فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف ر

در اين قسمت مي‌توانيد فرهنگ هنرهاي نمايشي را مشاهده نماييد

مدیران انجمن: MASTER, شوراي نظارت

ارسال پست
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 155
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷, ۲:۴۸ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 446 بار
سپاس‌های دریافتی: 506 بار
تماس:

فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف ر

پست توسط The Passenger »

رآليسم،: (ر.ك به واقعي گرايي)

رازدار (Confidant)،
يك شخصيت نوعي قراردادي در نمايشهاي دوران گوناگون. رازدار يك دوست يا همراه شخصيت اصلي يا محوري نمايش است. با وجود اين شخصيت و گفتگوي او با شخصيت اصلي است كه انديشه ها و احساسات چهرۀ اصلي نمايش براي تماشاگران روشن ميشود. به اين ترتيب رازدار امكاني است براي نمايشنامه نويس تا به شخصيت اصلي اش امكان دهد كه بدون پناه بردن به تك گويي يا منولوگ (Monogogue) يا گفتگو با خود (Soliloguy) از راز دل سخن بگويد. بنابر اين فضايي فراهم ميشود كه گفته هاي شخصيت اصلي با پرس و جوي رازدار بيان نمايشي بيابد. يك نمونۀ برجسته از شخصيت رازدار در نمايشنامۀ انگليسي، شخصيت هوراشيو (Horatio) در نمايشنامۀ «هملت» (1600/1601 ميلادي) نوشتۀ ويليام شكسپير (1564 م – 1616 م ، William Shakespeare) است. در نمايشنامه هاي يونان كهن وظيفۀ رازدار اغلب به عهدۀ همسرايان (Chorus) گذاشته ميشد.
(ر.ك به تك گويي؛ گفتگو با خود؛ همسرايان)

راست نمايي (Verisimilitude)،
بطور كلي درستي و واقعيت داشتن يك كار ادبي در مقايسه با زندگي واقعي. در نمايشنامه، راست نمايي تنظيم كنندۀ نظريۀ مكتب نوكلاسيك بود. در اين نظريه گفته ميشد كه تماشاگر يك نمايش بايد بپذيردكه آنچه بر روي صحنه ميگذرد يك رويداد واقعي است و بطور دقيق همان رويدادي است كه در زندگي وافعي روي داده است. همين نظريه بود كه پذيرش گستردۀ سه وحدت را سبب شد. بنابر نظريۀ راست نمايي، از تماشاگر نميشد انتظار داشت تا باور كند صحنه اي كه –براي نمونه- حالا در آتن است، لحظه اي ديگر در روم باشد. آنهم در حالي كه تماشاگر ميداند كه در يك تماشاخانه نشسته و جايش را تغيير نداده است. همچنين نميشد از تماشاگر خواست زمان نمايش بلند مدتي را بپذيرد، آن هم هنگامي كه تماشاگر ميداند تنها براي چند ساعتي به تماشاخانه آمده است. وحدت مكان و وحدت زمان از اين باور حاصل شد.
(ر.ك به سه وحدت)
جان درايدن ( 1631 م – 1700 م ، John Dryden) يكي از نخستين منتقداني بود كه گفت: «نمايش هنوز يك نمايش است؛ ما ميدانيم كه ناگزير بايد فريب صحنه را بپذيريم و همين را هم ميخواهيم.» (مقاله اي دربارۀ شعر نمايشي 1668 ميلادي). در سدۀ بعد در 1765 ساموئل جانسون (1709 م – 1784م ،Samuel Johnson) در پيشگفتار مشهورش بر نمايشهاي ويليام شكسپير (1564 م – 1616 م ، William Shakespeare) نوشت: «نمايش به هرحال ساختگي است، هر نمايشي از واقعيت، يك برداشت ويژه از واقعيت است؛ بنابراين هر افسانه نمايشي در ماديت اش باور كردني است. يعني براي يك لحظه هم كه شده، اعتبار دارد.» و در 1817 ميلادي ساموئل تايلر كلريج (1772م – 1834م ، Samuel Taylor Coleridge) در كتاب زندگينامۀ ادبيات (Biographia Literaria) (بخش چهارم) با گفتۀ معروفش با ديگران همصدا شد كه: «آرزوي باور كردن»؛ يعني اينكه يك نفر از روي اراده، براي لحظه اي انتخاب كند كه آنچه را به آشكار واقعي نيست، باور كند.
(نيز ر.ك به واقعي گرايي؛ طبيعت گرايي)

راه،
در نمايش يوناني پارادوس (Parados) يا راه، بخش آغاز يك نمايش بود كه در طي آن همسرايان (Chorus) وارد ميشدند و در هنگام ورودشان آواري ميخواندند. اصطلاح پارادوس از واژه اي بمعني راهرو و سراشيب درازي كه همسرايان از آن وارد ميشدند يا محل رقص خود را ترك ميگفتند گرفته شده است. همۀ نمايشهاي يوناني شامل «راه» نميشدند. براي نمونه در «امنيدس» (468 پ.م ، Eumenides) نوشتۀ آشيلوس (525 پ.م – 456 پ.م ، Aeschylus) همسرايان از همان آغاز نمايش در محل خود حضور داشتند.
(ر.ك به مقام؛ نمايش يوناني؛ همسرايان)

رپرتوار (Repertoire)،
اصطلاحي كه براي فهرست نمايشهاي آماده براي اجرا، يا نمايشنامه هايي كه در طول زمان معين اجرا خواهد شد، بكار برده ميشود.
(نيز ر.ك به گروه رپرتوار)

رجزخواني،
اصل و نسب و بزرگي مقام و رشادتها كه بوسيلۀ دو شخصيت مخالف و رو در روي هم براي مقهور كردن ديگري برشمرده شود؛ مانند رجزخواني هاي اجراي تعزيه و غيره. اين رجزخواني ممكن است بوسيلۀ نقال حكايت شود و مقصود بيان آن بوسيلۀ خود شخصيتها باشد؛ مانند نقل صحنه هاي نبرد تن به تن در داستانهاي شاهنامه و مانند آن.
(ر.ك به تعزيه؛ نقالي)

رستاخيز مسيح،: (ر.ك به نمايش رستاخيز مسيح)

تصویر
اين بخش در حال تكميل است...
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
در سايۀ گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من، در غمشان جامه دريده
Major
Major
نمایه کاربر
پست: 155
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷, ۲:۴۸ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 446 بار
سپاس‌های دریافتی: 506 بار
تماس:

Re: فرهنگِ واژه ها، اصطلاحات و سبكهاي نمايشي: حرف ر

پست توسط The Passenger »

رقص،
یک شکل از هنر اجرایی که همیشه با نمایش همراه بود و یا به آن پیوند داشت. رقصهای باستانی در معابد کهن یا رقصهای مربوط به قبیله های بدوی و یا سماع صوفیان خود گویای حالتی یا مرحله ای بود از احساس یا کیفیتی مذهبی، شعایری یا عارفانه که با حرکتهایی پرمعنی انجام میشد. رقص در تکامل هنر نمایش –بویژه در هند، ژاپن و یونان تأثیر ژرفی داشته است. برای نمونه رقص و نمایش هندی جدایی ناپذیرند و در بسیاری از نمایشهایسنتی بویژه در آسیا و آفریقا، رقص بخش تفکیک ناپذیر نمایش است.
(ر.ک به نمایش آسیایی؛ نمایش آفریقایی)
در نمایش یونان کهن، رقص بخش عمده ای از اثر نمایشی را بعهده داشت؛ زیرا همسرایان هنگامی که چکامه هایشان را به سرود یا به آواز می خواندند، می رقصیدند. در تقلید و لال بازی (Pantomimes) های یونانی و رومی هم رقص بکار میرفت. بعدها در نمایش با صورتک (صورتکها، Masques) و اپراهای انگلیسی رقص بکار گرفته شد و مولیر (1622م – 1673م ، Molière) نمایشنامه نویس فرانسوی در کمدی هایش بخشهایی برای «باله» (Ballet) نوشت. در دوران معاصر، رقص، در کمدی موزیکال (Musical Comedy) نقشی همیشگی دارد.
(ر.ک به صورتک؛ کمدی موزیکال؛ همسرایان)

رقیب (Antagonist)،
شخصیتی که رقیب شخصیت اصلی (Protagonist) نمایش است. برای نمونه یاگو (Iago) در «اتللو» نوشتۀ ویلیام شکسپیر رقیب اتللو است.
(ر.ک به شخصیت اصلی)

رمانتیسیسم (Romanticism)،
جنبشی در ادبیات سالهای آخر سدۀ هجدهم و نوزدهم که همزمان با تمدن صنعتی آغاز شد. رمانتیسیسم گریز از قاعده های کلاسیسیسم را که زیبندۀ نظم زمینداری و اشرافیت بود تبلیغ میکرد. پایه های ادبیات رمانتیسیسم بر ایده آلیسم نهاده شده بود. نویسندۀ رمانتیک، طبیعت را نه آنگونه که هست؛ بل که آنگونه که آرزو میکرد به وصف درمی آورد. او اندیشه را سازندۀ حیات اجتماعی میدانست و در نتیجه، دگرگونی شرایط اجتماعی را محصول تحول فکری و اخلاقی می پنداشت. هنرمند رمانتیک که اصلهای علیّت و قانونهای عینی اجتماعی و طبیعت را منکر بود دنیایی ویژه بنا می نهاد که خود فرمانروای آن بود. آلمان شاید نخستین کشوری بود که با جنبش «شورش و کوشش» (sturm und drang) در نمایشنامه نویسی دهۀ 1770 و 1780 میلادی به رمانتیسیسم روی آورد. این جنبش با نمایشنامه های آغازین فردریک شیلر (1759م – 1805م ، Friedrich Schiller) آغاز شد و با نمایشنامه های یوهان ولفگانگ فون گوته (1749م – 1832م ، Johann Wolfgang von Goethe) شکل گرفت و روح رمانتیسیسم را تجربه کرد. در انگلستان رمانتیسیسم در ادبیات بطور کلی از 1798 میلادی یعنی سال انتشار «عاشقانه های غنایی» ویلیام وُردز-وُرث (1770م – 1850م ، William Wordsworth) و ساموئل تایلر کُلریج (Samuel Taylor Coleridge) مطرح شد. پس از وُردز-وُرث، جان کیتس (1795م – 1821م ، John Keats)، پرسی بایش شلی (1792م – 1822م ، Percy Bysshe Shelley)، لُرد بایرون (1788م – 1824م ، Lord Byron) و دیگران به نوشتن نمایشنامه های رمانتیک دست زدند؛ اگر چه تعداد کم شماری از کارهایشان به روی صحنه رفت. در طی سدۀ نوزدهم، سلیقۀ نمایشی انگلیسی، گرایش به نمایش سبک (Melodrama) یافت، که خود شکلی از نمایشنامه های رمانتیک بود. در فرانسه روح رمانتیک با نمایش «هرنانی» (1830 میلادی، Hernani) نوشتۀ ویکتور هوگو (1802م – 1885م، Victor Hugo) شکل گرفت که حساسیتهای تند مخالف را در آکادمی فرانسویان (Académie Francaise) برانگیخت و با اجرایش آنها را به خشم آورد.
(ر.ک به تراژدی رمانتیک)
از خون جوانان وطن لاله دميده
از ماتم سرو قدشان، سرو خميده
در سايۀ گل، بلبل ازين غصه خزيده
گل نيز چو من، در غمشان جامه دريده
ارسال پست

بازگشت به “فرهنگ هنرهاي نمايشي”