فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف د

در اين قسمت مي‌توانيد فرهنگ هنرهاي نمايشي را مشاهده نماييد

مدیران انجمن: MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 155
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷, ۲:۴۸ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 446 بار
سپاس‌های دریافتی: 506 بار
تماس:

فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف د

پست توسط The Passenger »

داداييسم (Dadaism)،
داداييسم يا مكتب دادا يك جنبش كوتاه مدت بود كه در ادبيات و نقاشي ميان سالهاي 1916 و 1922 ميلادي پديدار شد. اين جنبش زاييدۀ نوميدي و اضطراب و هرج و مرج و خرابي حاصل از جنگ جهاني اول بود. داداييسم در اساس زبان حال كساني را نشان ميداد كه به ثبات و داوم هيچ چيز اميدي نداشتند و چيزي را در زندگي پابرجا نميشمردند. هدف پيروان اين مكتب تبليغ بي شكلي مطلق و شورشي بودعليه هنر و اخلاق و اجتماع و نفي دنياي موجود. دنيايي كه ستونهايش بر پايۀ جنگ و آدم كشي تكيه داشت. «رسوايي براي رسوايي» هدف اين مكتب بود. بنابراين هواخواهان آن، شيوۀ كار خود را با عبارتهاي قابل درك تنظيم نكردند. زيرا چون بناي اين مكتب بر نفي بود، ناچار بايد خود را هم نفي ميكرد. داداييسم براي دهن كجي و ريشخند دنياي شعر و ادب، سيماي مضحك خود را نشان داد تا با رسوايي، رسوايي ببار آورد.
در 1921 ميلادي نمايشي كه در تالار «گاوو» در فرانسه به تماشا گذاشته شد از اينقرار بود: دونفر روي صحنه با هم روبرو ميشدند، اولي ميگفت: «پستخانه آن روبرو است.» دومي پاسخ ميداد: «از من چه كاري ساخته است.» پرده مي افتاد و نمايش بپايان ميرسيد.
برنامۀ ديگري كه داداييستها اجرا كردند برنامه اي بود كه آندره و فيليپ سوپو (Andre et Fillipe Sopeau) با نام «لطفا» (S’il vous plait). پردۀ نخست اين برنامه به اين ترتيب بود كه ريبمون دسِني (Ribemont Dessaignes) در حالي كه خود را با قيف بزرگي پوشانده بود، رقصي اجرا كرد. در پردۀ دوم بنابر برنامۀ اعلام شده قرار بود نويسندگان نمايشنامه جلو پرده بيايند و خودكشي كنند. همچنين در اين برنامه اعلام شده بود كه داداييستها در برابر چشم تماشاگران موهاي سر خود را خواهند تراشيد. اما مردم پس از پايان به اصطلاح پردۀ نخست نه تنها گوجه فرنگي، بل كه براي نخستين بار در دنيا بيفتك بسوي صحنه پرتاب كردند. اين چيزها اغلب درون قيف مي افتاد. به اين ترتيب تماشاگران مانع ادامۀ برنامه شدند.
در سال 1922 ميلادي جنبشي كه نمايندۀ بحران رواني و عدم تعادل فكري يك نسل بود از ميان رفت و جاي خود را به سوررآليسم (Surrealism) داد.
(ر.ك به سوررآليسم)

دالانگ،
اصطلاحي كه براي گوينده و گردانندۀ گفتگوها در نمايش سايۀ «جاوه» بكار ميرود. جاوه از جزيره هاي اندونزي در جنوب شرقي آسيا است.
(ر.ك به سايه بازي)


دام پاتيل (Cauldron Trap)،
چشم اندازي در صحنه يا ميدانگاهي در آنسوي صحنه را ميگويند كه در آن شخصيتها يا موضوعهايي مطرح و سپس ناپديد شوند. سرچشمۀ پيدايش اين اصطلاح صحنه هاي جادوگر در نمايشنامۀ «مكبث» (Macbeth) اثر ويليام شكسپير (1564 م – 1616 م ، William Shakespeare) است. در اين صحنه ها جادوگران ظاهر ميشوند و پس از گفتگو با مكبث باپديد ميگردند.
(ر.ك به صحنه)

داوري شاعرانه (Poetic Justic)،
يك داوري دور از واقعيت و تخيلي كه حاصلش نتيجه اي اخلاقي باشد بطوري كه شخصيتها به پاداش يا تنبيهي كه سزاوار كارشان است برسند. در اين صورت است كه در پايان نمايشنامه نيكوكار پاداش ميگيرد و تباهكار سزا مي بيند. ارسطو (384 پ.م – 322 پ.م ، Aristotle)در فن شعر (Poetics ، حدود 335 پ.م) مينويسد كه عنصر غم انگيزي در شخصيتهاي ناكامل وجود ندارد. يعني شخصيتي كه نه در پرهيزكاري كامل است و نه در اوج پليدي است قابل طرح در تراژدي نيست. براي طرح در تراژدي بايد پرهيزكار مطلق يا پليدي فاسد و چاره ناپذير را مطرح كرد تا تراژدي كامل باشد و بتواند موقعيت ناگزير و محتوم انسان را بيان كند. بنابر اين آن چه سرنوشتي محتوم را ناگزير نميكند بيشتر خيالي مطلوب است و به نمايش ملودرام (Melodrama) تعلق دارد. پس سرنوشت فاجعه آميز از نظم دلخواه و كمال مطلوبهاي سادۀ داوريِ شاعرانه پيروي نميكند.
(ر.ك به تراژدي نوكلاسيك؛ نمايش روايي)

دختر فروختن، تعزيه
پدري است كه هرسال تعزيه اي برپا ميكند. يكسال بدليل عدم امكان مالي توانايي برپايي تعزيه را ندارد. تصميم ميگيرد فرزندش با به فروش برساند و از مبلغ فروش فرزند نذر هرساله اش را ادا كند. پس فرزند را به بازار ميبرد و به فروش ميرساند؛ اما خريدار فرزندش كس جز امام حسين (ع) نيست. امام فرزند را پس از خريد آزاد ميكند تا نزد خانواده اش بازگردد. اين تعزيه چگونگي اين ماجرا را نشان ميدهد. تعزيۀ «پسرفروختن» هم براساس همين موضوع انجام ميشود.
(ر.ك به تعزيه)

دختر نصراني، تعزيه
اين تعزيه ماجراي يك دختر مسيحي را حكايت ميكند كه دلباختۀ حضرت علي اكبر (ع) ميشود. موضوع از اينقرار است كه دختر مسيحي، پس از شنيدن شجاعتهاي حضرت علي اكبر (ع) براي ديدار ايشان به كربلا ميرود؛ اما زماني به كربلا ميرسد كه ايشان به شهادت رسيده اند. پس به سپاه دشمن حمله برده و كشته ميشود.
(ر.ك به تعزيه)

دراماطا،
دراماطا معرب دراما (Drama) است. دراما يك اصطلاح يوناني و معادل نمايش فارسي است.
(ر.ك به نمايش)

درت الصدف،: (ر.ك به در و صدف، تعزيه)

درخلوت (Aside)،
قرارداد نمايشي كه در آن گفته هاي يك شخصيت را، شخصيتهاي روي صحنه نشنيده ميگيرند. با اين قرارداد تنها تماشاگر است كه از انديشه هاي واقعي اين شخصيت يا از هدف و خيال پنهانش باخبر ميشود. يوجين اونيل (1888م – 1953م ، Eugene O’Neill) در نمايشنامۀ «ميان پردۀ غريب» (1928 م) از اين تمهيد نمايشي استفادۀ كامل برده است.
(ر.ك به گفتگو با خود)

تصویر
اين بخش در حال تكميل است...
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
در سايۀ گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من، در غمشان جامه دريده
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 155
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷, ۲:۴۸ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 446 بار
سپاس‌های دریافتی: 506 بار
تماس:

Re: فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف د

پست توسط The Passenger »

درو،
کدویی بزرگ و میان تهی. بر این کدو پوستی کشیده است و در اجرای تعزیه با کشیدن کف نمناک دست صدای شیر از آن درمی آورند.
(نیز ر.ک به تعزیه)

دژ پایداری (The Castle of Perseverance)،
یک نمایش اخلاقی (Morality Play) انگلیسی که با احتمال در سالهای آغاز سدۀ پانزدهم اجرا می شده است. دستنویس باقی مانده از این نمایش تاریخ 1440 میلادی را دارد. این دستنوشته یک نمایش آموزشی است با کم و بیش سه هزار و پانصد بیت که آن را نویسندۀ ناشناخته ای سروده است. نمایش «دژ پایداری» یکی از سه نمایشی است که به آن نمایشهای اخلاقی ماکرو (Macro Moralities) میگویند. «دژ پایداری» تاریخچۀ زندگی انسان را از تولد تا داوری آخر بازگو میکند. موضوع به این ترتیب است که انسان پس از تولد با جهان و تن و ابلیس احاطه میشود. او، با حرارت، در برابر فرشتۀ نیکی مقاومت میکند و طرفدار دنیا میماند. فرشتۀ نیکی با یاری پشیمانی و توبه و دیگر پرهیزگاریها بر او یورش می برد. انسان در دژ پایداری پناه میگیرد. در اینجاست که کشمکش میان گناه و پرهیزگاری برای خشنودی روح انسان آغاز میشود. انسان بوسیلۀ چاپلوسی و آز و آزمندی از پا درمی آید و در نتیجه نجات و رستگاری را از دست میدهد. او وقتی می بینید که دار و ندارش ناپدید شده اند و مرگ نزدیک میشود به وحشت می افتد و درخواست رستگاری میکند. در طی یک بحث پراهمیت، عدالت پافشاری میکند که انسان لعنت شود. اما سرانجام بخشش پیروز میشود و انسان نجات می یابد.
(ر.ک به نمایش اخلاقی؛ نمایشهای اخلاقی ماکرو)

دست پوش،
اصطلاحی است که برای بازیگر تقلید ایرانی بکار میرفت.
(ر.ک به تقلید)

دستگاه،
اصطلاحی است که برای دستنوشتۀ کامل یک تعزیه بکار برده میشود.
(ر.ک به تعزیه)

دستگاه استانیسلاوسکی (Stanislavski System)،
یک شیوۀ بازی واقعی گرا (Realism) که کنستانتین استانیسلاوسکی (1863م – 1938م ، Konstantin Stanislavsk) بنیان گذارد و بر بازیگری بنا شده است. استانیسلاوسکی بر آموزش، انضباط و دانش شخص بازیگر در تصویر کردن شخصیت نمایشی تا آنجا که واقعی و باور کردنی بنظر برسد تأکید بسیار میکرد. شیوۀ او، امروز در بسیاری از نهادهای آموزش بازیگری بکار گرفته میشود.
(ر.ک به تماشاخانۀ هنر مسکو)

دستور صحنه (Stage Direction)،
آن بخشهای یک دستنوشته که در اجرا باید بکار برده شوند. این بخشها شامل نام گویندگان یا شخصیتها، ورودها و خروج ها، شرح حرکتهای شخصیتها، شرح صحنه آرایی، و شرح چگونگی بازگو کردن گفته های یک شخصیت است. در نمایشنامه های کهن، دستور صحنه، در کل کوتاه و بسیار اندک بود. برای نمونه تراژدیهای یونانی کهن، دستور صحنه نداشت و در گفتگوها بود که عملی که به ضرورت باید انجام شود اشاره شده بود. حتی در چند نمونه از تراژدیها روشن نیست که گفتگوها مربوط به کدام شخصیت است. در نمایشنامه های دوران معاصر، نمایشنامه نویسان تمایل بسیار دارند که دستور صحنه هایشان توسط بازیگران بدقت بکار برده شود. برای نمونه جورج برنارد شا (1856م – 1950م ، George Bernard Shaw) نه تنها در نوشتن دستور صحنه دقیق و سخاوتمندانه میکوشید بل که از نوشتن جزء به جزء سبب های گفته های بازیگران و تمام آنچه که احساس خودش بود، خودداری نمیکرد. دستورهای صحنۀ نمایشهای «شا» گاهی به چندین صفحه میرسد.
بسیاری از اصطلاحات مربوط به دستور صحنه که ریشۀ لاتین دارند، امروز هم بکار برده میشوند. از این جمله میتوان به اصطلاحاتی اشاره کرد که در فارسی معادل خروج (Exit)، رفتن به چندین سوی (Exeunt)، تنها (Solus)، در یک جا ماندن (Manent)، با یکدیگر سخن گفتن (Omnes) و مانند اینهاست.
نمایشنامه نویسان عصر نوزایی خوشحال بودند که اصطلاحات دستور صحنه ای لاتینی را به نشانۀ فضل و دانش خود بکار ببرند.
(نیز ر.ک به صحنه)

تصویر
اين بخش در حال تكميل است...
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
در سايۀ گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من، در غمشان جامه دريده
ارسال پست

بازگشت به “فرهنگ هنرهاي نمايشي”