقی و عقلانی است ، روش اخلاقی من عبارت از ايجاد هماهنگی بين منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع میباشد . اين روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست ،آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسميت نمی شناسد ، معانی و مفاهيمی كه انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد ، اخلاقی را كه مبتنی برچنين معانی و مفاهيم باشد اخلاق تابو میخواند ، يگانه چيزی را كه مقدس می شمارد آزادی خواست و اراده و ميل است ، آزادی اراده و ميل رافقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل ، قابل تحديد میداند ، آنگاه گرفتار اين بست می شود كه در اين صورت چه قدرتی میتواند آزادی شخص را محدود كند و او را در مقابل آزاديهای ديگران وادار به تسليم و احترام نمايد .
طرفداران اين سيستم اخلاقی از آن جهت به اين اصل كه تكيه گاه و اساس اصلی حقوق فردی بشمار رفته ، تكيه كرده اند كه به گمان آنها اين سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعی می باشد زيرا به عقيده آنها آزادی جنسی يك فردبه حقوق ديگران ضربه نمیزند ، فقط آنجا كه پای فرزند و اطمينان پدری وفرزندی به ميان میآيد ، حق شوهر پيدا میشود و لازم میگردد كه زن از باردار شدن از غير شوهر قانونی خود ، خودداری كند ، و تا زمانی كه وسائل ضد آبستنی در كار نبود لازم بودبرای صيانت اين حق مرد ، زن عفاف و تقوا را رعايت كند تا نسبت به شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنين ضرورتی در كار نيست .عليهذا در اينجا درباره دو قسمت بايد تحقيق شود : يكی اينكه آزادی راجز آزادی ديگران و لزوم رعايت آنها نمیتواند محدود كند ، ديگر اينكه روابط جنسی از ناحيه اطمينان پدر و فرزندی ، با اجتماع و زندگی عمومی وحقوق اجتماعی ارتباط ندارد . اما قسمت اول بايد ببينيم آن چيزی كه آزادی را باصطلاح حق مسلم بشر قرار میدهد چيست ؟
بر خلاف تصور بسياری از فلاسفه غرب آن چيزی كه مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعايت و احترام آن می گردد ميل و هوی و اراده فرد نيست ، بلكه استعدادی است كه آفرينش برای سير مدارج ترقی و تكامل به وی داده است ، اراده بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهای عالی و مقدسی كه در نهاد بشر است هماهنگ باشد واو را در مسیر ترقی و تعالی بكشاند ، اما آنجا كه بشر را به سوی فنا ونيستی سوق میدهد و استعدادهای نهانی را به هدر می دهد احترامی نمی تواند داشته باشد ، ما در آينده انشاءالله مستقلا و به طور تفصيل تحت عنوان انسان و آزادی مسئله آزادی را طرح خواهيم كرد ، اينجا همين قدر يادآوری میكنيم كه بسيار اشتباه است اگرخيال كنيم معنی اينكه انسان آزاد آفريده شده اين است كه : به او ميل وخواست و اراده داده شده است ، و اين ميل بايد محترم شناخته شود مگرآنجا كه با ميلها و خواستهای ديگران مواجه و معارض شود و آزادی ميلهای ديگران را به خطر اندازد ، ما ثابت میكنيم كه علاوه بر آزاديها و حقوق ديگران ، مصالح عاليه خود فرد نيز میتواند آزادی او را محدود كند .بزرگترين تيشه ای كه به ريشه اخلاق زده شده به نام آزادی و از راه همين تفسير غلطی است كه از آزادی شده است ! وقتی كه از آقای " راسل " سؤال میشود آيا خود را به هيچ يك ازسيستمهای اخلاقی مقيد میدانيد ؟ جواب میدهد : آری ، ولی جدا ساختن اخلاق از سياست كار دشواری است ، به عقيده من علم اخلاق بايستی بدين طريق عرضه شود : فرض كنيد زيدی بخواهد فلان عمل را كه برای خودش مفيد بوده و درعين حال به همسايگانش زيان میرساند انجام دهد ، اگر زيد بدين طريق برایه مسايگان خود ايجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : ما به هيچ وجه موافق نيستيم بايد كاری كرد كه او سوء استفاده نكند . بنابراين ملاحظه میشود كه كار ما به يك امر جنائی مختوم میگردد و اين قضيه كاملا منطقی و عقلانی است ، روش اخلاقی من عبارت از ايجاد هماهنگی بين منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع میباشد . اين روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست ،آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسميت نمی شناسد ، معانی و مفاهيمی كه انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد ، اخلاقی را كه مبتنی برچنين معانی و مفاهيم باشد اخلاق تابو میخواند ، يگانه چيزی را كه مقدس می شمارد آزادی خواست و اراده و ميل است ، آزادی اراده و ميل رافقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل ، قابل تحديد میداند ، آنگاه گرفتار اين بست می شود كه در اين صورت چه قدرتی میتواند آزادی شخص را محدود كند و او را در مقابل آزاديهای ديگران وادار به تسليم و احترام نمايد .
هیچ کس جز خداوند هست نیست.
-
- پست: 458
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱, ۸:۵۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 118 بار
- سپاسهای دریافتی: 1090 بار
Re: کلیسا ،ازدواج
وقتی كه از آقای " راسل " سؤال میشود آيا خود را به هيچ يك ازسيستمهای اخلاقی مقيد میدانيد ؟ جواب میدهد :
آری ، ولی جدا ساختن اخلاق از سياست كار دشواری است ، به عقيده من علم اخلاق بايستی بدين طريق عرضه شود :
فرض كنيد زيدی بخواهد فلان عمل را كه برای خودش مفيد بوده و درعين حال به همسايگانش زيان میرساند انجام دهد ، اگر زيد بدين طريق برای همسايگان خود ايجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : ما به هيچ وجه موافق نيستيم بايد كاری كرد كه او سوء استفاده نكند . بنابراين ملاحظه میشود كه كار ما به يك امر جنائی مختوم میگردد و اين قضيه كاملا منطقی و عقلانی است ، روش اخلاقی من عبارت از ايجاد هماهنگی بين منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع میباشد . اين روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست ،آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسميت نمی شناسد ، معانی و مفاهيمی كه انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد ، اخلاقی را كه مبتنی برچنين معانی و مفاهيم باشد اخلاق تابو میخواند ، يگانه چيزی را كه مقدس می شمارد آزادی خواست و اراده و ميل است ، آزادی اراده و ميل رافقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل ، قابل تحديد میداند ، آنگاه گرفتار اين بن بست می شود كه در اين صورت چه قدرتی میتواند آزادی شخص را محدود كند و او را در مقابل آزاديهای ديگران وادار به تسليم و احترام نمايد .
آری ، ولی جدا ساختن اخلاق از سياست كار دشواری است ، به عقيده من علم اخلاق بايستی بدين طريق عرضه شود :
فرض كنيد زيدی بخواهد فلان عمل را كه برای خودش مفيد بوده و درعين حال به همسايگانش زيان میرساند انجام دهد ، اگر زيد بدين طريق برای همسايگان خود ايجاد مزاحمت كند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : ما به هيچ وجه موافق نيستيم بايد كاری كرد كه او سوء استفاده نكند . بنابراين ملاحظه میشود كه كار ما به يك امر جنائی مختوم میگردد و اين قضيه كاملا منطقی و عقلانی است ، روش اخلاقی من عبارت از ايجاد هماهنگی بين منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع میباشد . اين روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن كمتر از مدينه فاضله افلاطون نيست ،آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسميت نمی شناسد ، معانی و مفاهيمی كه انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها ميل و خواست و اراده خود را محدود كند سراغ ندارد ، اخلاقی را كه مبتنی برچنين معانی و مفاهيم باشد اخلاق تابو میخواند ، يگانه چيزی را كه مقدس می شمارد آزادی خواست و اراده و ميل است ، آزادی اراده و ميل رافقط با مواجه شدن با ميل و اراده ديگران در جهت مقابل ، قابل تحديد میداند ، آنگاه گرفتار اين بن بست می شود كه در اين صورت چه قدرتی میتواند آزادی شخص را محدود كند و او را در مقابل آزاديهای ديگران وادار به تسليم و احترام نمايد .
هیچ کس جز خداوند هست نیست.
-
- پست: 458
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱, ۸:۵۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 118 بار
- سپاسهای دریافتی: 1090 بار
Re: کلیسا ،ازدواج
قدرت منع وجلوگيری ديگران ،
میگويد : من كه به خاطر منافع خودم میخواهم منافع ديگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با يكديگر اتفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسليم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم كرد . آقای راسل میخواهد با اين بيان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق عمومی معرفی كند ، همين جا است كه عقيم بودن فلسفه اخلاقی او روشن میگردد.بديهی است اگر فرض كنيم هميشه افراد اجتماع يا گروههای اجتماعی دارای قدرت و هميشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد عليه متجاوز می باشندو هميشه يك فرد كه دارای قدرت كمتری است تصميم میگيرد عليه منافع اكثريت گام بردارد ، البته در اين صورت فرضيه آقای راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آيا هميشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟آيا هميشه كسانی كه مورد تجاوز قرار میگيرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آياهميشه فرد عليه منافع اكثريت تصميم میگيرد ؟ متجاوز تا به زور و قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند . اخلاقی كه آقای راسل پيشنهاد میكند قادر است تنها به ضعيفان توصيه كند كه از زور نيرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نكنند اما قادر نيست زورمندانی را كه عليه ناتوانان اتفاق میكنند و اطمينان دارند كه میتواننداعتراض آنان را با قوه قهريه پاسخ دهند به ترك تجاوز توصيه كند چونكه طبق اين فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نيست . زيرا آنها ضرورتی نمی بينند كه منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ كنند . اين فلسفه اخلاقی بهترين توجيه كننده حق زورگوئی و ديكتاتوری است ، عجب اين است كه آقای راسل شعار خود را در همه عمر آزادي خواهی و حمايت از حقوق ناتوانان قرارداده است اما فلسفه ای كه برای اخلاق ساخته است پايه های ديكتاتوری رااستحكام می بخشد . در فلاسفه غرب از اين نمونه ها باز هم هست كه فيلسوفی فلسفه اش يك جور حكم ميكند و شعار زندگيش طور ديگر .
اما قسمت دوم : اين قسمت مربوط به اين است كه ازدواج و تشكيل اجتماع خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی واجتماعی ؟ بدون شك در ازدواج ، تمتع شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگيزه افراد در انتخاب همسر بهره مند شدن از مسرت و لذت بيشتر زندگی است ، اكنون بايد ببينيم آيا از آن نظر كه دو فرد بنام زن و شوهر میخواهند زندگی مشترك و مقرون به خوشی و مسرتی تشكيل دهند و از شيرينی های زندگی بهره مند گردند ، بهتر و عاقلانه تر اين است كه كانون خانوادگی را كانون خوشيها و كاميابيهای جنسی قرار دهند وحداكثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن اين كانون صرف كنند و امااجتماع بيرون ، اجتماع بزرگ محيط كار و فعاليت و برخوردهای ديگر باشد ،يا بهتر اين است كه لذائذ و كاميابيهای جنسی از محيط خانوادگی به اجتماع بزرگ كشيده شود ، كوچه و خيابان و مغازه ها و محيط های اداری و باشگاههاو تفريحگاه های عمومی همه جا آماده انواع كاميابيهای جنسی نظری و لمسی وغيره بوده باشد ؟
اسلام طريق اول را توصيه كرده است ، اسلام اصرار فراوانی دارد كه محيط خانوادگی آمادگی كامل برای كاميابی زن و شوهر از يكديگر داشته باشد ، زن يا مردی كه از اين نظر كوتاهی كند مورد نكوهش صريح اسلام قرار گرفته است، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده كه محيط اجتماع بزرگ ، محيط كار و عمل و فعاليت بوده و از هر نوع كاميابی جنسی در آن محيط خودداری شود ، فلسفه تحريم نظربازی و تمتعات جنسی از غير همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی وتبرج زن برای بيگانه همين است . كشورهای غربی كه اما اكنون كوركورانه از آنها پيروی میكنيم راه دوم راانتخاب كرده اند .
كشورهای غربی در انتقال دادن كاميابيهای جنسی از كانون خانوادگی به محيط اجتماعی بيداد كرده اند و جريمه اش را هم میدهند ، فرياد متفكرينشان بلند است ، آنها وقتی كه میبينند برخی كشورهای كمونيستی جلواين كارها را گرفته و مانع هدر دادن نيروهای جوانان در اجتماع شده اند ،به چشم غبطه به آنها مینگرند . اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانيم وچنين فرض كنيم كه هر كس بيشتر میخورد و میخوابد و عمل آميزش انجام میدهد او از مسرت و خوشی بيشتری بهره مند است و به عبارت ديگر اگراستعدادهای بهجتزای انسانی و موجبات ناراحتيهای او را محدود بدانيم به آنچه حيوانات دارند ، البته انتقال كاميابيهای جنسی از كانون خانوادگیبه اجتماع بزرگ لذت و مسرت بيشتری خواهد داشت .
اما اگر بتوانيم تصور كنيم كه اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صميمانه ایكه احيانا تا آخرين روزهای پيری كه غريزه جنسی فعاليتی ندارد باقی است ،برای زندگی ارزش بيشتر و بالاتری دارد ، اگر بتوانيم تصور كنيم كه لذتی كه از يك مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی كه يك مرد ازمصاحبت يك زن هر جائی میبرد تفاوت دارد كوچكترين ترديدی در اين جهت نخواهيم كرد كه به خاطر بهرهمند شدن از مسرت بيشتر و آرامش بيشتر ، لازم است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی كرده است و محيط وكانون خانوادگی به اين كار و اجتماع بزرگ را به كار و فعاليت اختصاص دهيم . مطلب مهمتر جنبه های اجتماعی مسئله ازدواج است ، تنها برای اين نيست كه زن و مرد از مصاحبت يكديگر لذت بيشتری ببرند ، ازدواج و تشكيل كانون خانوادگی ايجاد كانون پذيرائی نسل آينده است ، سعادت نسلهای آينده بستگی كامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی . دست توانای خلقت برای ايجادو بقاء و تربيت نسلهای آينده علائق نيرومند زن و شوهری را از يك طرف وعلائق پدر و فرزندی را از طرف ديگر به وجود آورده است .
عواطف اجتماعی و انسانی ، در محيط زندگی رشد میكنند ، روح كودك راحرارت محيط فطری و طبيعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملايم میكند .ما وقتی كه میخواهيم عواطف دو نفر را نسبت به يكديگر تحريك كنيم ،میگوئيم افراد يك ملت برادر يكديگرند ، يا میگوئيم افراد بشر همه برادريكديگر و عضو يك خانواده هستند ، قرآن كريم عواطف پاك ايمانی مؤمنين را به عواطف برادری تشبيه میكند : " انما المؤمنون اخوه "، عواطف برادری تنها از خويشاوندی و هم خونی پيدا نمیشود ، عمده اين است كه دوبرادر در يك كانون محبت بزرگ میشوند ، راستی اگر عواطف برادری كه ناشی از كانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از ميان برود ، آيا افراداجتماع میتوانند كوچكترين عواطفی نسبت به يكديگر داشته باشند ؟میگويند در اروپا تا حدود زيادی عدالت هست اما عواطف بسيار كم است، حتی در ميان برادران و پدران و فرزندان عواطف كمی مشاهده میشود . برخلاف مردم مشرق زمين . چرا ؟
برای اينكه اين گونه عواطف در كانونهای با صفا و صميمی و پر مهرخانوادگی رشد میكند ، اما در اروپا چنين صفا و صميميت و وحدت و يگانگی ميان زنان و شوهران وجود ندارد . چرا اين يگانگی كه معمولا در مشرق زمين ميان زنان و شوهران وجود دارد ، در آنجاوجود ندارد ؟ برای اينكه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به يكديگر اختصاص ندارد ، هر كدام به طور نامحدود میتوانند لااقل از تمتعات نظری و لمسی دراجتماع بزرگ بهره مند شوند .
میگويد : من كه به خاطر منافع خودم میخواهم منافع ديگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با يكديگر اتفاق خواهند كرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسليم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم كرد . آقای راسل میخواهد با اين بيان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق عمومی معرفی كند ، همين جا است كه عقيم بودن فلسفه اخلاقی او روشن میگردد.بديهی است اگر فرض كنيم هميشه افراد اجتماع يا گروههای اجتماعی دارای قدرت و هميشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد عليه متجاوز می باشندو هميشه يك فرد كه دارای قدرت كمتری است تصميم میگيرد عليه منافع اكثريت گام بردارد ، البته در اين صورت فرضيه آقای راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آيا هميشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟آيا هميشه كسانی كه مورد تجاوز قرار میگيرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آياهميشه فرد عليه منافع اكثريت تصميم میگيرد ؟ متجاوز تا به زور و قدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند . اخلاقی كه آقای راسل پيشنهاد میكند قادر است تنها به ضعيفان توصيه كند كه از زور نيرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نكنند اما قادر نيست زورمندانی را كه عليه ناتوانان اتفاق میكنند و اطمينان دارند كه میتواننداعتراض آنان را با قوه قهريه پاسخ دهند به ترك تجاوز توصيه كند چونكه طبق اين فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نيست . زيرا آنها ضرورتی نمی بينند كه منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ كنند . اين فلسفه اخلاقی بهترين توجيه كننده حق زورگوئی و ديكتاتوری است ، عجب اين است كه آقای راسل شعار خود را در همه عمر آزادي خواهی و حمايت از حقوق ناتوانان قرارداده است اما فلسفه ای كه برای اخلاق ساخته است پايه های ديكتاتوری رااستحكام می بخشد . در فلاسفه غرب از اين نمونه ها باز هم هست كه فيلسوفی فلسفه اش يك جور حكم ميكند و شعار زندگيش طور ديگر .
اما قسمت دوم : اين قسمت مربوط به اين است كه ازدواج و تشكيل اجتماع خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی واجتماعی ؟ بدون شك در ازدواج ، تمتع شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگيزه افراد در انتخاب همسر بهره مند شدن از مسرت و لذت بيشتر زندگی است ، اكنون بايد ببينيم آيا از آن نظر كه دو فرد بنام زن و شوهر میخواهند زندگی مشترك و مقرون به خوشی و مسرتی تشكيل دهند و از شيرينی های زندگی بهره مند گردند ، بهتر و عاقلانه تر اين است كه كانون خانوادگی را كانون خوشيها و كاميابيهای جنسی قرار دهند وحداكثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن اين كانون صرف كنند و امااجتماع بيرون ، اجتماع بزرگ محيط كار و فعاليت و برخوردهای ديگر باشد ،يا بهتر اين است كه لذائذ و كاميابيهای جنسی از محيط خانوادگی به اجتماع بزرگ كشيده شود ، كوچه و خيابان و مغازه ها و محيط های اداری و باشگاههاو تفريحگاه های عمومی همه جا آماده انواع كاميابيهای جنسی نظری و لمسی وغيره بوده باشد ؟
اسلام طريق اول را توصيه كرده است ، اسلام اصرار فراوانی دارد كه محيط خانوادگی آمادگی كامل برای كاميابی زن و شوهر از يكديگر داشته باشد ، زن يا مردی كه از اين نظر كوتاهی كند مورد نكوهش صريح اسلام قرار گرفته است، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده كه محيط اجتماع بزرگ ، محيط كار و عمل و فعاليت بوده و از هر نوع كاميابی جنسی در آن محيط خودداری شود ، فلسفه تحريم نظربازی و تمتعات جنسی از غير همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی وتبرج زن برای بيگانه همين است . كشورهای غربی كه اما اكنون كوركورانه از آنها پيروی میكنيم راه دوم راانتخاب كرده اند .
كشورهای غربی در انتقال دادن كاميابيهای جنسی از كانون خانوادگی به محيط اجتماعی بيداد كرده اند و جريمه اش را هم میدهند ، فرياد متفكرينشان بلند است ، آنها وقتی كه میبينند برخی كشورهای كمونيستی جلواين كارها را گرفته و مانع هدر دادن نيروهای جوانان در اجتماع شده اند ،به چشم غبطه به آنها مینگرند . اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانيم وچنين فرض كنيم كه هر كس بيشتر میخورد و میخوابد و عمل آميزش انجام میدهد او از مسرت و خوشی بيشتری بهره مند است و به عبارت ديگر اگراستعدادهای بهجتزای انسانی و موجبات ناراحتيهای او را محدود بدانيم به آنچه حيوانات دارند ، البته انتقال كاميابيهای جنسی از كانون خانوادگیبه اجتماع بزرگ لذت و مسرت بيشتری خواهد داشت .
اما اگر بتوانيم تصور كنيم كه اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صميمانه ایكه احيانا تا آخرين روزهای پيری كه غريزه جنسی فعاليتی ندارد باقی است ،برای زندگی ارزش بيشتر و بالاتری دارد ، اگر بتوانيم تصور كنيم كه لذتی كه از يك مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی كه يك مرد ازمصاحبت يك زن هر جائی میبرد تفاوت دارد كوچكترين ترديدی در اين جهت نخواهيم كرد كه به خاطر بهرهمند شدن از مسرت بيشتر و آرامش بيشتر ، لازم است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی كرده است و محيط وكانون خانوادگی به اين كار و اجتماع بزرگ را به كار و فعاليت اختصاص دهيم . مطلب مهمتر جنبه های اجتماعی مسئله ازدواج است ، تنها برای اين نيست كه زن و مرد از مصاحبت يكديگر لذت بيشتری ببرند ، ازدواج و تشكيل كانون خانوادگی ايجاد كانون پذيرائی نسل آينده است ، سعادت نسلهای آينده بستگی كامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی . دست توانای خلقت برای ايجادو بقاء و تربيت نسلهای آينده علائق نيرومند زن و شوهری را از يك طرف وعلائق پدر و فرزندی را از طرف ديگر به وجود آورده است .
عواطف اجتماعی و انسانی ، در محيط زندگی رشد میكنند ، روح كودك راحرارت محيط فطری و طبيعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملايم میكند .ما وقتی كه میخواهيم عواطف دو نفر را نسبت به يكديگر تحريك كنيم ،میگوئيم افراد يك ملت برادر يكديگرند ، يا میگوئيم افراد بشر همه برادريكديگر و عضو يك خانواده هستند ، قرآن كريم عواطف پاك ايمانی مؤمنين را به عواطف برادری تشبيه میكند : " انما المؤمنون اخوه "، عواطف برادری تنها از خويشاوندی و هم خونی پيدا نمیشود ، عمده اين است كه دوبرادر در يك كانون محبت بزرگ میشوند ، راستی اگر عواطف برادری كه ناشی از كانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از ميان برود ، آيا افراداجتماع میتوانند كوچكترين عواطفی نسبت به يكديگر داشته باشند ؟میگويند در اروپا تا حدود زيادی عدالت هست اما عواطف بسيار كم است، حتی در ميان برادران و پدران و فرزندان عواطف كمی مشاهده میشود . برخلاف مردم مشرق زمين . چرا ؟
برای اينكه اين گونه عواطف در كانونهای با صفا و صميمی و پر مهرخانوادگی رشد میكند ، اما در اروپا چنين صفا و صميميت و وحدت و يگانگی ميان زنان و شوهران وجود ندارد . چرا اين يگانگی كه معمولا در مشرق زمين ميان زنان و شوهران وجود دارد ، در آنجاوجود ندارد ؟ برای اينكه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به يكديگر اختصاص ندارد ، هر كدام به طور نامحدود میتوانند لااقل از تمتعات نظری و لمسی دراجتماع بزرگ بهره مند شوند .
هیچ کس جز خداوند هست نیست.
- پست: 3472
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 5879 بار
- سپاسهای دریافتی: 12411 بار
- تماس:
Re: کلیسا ،ازدواج
,
همین دیدگاه هست که ما را در اینجا و اونها را در همه عرصه ها جلوتر قرار داده!
غرب حمام را از ما آموخت و حالا داره به ما دوش تلفنی پس می دهد ...
از این مثال ها زیاد است، باید پذیرفت کسی که یاد می گیرد رشد می کند. اگر چیزی مانده که غرب یاد نگرفته است، یاد خواهد گرفت و از ما نیز درش جلو خواهد زد مگر این دیدگاه ما تغییر یابد.
همین دیدگاه هست که ما را در اینجا و اونها را در همه عرصه ها جلوتر قرار داده!
غرب حمام را از ما آموخت و حالا داره به ما دوش تلفنی پس می دهد ...
از این مثال ها زیاد است، باید پذیرفت کسی که یاد می گیرد رشد می کند. اگر چیزی مانده که غرب یاد نگرفته است، یاد خواهد گرفت و از ما نیز درش جلو خواهد زد مگر این دیدگاه ما تغییر یابد.
Personal Site: [External Link Removed for Guests]
-
- پست: 458
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱, ۸:۵۷ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 118 بار
- سپاسهای دریافتی: 1090 بار
Re: کلیسا ،ازدواج
سلام بر دوست بسیار گرامی ابوعلی
چیزی که غرب الان دیگر بطور کامل از دست داده دوباره باید از شرق یاد بگیرد .
البته اگر نظر واقعی خود من بخواهی غربیان کسانی نیستند جز دزدانی شیک پوش .از اموال مردم بیچاره بقیه کشورها گرفته تا مغز های بقیه کشورهایی که در عین اینکه غنی هستند ولی چون با هزاران ترفند مانع از عالم شدن انها به داراییشان شده اند ناجوانمردانه دزدیدند و خود را با اموال ربوده شده دیگران شیک پوش کردند .
ما روایتی داریم اگر مال حرام به خانه ببری و فرزندان و خانواده ات با انها تغذیه کنند خانواده ات از هم می پاشد .و یکی از دلایل از هم پاشیدگی خانواده در غرب تناول همین اموال دزدیده شده از بقیه ملتها می باشد.
چیزی که غرب الان دیگر بطور کامل از دست داده دوباره باید از شرق یاد بگیرد .
البته اگر نظر واقعی خود من بخواهی غربیان کسانی نیستند جز دزدانی شیک پوش .از اموال مردم بیچاره بقیه کشورها گرفته تا مغز های بقیه کشورهایی که در عین اینکه غنی هستند ولی چون با هزاران ترفند مانع از عالم شدن انها به داراییشان شده اند ناجوانمردانه دزدیدند و خود را با اموال ربوده شده دیگران شیک پوش کردند .
ما روایتی داریم اگر مال حرام به خانه ببری و فرزندان و خانواده ات با انها تغذیه کنند خانواده ات از هم می پاشد .و یکی از دلایل از هم پاشیدگی خانواده در غرب تناول همین اموال دزدیده شده از بقیه ملتها می باشد.
هیچ کس جز خداوند هست نیست.
- پست: 3472
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۹:۴۴ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 5879 بار
- سپاسهای دریافتی: 12411 بار
- تماس:
Re: کلیسا ،ازدواج
,
قبول است. در ماهیت غرب و اساس و پایه رشد آنها تردید نیست، منتها نگاه ما به ایشان چطور است؟ حکیمانه یا مانند یک مال باخته؟
آیا ما در مقابل غرب خود را بازنده حساب می کنیم؟
اگر اینطور باشد که پس ما راه و مسیر اون را منتهی به پیروزی باید بدانیم و به عبارت ساده خودمان نیز دنباله آن مسیر را بگیریم.
اما اگر نخواهیم اینطور باشد، بنابراین باید به غرب آنطور نگاه نکنیم، مانند یک بازنده و اساسا غرب را پیروز و فاتح نشماریم. که من فکر کنم این نگاه حکیمانه تر نیز باشد. مشکل بزرگ این است ما کمتر درباره خود و بیشتر درباره دیگری مشغول سبک و سنگین، نظر دهی و حتی پیش بینی هستیم. که این کار دور از حکمت است.
اگر دزد به شما زد، خود را مالباخته بدانید اما بازنده خیر.
اگر در قضاوت به خاطر دروغ طرف دعوی حق شما را نداند، خود را مظلوم بدانید اما بازنده خیر.
و ...
من فکر می کنم در این جهان حریف هر کس، خودش است.
برنده و بازنده بودن هم بستگی به چیرگی ما به نفس خودمان دارد نه نفس دیگران، و این اون حکمتی است که ازش حرف زده شد.
به روایت هندویی از اسلام، در اسلام باید من تسلیم من شود. دیاری در کار نیست...
قبول است. در ماهیت غرب و اساس و پایه رشد آنها تردید نیست، منتها نگاه ما به ایشان چطور است؟ حکیمانه یا مانند یک مال باخته؟
آیا ما در مقابل غرب خود را بازنده حساب می کنیم؟
اگر اینطور باشد که پس ما راه و مسیر اون را منتهی به پیروزی باید بدانیم و به عبارت ساده خودمان نیز دنباله آن مسیر را بگیریم.
اما اگر نخواهیم اینطور باشد، بنابراین باید به غرب آنطور نگاه نکنیم، مانند یک بازنده و اساسا غرب را پیروز و فاتح نشماریم. که من فکر کنم این نگاه حکیمانه تر نیز باشد. مشکل بزرگ این است ما کمتر درباره خود و بیشتر درباره دیگری مشغول سبک و سنگین، نظر دهی و حتی پیش بینی هستیم. که این کار دور از حکمت است.
اگر دزد به شما زد، خود را مالباخته بدانید اما بازنده خیر.
اگر در قضاوت به خاطر دروغ طرف دعوی حق شما را نداند، خود را مظلوم بدانید اما بازنده خیر.
و ...
من فکر می کنم در این جهان حریف هر کس، خودش است.
برنده و بازنده بودن هم بستگی به چیرگی ما به نفس خودمان دارد نه نفس دیگران، و این اون حکمتی است که ازش حرف زده شد.
به روایت هندویی از اسلام، در اسلام باید من تسلیم من شود. دیاری در کار نیست...
Personal Site: [External Link Removed for Guests]