من زده بودم بیرون ولی یک سری جاذبه های اهنربایی حس کردم یک بار دیگه هم اومدم!البته استثنائا چون مهمان یاسره!
1.میلاد نگار...تبلیغات انتخاباتی تموم شده ها!اصلا بورس ایران بزرگترین بورس منظومه شمسی وجهنم ضرر کهکشان راه شیری!
2.یاسر اون 600 هزار رو نگرفتم!
3.سوالات صندلی چطور بود؟مفید بود؟
4.تاپیک دختر ژاپنی نگو چت روم دختر ژاپنی بگو!یادش بخیر!لینکشو پیدا کردی بذار تازه واردها برن یکم دلشون وا شه!
5.کنجکاوم کردی تاپیکی که بین من و میلاد نگار اشتب شده بود کدوم بود؟البته من بیشتر از دست هانی1459 خندم گرفت که به میلاد ابوعلی خیلی جدی گفته بود خانم نگار عزیز خواهر محترم!!!جالبیش این بود که میلاد نگار حواسش نبود که هانی سهوا فقط با نگاه به آیدی اینو گفته!میلاد نگار هم عصبانی و الا بلا گیر داده بود که هانی جنسیت منو زیر سوال برده!
6.جنیفر انیستون!واااای...سلیقه ات خوبه..یک حدسی بزنم! همین الانه که چند نفر که اصلا این خانم رو نمیشناسن تو سرچ عکس گوگل تایپ میکنن جنیفر انیستون! تا ببینن سلیقه ات چطوره! به حس ششم من شک نکن!یک نکته دیگه...دخترایی که حس حسادت زنانه قدرتمندی دارند با دیدن جنیفر آنیستون میگن وای ما که خوشکل تریم!
منم زحمت دوستان رو کم کردم خودم عکس جنیفر آنیستون رو میذارم!
7.ویزای قزوین هم نگهدار تو جیبت لازمت میشه یک روز میری شهرت راهت ندادن مدرک ورودی داشته باشی!من اون قزوین شما و باراجین و نواب و طالقانی و الغدیر رو بارها زیر و رو کردم اخوی!
8.منظور(!!!!!!!)از آزمایشگاه قضیه میکروسکوپیک بودن دیدگاه هایش است!ضمنا من که اصلا کاری نکردم زخمی شدی!خشونت سوالات لایت بود که!
9.جان یاسر اگر استاد من بودی کاری می کردم تدریس رو ول کنی سر به بیابون بزنی!
10.گفتی کپسول اکسیژن من هم یک خاطره ازش دارم...یک تکنسین فنی اماتوری داشتیم تو مرکز فنی ماهشهر با کپسول بازی میکنه!!!!ولی شانسی که می یاره کپسول محصور در لوله های عظیم انتقال بود و نزدیک به 40-50 بار این طورف و اون رفت و میخورد به این هاله محصور به دور خودش...یعنی اگر1 دقیقه دیرتر منطقه محصور رو ترک می کرد شاید دماغش رو هم نمی تونستیم پیدا کنیم ولی بچه تیزی بود و در حرکتی آکروباتیک از بالای لوله های پرید اون ور!صدای برخورد کپسول به لوله ها به حدی بود که تا چند ساعت تو گوشمون زنگ می زد!
11.از بچگی از دختر بدت می اومد!!!(به این میگن لاف آبادانی از ورژن قزوینی)یعنی باشون بالا بلندی و لیله و گرگم وبه هوا و استپ آزاد و هفت سنگ و وسطی و والیبال بازی نمیکردی!
12.یاسر میگه دختر فوق لیسانس با دیپلمه ازدواج نمیکنه...درست میگه ولی یک نگاه به 5 سال دیگه بنداز چقدر دختر مجرد خواهیم داشت...من بعید میدونم تو اون قحطی شوهر دخترا کوتاه نیان!
عرض به حضور(!!!!!!!!!!!!!!)آخر ماجراهای میم مثل فیلمهای ایرانی است که نصف کاره تموم میشه!و خود بیننده حین دیدن تیتراژ فیلم باید آخر ماجرا رو حدس بزنه!طبق آخرین اخبار وارده از ایستگاه بین المللی که همینک به دستمان رسید یاسر و اون دختره ماه عسل رفتن باغ شمسی خانوم اینا توکره مریخ!خودم خطبه عقدشون رو خوندم ! مهر السنه حساب کردم!من و میلادنگار نیز اندر خم یک کوچه ایم...راستی دختر افاده ای اضاف نبود! پایه ازدواجم اساسی فقط زیاد اهل امتحان نقاشی و چهره پردازی و 45 دقیقه پشت آینه نباشه چون دختر بی آرایش و سرخاب ماتیک هم باید قشنگ باشه !اخلاقش هم پایه خنده باشه!میلادنگار هم رو نمیکنه ولی میگه دختر مورد نظر من باید دماغش رو مدل سنجابی سربالا عمل کرده باشه!
اینم حسن ختام صندلی جهت شادی روح طیبه یاسر!!!!!!!! از اون صندلی هایی که که من رو به فیض عظمی رسوند!خود یاسر هم بهش چسبیده و دست به تایپش بد نیست!
به طور قطع هیولایی که از یاسر در زمان کمپین ...در اذهان دوستان سبز ایجاد شده بود فرو ریخت.خود یاسر هم میدونه به خاطر سرسختی اش در دفاع از...برخی رفقا دل خوشی ازش نداشتن ولی حالا که اینجا جیک و پیکش در اومد تضمین میدم قضیه معکوس شده واز این به بعد همه بیشتر دوستت دارند! راستی پیشنهاد ازدواج-کار-موقعیت اجتماعی-اعزام به خارج و هرگونه مورد دیگری که فکر میکنی فتح البابش این صندلی بوده را رسما طی بیانیه ای باید اعلام کنی!
خوب دیگه هم از رو رفتم و هم رسما از این صندلی!!!
حافظ باز منو طلبید!
آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
صندلی داغ با حضور yasermym...
مدیران انجمن: AGeNiS1, MASTER, ASHKAN95, شوراي نظارت
- پست: 2371
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷, ۱۱:۰۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6261 بار
- سپاسهای دریافتی: 11083 بار
Re: yasermym روی صندلی داغ...!
درود بر شما
می دانم خسته شدی...
بنده که با این موارد خسته نمی شوم، دوستان عزیز مثل اینکه زودتر از من خسته شدند و دیگه خبری از پرسش نیست.
1- تا چه حد به این دنیا و ما فیها دل بسته ای؟
من كان يريد حرث الآخره نزد له في حرثه ومن كان يريد حرث الدنيا نوته منها وما له في الآخره من نصيب (سوره مبارکه شوری آیه 20)
بنده گزينه اول را انتخاب می کنم و دلبستگی و علاقه ای به دنیا ندارم و فقط امیدوارم بتوانم وظایفم را به بهترین وجه ایفا نمایم.
2-آیا کسی یا چیزی در این دنیا هست که به آن وابسته باشی؟
خیر
3- از سویی دیگر آیا غافل شدن از دنیا و به تعبیری گوشه عزلت گزیدن صحیح است؟
خیر، به عقیده بنده انسان باید وظایف خود را در جهت تعالی نوع بشر انجام دهد.
4-آیا راه میانه ای برای جمع میان این دو وجود دارد؟
بله، عمل به تکلیفی که از سوی خداوند برای انسان قرار داده شده است ( عمل به دستورات الهی خود راهگشاست)
دنیای امروز و به تعبیری دنیای مدرن به دنبال دست یابی به الگوهایی است که خلاء های بوجود آمده در جهان به واسطه پیامد های مدرنیته و پست مدرنیته را از بن ببرد. پرسش زیر از این روی برای شما مطرح می شود که هم در زمینه علوم جدید صاحب نظر هستید و هم در زمینه نشر فرهنگ فعالیت می کنید.
5- به نظر شما گره زدن مدرنیته و مذهب می تواند راه سومی برای حل معضلات جهانی تلقی شود؟
به نظر من مذهب و اندیشه درست الهی خود ضامن پیشرفت بشر است و هیچ تضادی با پیشرفت تمدن بشری و دنیای مدرن ندارد، کسانی که لازمه مدرن بودن را در مذهب زدایی می دانستند، به خاطر نوع مذهب مربوطه و انحرافات از تعالیم انبیاء بوده است که به آن نتایج رسیدند.
4- آیا برای نشر فرهنگ و دین شیوه های سنتی را کافی می دانید ؟
خیر، می بایست از روش های نوین بهره بیشتری گرفت، آیا با صحبت به زبان پارسی کهن اکنون می توان ارتباط برقرار کرد؟ در هر دوره استفاده از روش های منطبق بر آن زمان جهت ترویج فرهنگ درست و دین لازم است.
در ایران در زمینه علوم پیشرفت هایی حاصل شده که به جد می توان ادعا نمود دانشمندان ما از نظر دانش علمی در رتبه های بالای جهانی قرار دارند. اما چه عواملی باعث ناشناخته ماندن آن در جهان می باشند؟
البته باید دید از نظر چه کسانی ناشناخته مانده است. در حوزه های تخصصی افراد در نقاط مختلف جهان می دانند که کدام کشور در چه مرحله ای قرار دارد و چه فردی در فلان مساله صاحب نظر است، اما در بین عوام شاید یکی به دلیل اهمیت کمی که مسائل علمی دارد و یا به دلیل وجود تبلیغات جهت داراین امر پوشیده است.
چیزی که خود من لمس کرده ام این بوده است که در کشور های پیشرفته برای معرفی و شناساندن "یک دلار" هزاران دلار خرج می کنند اما ما در کشور خودمان برای شناساندن نیروهای عظیم علمی و پتانسیل های موجود حاظر نیستیم سرمایه گذاری و هزینه کنیم... تا چه حد با این سخن من هم سو هستید؟
به نظر بنده، به مسائل علمی اهمیت لازم از بعد تبلیغی داده نمی شود. زمانی که برنامه ای برای معرفی یک دستاورد بزرگ علمی داریم، وقت کم می آوریم و فکر وقت اضافه تر نیستیم، اما هیچگاه برای پخش فوتبال، وقت کم نداریم و اگر به وقت اضافه بکشد، فکرش را از قبل کرده ایم. با این روش چگونه می توانیم اهمیت علم و دانش را در سطح جامعه ترویج دهیم. چگونه می توانیم دغدغه مردم را توسعه علمی کشور قرار دهیم، نه مسائلی که برای آینده ما از اهمیت چندانی برخوردار نیست، البته اگر نگوییم که به واقع اصلا اهمیتی ندارد.
اگر اهمیت یک موضوع روشن نباشد و در اولویت کاری کشور قرار نگیرد، باعث می شود منابع مالی به سمت مواردی که احساس می شود، داری اهمیت بیشتری هستند رفته و از توسعه و پیشرفت بازمانیم.
به طور مثال در مورد مساله هسته ای با بسیج افکار عمومی یک پشتیبانی ملی از این دانش به عمل آمد که باعث می شود هزینه های صورت گرفته در این بخش توجیه پذیر، معقول و خواست عمومی تلقی گردد.
امیدوارم در تمامی بخش های دانش با حمایت هایی که شاهد افزایش آن هستم به جایگاه واقعی خود ابتدا در بعد علمی و سپس در بعد تبلیغی نائل شویم.
شعر زیر را با هم می خوانیم:
چه سلامی؟ چه علیکی؟
بیزارم از طراوت اردیبهشت ماه در انتظار خش خش پاییز مانده ام
در گوش این اتاق سه در چار مدتی ست غیر از ترانه های "فروغی" نخوانده ام
موی پدر از آینه خاکستری تر است؛ رنگ نگاه مادرم از قهوه تلخ تر
اوقات را به کام همه تلخ کرده ام؛ نفرین به من که آینه ها را شکانده ام
این خانه بوی شربت اعصاب می دهد.. این شهر بوی الکل طبی.. جرثقیل
تا خاک از تشنج من بارور شود، در باد های هرزه دلم را تکانده ام
من آدم ام.. رسالت ام اندوه زندگی ست.. من عادلانه با همه تقسیم می کنم
اندوه شاعرانه ی خود را که سال هاست از مصرعی به مصرع دیگر کشانده ام
قرآن روی طاقچه لب بسته سال هاست.. گلدسته های مسجد پژمرده اند آه!
از مردگان سراغ خدا را گرفته ام _دستی اگر به سنگ مزاری رسانده ام_
من مثل نسل سوخته ی دور از آفتاب محتاج چند متر مربع تنفس ام
عالیجناب جامعه! خورشید کو؟ که من بر شانه های این شب دم کرده مانده ام
من متن زندگانی از دست رفته را با نقطه ی گلوله به پایان رسانده ام
من متن زندگانی از دست رفته را با نقطه ی گلوله.
علیرضا بدیع
نظر شما درباره این شعر و مفاهیم اجتماعی آن چیست؟؟؟؟؟
به نظر من ازنگاه یک انسان افسرده و پژمرده است که از دست جامعه دلگیر است، نکات منفی جامعه را نگاه می کند( حال کدامین جامعه، خدا داند)، فقط امیدورام کار به خودکشی نکشد.
اگر مفهوم را درست برداشت کرده باشم، بنده با این تفکر مایوسانه مخالف هستم. نمی دانم چرا اما بیشتر حس کشورهای اروپای شرقی قدیم به ذهنم متباتر شد.
دوست داشتم بیشتر با شما سخن بگویم اما مجال اندک است و حوصله تنگ
بدرود
از توجه شما سپاسگذارم.
دانستني که تو را اصلاح نکند گمراهي است. حضرت علي (ع)
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
- پست: 618
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۷, ۱:۲۸ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1938 بار
- سپاسهای دریافتی: 1909 بار
Re: yasermym روی صندلی داغ...!
خب واسه حفظ دماي صندلي من يه سري ديگه هم سوال بپرسم با اجازه دوستان .
وقتي حس كني اضافه اي چه كار ميكني ؟
تريلوژي ماتريكس رو تو يه كلمه تعريف كن .
آينده اسلام ؟
آينده غرب ؟
فكر ميكني شادترين و غم انگيز ترين روزاي زندگيت چه روزهايي باشه ؟
مرجع تقليد داري ؟
يه كتاب به من معرفي كن ؟
وقتي حس كني اضافه اي چه كار ميكني ؟
تريلوژي ماتريكس رو تو يه كلمه تعريف كن .
آينده اسلام ؟
آينده غرب ؟
فكر ميكني شادترين و غم انگيز ترين روزاي زندگيت چه روزهايي باشه ؟
مرجع تقليد داري ؟
يه كتاب به من معرفي كن ؟
در روح و جان من میمانی ای وطن
- پست: 2371
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷, ۱۱:۰۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6261 بار
- سپاسهای دریافتی: 11083 بار
Re: yasermym روی صندلی داغ...!
2.یاسر اون 600 هزار رو نگرفتم!
می بایست می گفتم آقای 600 هزاری، فعلا که قرار شد خودش ماجراها رو رو کنه، البته به روایت خود وی.
3.سوالات صندلی چطور بود؟مفید بود؟
بد نبود، باید دید آیا دوستان استفاده کردند یا خیر.
4.تاپیک دختر ژاپنی نگو چت روم دختر ژاپنی بگو!یادش بخیر!لینکشو پیدا کردی بذار تازه واردها برن یکم دلشون وا شه!
پیداش نکردم.
5.کنجکاوم کردی تاپیکی که بین من و میلاد نگار اشتب شده بود کدوم بود؟البته من بیشتر از دست هانی1459 خندم گرفت که به میلاد ابوعلی خیلی جدی گفته بود خانم نگار عزیز خواهر محترم!!!جالبیش این بود که میلاد نگار حواسش نبود که هانی سهوا فقط با نگاه به آیدی اینو گفته!میلاد نگار هم عصبانی و الا بلا گیر داده بود که هانی جنسیت منو زیر سوال برده!
دقیق یادم نیست که موضوع چی بود اما فکر کنم خیلی هم مهم نبود چون من فقط همون ماجراش رو یادم میاد.
ولی فکر می کنم هانی عزیز می دونست که نگار کیه، حالا چی شد اونو گفت نمی دونم.
7.ویزای قزوین هم نگهدار تو جیبت لازمت میشه یک روز میری شهرت راهت ندادن مدرک ورودی داشته باشی!من اون قزوین شما و باراجین و نواب و طالقانی و الغدیر رو بارها زیر و رو کردم اخوی!
بابا پسر شجاع ، خیام هم رفتی
ما که دیگه ویزا لازم نداریم، تبعه شدیم.
قسمت بشه بریم الموت، حالا یه خاطره از الموت رفتن من
من یک دفعه با پسر خاله و دادشم داشتیم می رفتیم الموت که نصفه های راه (تازه شاید نصف هم نشده بود) دیگه پشیمون شدیم، آخه این پسر خاله ما اصلا حرف گوش نمیده و هرجور می خواد رانندگی میکنه، آقا این قلب ما اومد به دهان مبارک (خیلی پیچ های ناجور داره) خلاصه همون شانس آوردیم برگشتیم، دیگه پیچ ها تموم شده بود و جاده صاف بود و فقط بالا و پایین رفتن داشت که همونی که ازش می ترسیدم پیش اومد.
من رفتنی به پسر خالم می گفتم، ببین آدم باید همیشه جوری رانندگی کنه انگار الان ترمز نداره
گفت : خوب وقتی ترمز داریم چرا اینجوری فکر کنیم.
آقا همون که گفتم رسیدیم به جایی که آقا ترمز می زد، اما دریغ از ترمز
بعد که با زحمت زدیم یه کناری گفتم، برای این باید فکر می کردی که ترمز نداری
حالا شما فکر کنید اونوری رفته بودیم، دیگه واقعا اونوری رفته بودیما، خلاصه خطر از کنار گوشمون گذشت.
8.منظور(!!!!!!!)از آزمایشگاه قضیه میکروسکوپیک بودن دیدگاه هایش است!ضمنا من که اصلا کاری نکردم زخمی شدی!خشونت سوالات لایت بود که!
منظور من اون قسمت هایی است که یک کلمه میزاری میگی نظر بده، آخه هر چی بگی خوب میشه گذاشت و نظر داد و من حوصله سوالات اینجوری رو کم تر دارم.
9.جان یاسر اگر استاد من بودی کاری می کردم تدریس رو ول کنی سر به بیابون بزنی!
خوب البته اگه نیاز به نمره آخر ترم نداشتی آره
11.از بچگی از دختر بدت می اومد !!!(به این میگن لاف آبادانی از ورژن قزوینی)یعنی باشون بالا بلندی و لیله و گرگم وبه هوا و استپ آزاد و هفت سنگ و وسطی و والیبال بازی نمیکردی!
ای شیطون، خوب خودتو لو دادی، از گرگم به هوا شروع کردی و به والیبال رسیدی؟ من دوروبرم دختر هم کم بود و بیشتر کوچه ما پسر بودن. این شکلک رو برا تفریح گذاشتما، راست گفتم.
12.یاسر میگه دختر فوق لیسانس با دیپلمه ازدواج نمیکنه...درست میگه ولی یک نگاه به 5 سال دیگه بنداز چقدر دختر مجرد خواهیم داشت...من بعید میدونم تو اون قحطی شوهر دخترا کوتاه نیان!
5 ساله دیگه چرا؟ همین الانم اوضاع در قشر تحصیل کرده چندان تعریفی نداره، یه سری به سایت مرجع متخصصین ایران بزن، می بینی دنیا دست کیه. شاید مجبور بشن و رضایت به کمتر بدن اما مشکلات بعدش کار رو برای رسیدن به تفاهم کامل و زندگی بهتر سخت میکنه. تا خانم یه چیزی میگه، مرد میگه، آره دیگه چون من بی سوادم، نمی فهمم، شما ماشالله تحصیل کرده اید و خوب می فهمید.
چون مردا غرور دارن، اکثرا مشکل رو جور دیگه بوجود میارن و ناسازگاری میکنن.
به طور قطع هیولایی که از یاسر در زمان کمپین ...در اذهان دوستان سبز ایجاد شده بود فرو ریخت.خود یاسر هم میدونه به خاطر سرسختی اش در دفاع از...برخی رفقا دل خوشی ازش نداشتن ولی حالا که اینجا جیک و پیکش در اومد تضمین میدم قضیه معکوس شده واز این به بعد همه بیشتر دوستت دارند! راستی پیشنهاد ازدواج-کار-موقعیت اجتماعی-اعزام به خارج و هرگونه مورد دیگری که فکر میکنی فتح البابش این صندلی بوده را رسما طی بیانیه ای باید اعلام کنی!
خوبه حالا ما شدیم هیولا ، حالا خوبه کار آماری و تحقیقی هم ارائه کردیم، هیولای محققخوب، در هر صورت هرچی سر جای خودش.
چشم خبری شد میگم، البته اگه یکوقت رفتم ضد جاسوسی توقع نداشته باشی بیام بگما.
خوب دیگه هم از رو رفتم و هم رسما از این صندلی!!!
ببینیم طاقت میاری یا نه
حافظ باز منو طلبید!
آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
بسیار زیبا
فکر می کنم استاد مطهری عقیده داشتند که در تمام غزلیات حافظ مراد از عشق، عشق الهی است. واقعا شعرای قدیم ما با اشعار خودشان دل و روح آدم را صفا می دهند.
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چون حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
دانستني که تو را اصلاح نکند گمراهي است. حضرت علي (ع)
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
- پست: 2371
- تاریخ عضویت: شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷, ۱۱:۰۳ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 6261 بار
- سپاسهای دریافتی: 11083 بار
Re: yasermym روی صندلی داغ...!
وقتي حس كني اضافه اي چه كار ميكني ؟
خودم رو کنار می کشم.
تريلوژي ماتريكس رو تو يه كلمه تعريف كن .
جذاب
آينده اسلام ؟
روشن
آينده غرب ؟
فکر نمی کردم به این زودی کارش به اینجا بکشه، وضعش بدجور داره خراب میشه.
فكر ميكني شادترين و غم انگيز ترين روزاي زندگيت چه روزهايي باشه ؟
فکر کنم اگه خدا عمر بده و ظهور نزدیک باشه، اون روز شادترین روز زندگیم باشه، و غم انگیزترین روزها هم روزهایی باشه که خدای نکرده عزیزی رو از دست بدم.
مرجع تقليد داري ؟
آره خوب، من که مجتهد نیستم به فتوای خودم عمل کنم.
يه كتاب به من معرفي كن ؟
بستگی داره به چه زمینه ای علاقه داشته باشید، اما نمی دونم چرا ناخودآگاه یاد کتاب جمیله بوپاشا افتادم.
دانستني که تو را اصلاح نکند گمراهي است. حضرت علي (ع)
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================
[FONT=tahoma, Verdana, Helvetica, Arial, sans-serif][COLOR=#444444]==================================
دانلود مقاله در
انجمن علمي تامين رايگان مقالات گيگا پيپر
[External Link Removed for Guests]
==================================