صدام حسين-جنگ با همه-امام خميني

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث مرتبط با تاريخ جهان به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, رونین, شوراي نظارت

ارسال پست
Captain II
Captain II
نمایه کاربر
پست: 1118
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳ آبان ۱۳۸۶, ۳:۵۶ ب.ظ
محل اقامت: ايران....از خزر تا خليج هميشه فارس
سپاس‌های ارسالی: 1224 بار
سپاس‌های دریافتی: 1160 بار
تماس:

صدام حسين-جنگ با همه-امام خميني

پست توسط big-man »

عملیات انفال
عمليات انفال، نام عملیاتی در سال ۱۹۸۸ بود که در آن نیروهای رژیم بعث عراق که به طور مستقیم از صدام حسین تکریتی فرمان میگرفتند، بیش از صد هزار[نیاز به ذکر منبع] کرد عراقی را قتل عام کردند.

پس از حمله ایالات متحده آمریکا به عراق و دستگیری صدام حسین و برخی از همدستانش، محاکمه وی و همدستان جنایتکارش به جرم جنایات ضد بشری و نسل کشی در دادگاه ویژهٔ جرائم سران عراق ادامه دارد.
______________
حَلَبچه یا حلبجه (به کردی: هه‌له‌بجه Helebce) از شهرهای کردستان عراق در 10-15 کیلومتری مرز ایران و 225 کیلومتری شمال شرقی بغداد است. جمعیت حلبچه در حدود 80.000 نفر است که بیشتر ایشان کرد هستند. حلبچه از مناطق گورانی‌زبان بوده که در آن کردی سورانی به مرور جانشین گویش گورانی گشته است.

مردم بی دفاع حلبچه در جریان جنگ ایران و عراق، در تاریخ 16 تا 17 مارس 1988 توسط رژیم بعث عراق طی عملیاتی مرسوم به عمليات انفال بمباران شیمیایی شدند و پیرامون 5 هزار نفر به‌ویژه کودکان و زنان و سالخوردگان آن کشتار شدند. حلبچه در آن زمان در اشغال نیروهای ایرانی و همچنین در دست گروه‌های کرد بود.

گازهای سمی به‌کاررفته از سوی دولت عراق در حلبچه گاز خردل، سارین، تابون و وی‌اکس بود که از سوی برخی دولت‌های غربی به رژیم بعث عراق تحویل داده شده بود و معامله‌گر هلندی فرانس فان آنرات در این مسئله نقش کلیدی داشت.

_____________________
کردها یکی از اقوام ایرانی ساکن ایران و خاورمیانه‌ هستند که در بخش غربی ایران و فلات ایران زندگی می‌کنند. کردها به زبان‌ کردی، از شاخه غربی زبان‌های ایرانی سخن می‌گویند.

تمام سرزمین کردستان یکی از ایالات ایران بوده است. در جنگ چالدران که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی انجام گرفت بر اثر شکست ایران، بخشی از کردستان از ایران جدا شد و نصیب عثمانی ‌گردید ("کردستان عثمانی").

امپراتوری عثمانی سالها چون ابرنیرویی بر گوشه‌ای از جهان دربرگیرندهء سرزمینهای عربی،آسیای صغیر؛ بالکان فرمان ‌راندند تا اینکه با پایان جنگ جهانی اول و نابودی امپراتوری عثمانی متصرفات آن: ("کردستان عثمانی")، سرزمینهای عربی، آسیای صغیر و بالکان تدريجا مستقل گرديدند.

("کردستان عثمانی")، در نقشهٔ جغرافیای امروزی در سه کشور ترکیه، عراق، و سوریه قرار می‌گیرد. (البته در این کشورها هم همه نواحی «کردی» کاملاً کردنشین نیستند) و اقوام غیرکرد هم در آن سرزمین‌ها سکونت دارند.

بیشتر تاریخ شناسان پر آوازه براین باورند که، کردهای امروز نوادگان مادهای دیروزند.«اگر کردها نوادگان مادها نباشند، پس برسر ملتی چنین کهن و مقتدر چه آمده‌است و این همه قبیله و تیرهٔ مختلف کرد که به یک زبان ایرانی و جدای از زبان دیگر ایرانیان تکلم می‌کنند؛ از کجا آمده‌اند؟» (مینورسکی ۱۹۷۳)

بسیاری از پژوهشگران، از جمله «تئودور نولدکه» خاورشناس بزرگ آلمانی، معتقدند که اگر روزی زبان مادی درست شناخته شود، بدون شک خویشاوندی بسیار نزدیکی با زبان پارسی باستان خواهد داشت، از طرفی استفاده از اسامی مادی که مستقیما به پادشهان و سرداران ماد یا اعلام فرهنگی آنها مرتبط است در نام‌های کردی به وفور کاربرد دارد.

به نظر برخی از دانشمندان قبایل ماد و قبایل پارس همزبان بوده و هر دو به یک گویش سخن میگفته اند. ولی تاکنون متاسفانه از مادها حتی یک اثر مستند در دست نیست.

در حال حاضر چنین فرض می‌شود که کردها بخش اصلی بازماندگان اقوام بومی خاورمیانه‌ و مادها هستند و به زبان کردی، مربوط به شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی سخن می‌گویند. این نکته که که زبان کردی بازماندهٔ زبان ماد است، و التزاما کردهای امروزی هم استمراری از مادهای باستان هستند، تا زمانی که زبان مادی بدرستی شناخته نشده، کماکان یک فرضیه است اما این فرضیه قویترین فرضیه موجود است.

تاریخ کردها
در کتیبه‌های سومری ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد از کشوری به نام «کاردا» نام برده شده‌است. این اقوام همان قومی بودند که به گفته گزنفون مورخ یونانی راه را بر تیگلاث پیلسر شاه آشور که با قبایل گوتی در حال جنگ بود بستند و لشکر کشی او را به سوی دریای مدیترانه متوقف ساختند گزنفون این قوم را کاردو مینامد. [1]

منطقه امروزی کردستان عراق در دوران باستان بخش اصلی امپراتوری آشور را تشکیل می‌داد. آشور بانیپال در سال 633 پ م در گذشت. شاه ماد در حمایت از بابل به آشور اعلان جنگ داد. هوخشتره در سال 614 پ م از کوه های زاگروس گذشت و ضمن تسخیر آبادی های آشوری سر راه، شهر اشور پایتخت دولت آشور را در محاصره گرفت. پس از سقوط شهر آشور، نبوپلسر پادشاه بابل به دیدار هوخشتره آمد و در آنجا پیمان دوستی ایران و بابل تجدید شد. در سال 613 پ م شاه آشور در نینوا بود و این شهر نیز در سال 612 پ م تسخیر شد. نبوپلسر رهبر بابلی‌ها به همکاری با ماد روی اورد.

کردها بخشی از بازماندگان اقوام بومی خاورمیانه‌ و مادها هستند. مادها پس از ورود به زاگرس اقوام بومی آنجا یعنی کاسی‌ها و لولوبیان (در لرستان) و دیگر اقوام آسیانی را در خود حل کردند و زبان ایرانی خود را در منطقه رواج کامل دادند.

در دوره‌های بعدی این منطقه بخشی از امپراتوری‌های هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی گشت.

بنا بر نوشته‌های تاریخ نویسان و جغرافی دانان مسلمان، از قبیل بلاذري، طبری و ابن اثیر قبایلی که بعداً به نام کرد شناخته شدند بیشتر نواحی شرقی رود بوتان و کرانه‌های شمالی دجله را تا نواحی جزیره (جزیره ابن عمر) متصرف شدند.

بر طبق برخی منابع فارسی که‌ تعریفی سنتی از این واژه‌ می‌دهند آنها گروهی از گوردها یا گردان به معنی پهلوان و قوی هیکل یا جنگجوی بی باک بودند و نام گرد در شاهنامه هم از همین خانواده‌است گرد بعدها در زبانها برای راحتی تلفظ و یا در زبان عربی به کرد تبدیل شده‌است. کورد همچنین می‌تواند به معنی پسر تعبیر شود.

به موجب تاریخ شرفنامه بدلیسی، قدیمی‌ترین قبایل کرد باجناوی‌ها و بوتی‌ها هستند که این نام‌ها به دلیل سرزمین باجان و بوتان بر آنها نهاده شده‌است.

تا دوره‌ای نه چندان دور مردمی که به زبان کردی کرمانجی (زبان اکثر کردها) سخن می‌گویند و در آناتولی ساکن هستند خود را کرمانج می‌نامیدند و نام کرد در میان ایشان چندان رواج نداشت.

مردمی که به زبان زازا صحبت می‌کنند یعنی زبانی که برای دیگر کردها زیاد قابل فهم نیست نیز بر دو دسته‌اند برخی خود را کرد معرفی می‌کنند و برخی خود را دارای هویت قومی متفاوتی می‎دانند. شرف‌الدین بدلیسی حدود کردستان را در روزگار صفوی و در کتاب شرف نامه خود با افزودن ولایت لرستان یک جا ذکر می‌کند و در شرفنامه سرزمین لرستان و قوم لر را با کردها یکی می‌شمارد.

تمام کردستان تا سال ۱۵۱۴ میلادی یکی از ایالات ایران بود. در جنگ چالدران که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی انجام گرفت بر اثر شکست ایران، بخشی از کردستان از ایران جدا شد و نصیب عثمانی ‌گردید (کردستان عثمانی).

برخی هم مانند مصطفی بارزانی با اعلام این نظر كه «هركجا كرد زندگی می‎كند، آن جا ایران است» همواره بر پیوند ناگسستنی تاریخی و نژادی كردها با دیگر ایرانیان تاكید داشت.


[ جمعیت و پراکندگی
به علت اینکه آمارگیری دقیقی از جمعیت کردها انجام نگرفته تمام آمارهای ارائه شده تخمینی هستند. بنا به برآوردهای غیررسمی جمعیت و مساحت این منطقه به طور تقرییبی 35 میلیون نفر در سال ۲۰۰۳ در منطقه ای به وسعت ۱۹۰۰۰۰ کیلو متر مربع است. برخی جمعیت و مساحت آن را 40 میلیون نفر در محیطی به وسعت کشور فرانسه (km² ۵۴۳ ۹۶۵) تخمین می‌زنند.

ناحیه زیست کردزبانها عمدتاً کوهستانی است که از شرق به دامنه‌های شرقی کوه‌های زاگرس منتهی می‌شود. از این قسمت به طرف جنوب و حد فاصل همدان و سنندج امتداد می‌یابد. در طرف جنوب هم کرمانشاه، ایلام و بخش‌هایی ازلرستان و از طرف دیگر به کرکوک و موصل ختم می‌شود. از شمال به طرف ماردین، ویران‌شهر و اورفه امتداد یافته، آن گاه از شمال به طرف ملاطیه و حوزه رود فرات می‌رود تا به کمالیه میرسد. در قسمت‌های شمالی کردستان محدود به کوهستانهای مرگان‌داغ و هارال‌داغ است که به طرف ارزنجان و ارزروم امتداد می یابد. البته در تمام مناطق ذکر شده بسیاری اقوام غیر کردزبان نیز زندگی می کنند.
مناطق کردزبان اگر چه کوهستانی است اما همین مناطق کوهستانی دارای دره‌های وسیع و حاصلخیزی نیز است. کوههای این منطقه در زمستانها پوشیده از برف است و در تابستانها با آب شدن برفها به مانند فرشی سبز رنگ از زیباترین مناطق دیدنی جهان می‌شود. چراگاههای آن که در دورانهای دور پرورش دهنده اسب‌های مادی بوده‌اند امروزه نیز برای چرای گوسفندهای عشایر و ایلات کرد از اهمیت به سزایی برخوردارند. به طور کلی از بدو تاریخ کوه‌های بالای میانرودان مسکن و جایگاه مردمی بوده‌است که با امپراتوری‌های جلگه‌ها یعنی امپراتوری‌های بابل و آشور در جنگ بوده‌اند و گاه آنها را شکست می‌داده‌اند.
زبان
مقاله‌ اصلی:زبان کردی
کردی که اکثر کردها در (ترکیه, ایران , عراق و سوریه) با آن صحبت می‌کنند زبان ادبی و نیمه رسمی به شمار می‌رود و در کشور عراق از زمان اشغال قوای انگلیس تا کنون در مدارس تدریس می‌شود خود به دو بخش تقسیم می‌شود:

کرمانجی شمالی یا اصطلاحا کرمانجی
کرمانجی جنوبی یا اصطلاحا سورانی
کرمانجی شمالی گویش کردهای شمال خراسان، ناحیه مرزی ایران و ترکیه,روستاهای تکاب وشاهیندژ، آناتولی شرقی و شمال عراق است. از لحاظ جمعیتی اکثر کردها با یکی از دو لهجه فوق صحبت می‌کنند.

هنگامی که از زبان کردی سخن به میان می‌آید، مقصود زبانی است که کردها هم اینک با آن سخن می‌گویند. برخی از زبان شناسان و شرق شناسان غربی که با زبان کردی مانوس بوده‌اند، بیشتر این اطلاعات را به شکلی کلی یا ویژه ارائه داده وگفته‌اند که: این زبان در عداد زبانهای هندواروپایی و خانواده‌های هند و ایرانی و در زمرهٔ زبانهای ایرانی است وبا زبان فارسی قرابت نزدیکی دارد.

پیدایش زبان کردی چگونه بوده است؟ اشکار است که زبان هر زاد و بومی زبان ساکنان آن است؛ اگر رویدادهای تاریخی باعث ایجاد تغییرات نژادی نشده باشد آن زبان همان زبان ساکنان دیرین آن سرزمین است. عکس این موضوع نیز صادق است. اینک ببینیم این موضوع در مورد زبان کردی چگونه صدق می‌کند؟.

دورانی که، قوم ماد خود را به ایران کنونی و غرب ‌آسیا رسانید با نژادهای خوزیانی، لولوبیان، گوتی، کاسی، (خوری یا هوری‌ها) - که در دامنه‌های آن سوی کوههای زاگرس می‌زیستند و تا حد مناسبی زندگی خود را سامان داده بودند و حکومت و تمدنی نسبتاً پیشرفته تأسیس کرده بودند – مواجه شدند.

مادها ظرف 200 سال طومار این حکومتها را در هم پیچیدند و در سال 612 پیش از میلاد مسیح امپراتوری بزرگ مادی را بنیان نهادند و بدین ترتیب زبان مادی به زبان رسمی بدل شد. از آن زمان تا هنگام انتشار اسلام در کردستان، سیزده قرن سپری شده است. در این مدت طولانی سرزمین ماد بزرگ و کوچک و سرزمین‌های دیگری که به سرزمین ماد ملحق شده اند؛ از حیث نظامی وسیاسی بسیار دست به دست شده اند. و قدرت سیاسی به دست افراد مختلفی - که زبان آنها با زبان مادها متفاوت بوده است - افتاده است. هر حکومتی هم که برسر کار ‌آمده زبان خود را به عنوان زبان رسمی تحمیل کرده است. در اوضاع واحوال آن روزگاران، که تمامی بنیادهای اجتماعی کم رنگ شده و رو به افول نهاده بوده است، این جابه جایی درقدرت نمی‌تواند از تأثیر نهادن بر این بنیادها برکنار بوده باشد. تاریخ، برخی رویدادها را ثبت کرده است که طی ‌آن، سلطهٔ سیاسی بریک سرزمین، تغییرات نژادی بنیادی و ایستایی زبان را در ‌آن سرزمین باعث شده است. امروز ردپای تأثیر جابه جایی در قدرت را در شرق قلمرو امپراتوری ماد به وضوح می‌‌تو‌آن دید. به عکس در بخشی از غرب سرزمین ماد، بنیادها همچنان دست نخورده مانده است. بلکه تسلط مادها وضعیت نژادی وزبانی برخی از سرزمین‌هایی را که بعدا به قلمرو مادها ملحق شد، تغییر داده و به مسیر توسعهٔ مادی کشانده است و به موازات بخش غربی قلمرو خود، آنها را توسعه داده است.

بیشتر تاریخ شناسان پر ‌آوازه براین باورند که، کردهای امروز نوادگان مادهای دیروزند."اگر کردها نوادگان مادها نباشند، پس برسر ملتی چنین کهن و مقتدر چه ‌آمده است و این همه قبیله و تیرهٔ مختلف کرد که به یک زبان ایرانی و جدای از زبان دیگر ایرانیان تکلم می‌کنند؛ از کجا ‌آمده‌اند؟" (مینورسکی 1973)

زبان پارتی (فارسی = پهلوی اشکانی)، که به نظر زبان شناسان همراه با زبان مادی در زمرهٔ زبانهای شمال شرقی، خانوادهٔ زبان ایرانی جای می‌گیرند؛ .بیش از دیگر زبانها بر زبان مادی تأثیر نهاده است و امروزه رد پای این تأثیرات در گویش آیینی زبان کردی، دیده می‌شود.

هم‌زمان با سقوط و فروپاشی امپراتوری ساسانی و ترویج اسلام در ایران، وقفهٔ تازه‌ای برای زبان کردی آغاز شد - که جداگانه در مورد آن بحث خواهد شد - تنها مشکل این است که ما از زبان مادی اوآخر دورهٔ ساسانی سند مکتوبی در دست نداریم تا موشکافانه در بارهٔ آن اظهار نظر کنیم. اما این موضوع سبب نخواهد شد که نتوانیم بگوییم: این زبان در آن زمان زبان مادی بوده است. که به نسبت زبان رایج دوران اقتدار امپراتوری، دستخوش تغییرات 1300 ساله شده است. به همان نسبت که زبان پارسی باستان پیشرفت کرده و به زبان دری / پارسیک تبدیل شده و ‌آمادگی و ظرفیت آنرا یافته است که زبان پارسی کنونی از آن جدا شود؛ یک نتیجه گیری آنی اقتصا می‌کند که، زبان مادی هم پیشرفت کرده و دستخوش چنان تحولات و دگرگونی‌هایی شده باشد؛ که استخراج زبان کردی از آن ممکن شده باشد.


دین و مذهب
از لحاظ مذهبی کردها مسلمان (شیعه‌ و اهل‌سنت) هستند. در استان‌های کرمانشاهان، ایلام و بخش اعظم لرستان ایران جمعیت قابل ملاحظه‌ کرد شیعه‌ زندگی می‌کنند. البته در بین کردها نزدیک به ۵۰ هزار خانوار و شاید بشتر یزیدیانی هستند علاوه بر این گروهی نیز که به یارسان و اهل حق معروفند در بین کردها هستند. بقیه‌ کردها مسیحی یا یهودی هستند.


تاریخ معاصر و وضعیت سیاسی و اقتصادی مردم کرد در ایران


نواحی کردنشین ایران شامل استان‌های آذربایجانغربی ،کردستان، کرمانشاه، ایلام و بخش‌هایی از لرستان است. در قسمت‌هایی از استان خراسان شمالی و قسمت‌هایی از خراسان رضوی نیز مناطقی وجود دارند که (بخشی از) مردم در آن مناطق به زبان کرمانجی صحبت می‌کنند که‌ از این میان می‌توان به‌ مناطق: اسفراین، بجنورد، شیروان، قوچان، درگز، چناران و باجگیران اشاره‌ نمود. مردم کردتبار این مناطق بنا به روایت تاریخ زمان نادرشاه افشار از منطقه ترکیه کنونی به این نواحی برای محافظت از قلمرو نادرشاه کوچ داده شدند و بنا به روایتی دیگر شاه عباس آنان را به خاطر تضعیف سرکشی خان‌های کرمانجی و استفاده از آنان در مقابله با حملات بی امان ازبکان به خراسان بزرگ کوچاند. (منبع: حرکت تاریخی کرد به خراسان)

تدریس زبان کردی در مدارس دولتی بلامانع است و‌ طبق قانون اساسی ایران تدریس ادبیات زبان‌های قومی از جمله زبان کردی در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است (اصول پانزدهم و نوزدهم) ولی در عمل تا امروز انجام نیافته‌است. همچنین در ایران تأسیس و انتشار رسانه‌های همگانی به زبان‌ها و یا گویش‌های منطقه‌ای کاملاً آزاد است.
__________________________________
صدام حسین عبدالمجید تکریتی (۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ - ۹ دی ۱۳۸۵) (۲۸ آوریل ۱۹۳۷ - ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳) رئیس‌جمهور سابق و دیکتاتور جنگ‌طلب کشور عراق بود.

وی که یکی از اعضای برجستهٔ حزب بعث عراق محسوب می‌شد. مبانی نظری این حزب بر پان‌عربیسم، نوسازی اقتصادی و سوسیالیسم استوار است. او نقشی کلیدی در کودتای سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) که منجر به حکومت درازمدت حزب بعث شد داشت. صدام به عنوان نائب‌رئیس تحت فرمان دائی خود، ارتشبد احمد حسن البکر، توانست به سختی کشمکش‌های بین دولت و نیروهای مسلح را در زمانی که گروه‌های بسیاری توانایی براندازی دولت را داشتند کنترل کند. او این کار را با تشکیل نیروهای امنیتی سرکوبگر و تحمیل نیروی خود به دولت انجام داد. وی توانست اقتصاد عراق را با یک رشد نسبتاً تند در دههٔ ۷۰ میلادی به پیش ببرد.

صدام به عنوان یک رئیس‌جمهور دیکتاتور توانست نوعی پرستش شخصیتی فراگیر برای خود و در بین مردم به وجود آورد. او دولتی به شدت مستبد تشکیل داد و توانست در طول جنگ ایران و عراق (۱۳۶۷-۱۳۵۹) (۱۹۸۸-۱۹۸۰) و جنگ اول خلیج فارس (۱۳۷۰) (۱۹۹۱) که هر دو عامل کاهش استانداردهای زندگی و وضع حقوق بشر در عراق شدند قدرت را حفظ کند. دولت صدام تمام جنبش‌هایی را که به باور خود تهدیدکننده تلقی می‌کرد، به ویژه آنهایی را که برآمده از گروه‌های دینی یا قومی بودند و خیال استقلال یا خودمحتاری داشتند سرکوب کرد.

صدام در حالی که در نظر بسیاری از اعراب به دلیل مقاومت در برابر غرب و حمایت بی‌شائبه از فلسطینی‌ها رهبری بزرگ تلقی می‌شد، پس از جنگ خلیج فارس از سوی جامعهٔ بین‌الملل و امریکا طرد شد.

صدام پس از حملهٔ امریکا و متحدانش به عراق در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) مقام خود را از دست داد. او در ۲۲ آذر ۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر ۲۰۰۳) توسط نیروهای امریکایی دستگیر شد. او را در دادگاه ویژهٔ جرائم سران عراق که توسط دولت موقت عراق تشکیل شد محاکمه و در تاریخ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵ (۵ نوامبر ۲۰۰۶)، به اعدام با چوبه دار محکوم کردند و سرانجام در تاریخ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵ در بغداد به دار آويخته شد.

دوران جوانی
صدام حسین در سال ۱۳۱۷ (۱۹۳۷) در روستای العوجه تکریت در کشور عراق و در خانواده‌ای چوپان به دنیا آمد. مادرش او را صدام نام نهاد که در عربی به معنای فردی است که بسیار آسیب می‌رساند. او هیچ‌گاه پدر خود «عبدالمجید» که پنج ماه پیش از تولدش ناپدید شده و یا فوت کرده بود را ندید. کمی بعد برادر دوازده ساله‌اش بر اثر بیماری سرطان مرد و مادر صدام را در آخرین ماه‌های حاملگی در اندوه فرو برد. او تلاش کرد جنین خود را سقط کرده و خود را بکشد. پس از تولد صدام از نگهداریش سر باز زد. صدام تا سه سالگی در خانوادهٔ دایی‌اش، خیرالله طلفاح به سر برد. مادرش، صبحه طلفاح المسلط بار دیگر ازدواج کرد و صدام دارای سه برادر ناتنی شد. پس از بازگشت صدام نزد مادر، ناپدریش رفتار خشنی با او داشت. او مرد شیادی بود و صدام را مجبور به دزدی مرغ و گوسفند می‌کرد.

در متن این مقاله از هیچ منبعی نام برده نشده‌است. شما می‌توانید با افزودن منابع بر طبق شیوه‌نامهٔ ارجاع به منابع، به ویکی‌پدیا کمک کنید.
مطالب بی‌منبع احتمالاً در آینده حذف خواهند‌ شد.
به نظر می آید این مقاله به صورت جانبدارانه ای گردآوری شده و همه ی دیدگاه ها در آن مطرح نشده است. لطفاً آن را تا جایی که ممکن است طوری ویرایش کنید که تمام جوانب موضوع بیان شود و حالت بی طرفانه ای پیدا کند. سپس این الگو را از بالای مقاله حذف کنید. برای آگاهی بیشتر وپ:دبط را ببینید.
در ده سالگی از تکریت فرار کرده و به بغداد رفت تا با عمویش که یک سنی متعصب بود زندگی کند. بستگان تکریتی وی، بعدها تأثیرگذارترین و پرنفوذترین مشاوران و حامیان او شدند. بنابر اظهارات خود صدام، او چیزهای زیادی از عمویش یاد گرفت، به ویژه اینکه هیچ‌گاه به دشمنانش پشت نکند حتی اگر تعداد و امکانات آنها بسیار بیشتر از امکانات او باشد. او با راهنمایی عمویش به یک دبیرستان ملی‌گرا رفت. در سال ۱۳۳۶ (۱۹۵۷) و در سن ۲۰ سالگی به حزب انقلابی و پان‌عربی بعث که عمویش هم از طرفداران آن بود پیوست.

احساسات انقلابی از بارزترین شاخصه‌های آن دوره در عراق و تمام خاورمیانه بود. طبقهٔ مستبد عراق (شامل سلطنت‌طلبان محافظه‌کار، خانواده‌های مشهور و بازرگانان) در حال فروپاشی بود. به علاوه، ملی‌گرایی پان‌عربی و مردمی جمال عبدالناصر در مصر، تأثیر ژرفی بر این بعثی جوان (حتا تا به امروز) گذاشت. ظهور ناصر پیش درآمد موج انقلاب‌هایی بود که در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی در خاورمیانه رخ دادند و باعث سقوط نظام‌های سلطنتی کشورهای عراق، مصر و لیبی شدند. ناصر با انگلیس و فرانسه در افتاد، کانال سوئز را ملی اعلام کرد و تلاش کرد مصر را مدرنیزه و دنیای عرب را از نظر سیاسی با هم متحد سازد.

صدام سه بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۳) با ساجده طلفاح دختر دایی بزرگش که یک معلم بود انجام شد. نتیجهٔ این ازدواج با دختر خیرالله طلفاح، دایی و قائم‌مقام صدام، دو پسر به نام‌های «عدی حسین» و «قصی حسین» و سه دختر به نام‌های «رعنا»، «رغد» و «حلا» بود. ساجده در اواخر سال ۱۳۷۵ (اوایل سال ۱۹۹۷) به همراه رعنا و رغد به گمان دست داشتن در ترور عدی در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۷۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۹۶) در خانه تحت نظر قرار گرفتند. این طور گفته می‌شود که ژنرال عدنان خیرالله طلفاح برادر ساجده و دوست ایام کودکی صدام، به دلیل رشد محبوبیت بین مردم کشته شد.

صدام همچنین دو ازدواج دیگر نیز انجام داد: او سمیرا شاه‌بندر را در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) و پس از گرفتن طلاق اجباری از شوهرش به عقد خود درآورد. (گفته می‌شود که سمیرا همسر مورد علاقهٔ وی بوده است). همسر سوم وی ندال الحمدانی مدیرکل مرکز تحقیقات انرژی خورشیدی در شورای تحقیقات علمی عراق بود که مانند سمیرا مجبور به ترک شوهرش شده بود. ظاهراً هیچ مسئلهٔ سیاسی پشت دو ازدواج آخر وی وجود نداشته است. صدام از سمیرا دارای یک پسر به نام علی شد.

در مردادماه سال ۱۳۷۴ (اوت ۱۹۹۵) رعنا و همسرش حسین کامل المجید به همراه رغد و همسرش صدام کامل المجید با فرزندانشان به اردن فرار کردند. اما هنگامی که صدام قول داد در صورت بازگشت هیچ آسیبی به آنها نمی‌رساند به عراق بازگشتند. برادران المجید درست سه روز پس از بازگشت به عراق در بهمن ۱۳۷۵ (فوریه ۱۹۹۶) کشته شدند.

حلا، دختر دیگر صدام با جمال مصطفی رئیس دفتر امور طوایف عراق ازدواج کرد. او تا به حال هیچ فعالیت سیاسی نداشته است. پسرعموی دیگر صدام به نام علی حسن المجید که به علی شیمیایی مشهور است به اتهام فرمان استفاده از گاز سمی در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) در بازداشت نیروهای امریکایی است.

همانطور که در بالا هم اشاره شد، عدی و قصی در تیرماه ۱۳۸۲ (ژوئیه ۲۰۰۳) طی عملیاتی توسط نیروهای امریکایی کشته شدند.

رعنا و رغد در مرداد ۱۳۸۲ (اوت ۲۰۰۳) به همراه تمامی نه فرزندشان به اردن پناهنده شدند. آنها در همین ماه با سی‌ان‌ان و شبکهٔ ماهواره‌ای العربیه مصاحبه کردند. هنگامی که مجری سی‌ان‌ان از رغد دربارهٔ پدرش پرسید او پاسخ داد: "او پدر خیلی خوبی بود. دوست داشتنی بود و قلب بزرگی داشت." مجری از او خواست که اگر بخواهد می‌تواند پیغامی به پدرش بدهد. او نیز گفت: "دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده." خواهرش رعنا نیز گفت: "او خیلی احساساتی بود و نسبت به همهٔ ما مهربان بود."

در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) مجلهٔ Gentlemen's Quarterly با چهار تن از نگهبانان ملی امریکا که از اهالی پنسیلوانیا بودند و مسئولیت نگهبانی از صدام را بر عهده داشتند مصاحبه‌ای انجام داد. آنها گفتند که صدام گهگاه با انگلیسی شکسته می‌گفت: "ریگان و من، خوب.... کلینتون، خوب. بوش پدر و پسر، بد." صدام دربارهٔ اینکه چطور ریگان "هواپیما و بالگرد" به او فروخته و "کمک‌های نقدی برای جنگ با ایران" به او داده است با آنها سخن گفته بود. او همچنین به آنها گفته بود "آرزو دارم اوضاع به همان وضع دوران رونالد ریگان برگردد."

این نگهبانان در همان مصاحبه گفتند که روی بازوی راست صدام نقش یک خالکوبی را دیده‌اند.[نیاز به ذکر منبع] خالکوبی کردن در قوانین اسلام ممنوع است.

ارتقاء در حزب بعث
یک سال پس از ورود صدام به حزب بعث، افسران ارتش به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم توانستند فیصل دوم را از سلطنت عراق بر اندازند. بعثی‌ها با دولت جدید مخالفت کرده و در سال ۱۳۳۸ (۱۹۵۹) نخست‌وزیر عبدالکریم قاسم را در عملیاتی که صدام هم در آن شرکت داشت ترور کردند. یک تیر به پای صدام خورد ولی توانست به سوریه بگریزد. از سوریه هم به مصر رفت. او را هنگامی که در عراق حضور نداشت به مرگ محکوم کردند. صدام در مصر به دانشکدهٔ حقوق دانشگاه قاهره رفت.

افسران ارتش که برخی از آنها جزو حزب بعث بودند طی کودتایی در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۳) قدرت را به دست گرفتند. با این‌حال تفرقهٔ زیادی که بین آنها وجود داشت، اجازه نداد که این دولت بیش از هفت الی هشت ماه دوام بیاورد. صدام به عراق بازگشت ولی هنگامی که گروه ضدبعثی که عبدالرحمان عارف ریاست آن را بر عهده داشت قدرت را در اختیار گرفت، صدام را در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) به زندان انداختند. او در سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷) از زندان فرار کرد و تبدیل به یکی از بزرگ‌ترین رهبران حزب شد. بنابر گفته‌های بسیاری از زندگینامه‌نگاران، صدام هیچ‌گاه بحران‌های درون دولت اول بعثی را فراموش نکرد. در همین راستا بود که هم‌زمان دست به کارهای ظالمانه‌ای زد که میزان وحدت درون حزبی به شدت افزایش یافته و قدرت در اختیارش باقی بماند تا ثبات احتماعی برقرار باشد.

در تیرماه ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) بود که کودتای دوم عراق باعث شد تا حزب بعث به سرکردگی ژنرال احمد حسن البکر که اهل تکریت و از بستگان صدام بود به قدرت برسد.

تحکیم قدرت
صدام در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶) به درجهٔ ژنرالی نیروهای مسلح عراق رسید. او به سرعت در حال تبدیل شدن به مرد شماره یک دولت بود. صدام قبل از این‌که در سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) به طور رسمی قدرت را به دست بگیرد، عملاً تبدیل به رهبر عراق شده بود. او کم‌کم شروع به تحکیم قدرت خود بر دولت عراق و حزب بعث کرد. ارتباطات اعضای حزب با دقت کنترل می‌گردید و حلقهٔ حمایت از صدام در حزب بعث قوی‌تر می‌شد.

پس از آن‌که احمد حسن البکر، رئیس جمهور پیر و ضعیف عراق به تدریج توانایی رسیدگی به امور دفتری خویش را از دست داد، نقش صدام به عنوان چهرهٔ دولت عراق در داخل و خارج از کشور پررنگ‌تر گردید. او به زودی معمار سیاست خارجی عراق شد و در تمامی جلسه‌ها و دیدارهای دیپلوماتیک به عنوان نمایندهٔ ملت عراق حاضر می‌شد. صدام در اواخر دههٔ هفتاد میلادی عملاً تبدیل به رهبر بلامنازع عراق گردیده بود.

[ویرایش] تحکیم اقتدار و نوسازی اقتصاد عراق توسط صدام
صدام در حالی قدرت را به دست گرفت که ملت عراق در میان بحران‌های عمیقی غرق شده بودند. عراق بسیار پیش‌تر از صدام، بین گروه‌های اجتماعی، قومی، مذهبی و اقتصادی‌اجتماعی تقسیم شده بود. سنی دربرابر شیعه، عرب علیه کرد، رئیس قبیله در مقابل بازرگان شهری و کوچ‌نشین ضد روستایی. ثبات قدرت در کشوری که توسط چنددستگی‌ها و درگیری‌های سیاسی به هم ریخته بود، نیازمند پیشبرد استانداردهای زندگی بود.

صدام با جدیت، نوسازی اقتصاد عراق را به همراه تشکیل یک دستگاه امنیتی قدرتمند برای جلوگیری از بروز کودتا در ساختار قدرت و جلوگیری از شورش‌های مردمی پیگیری می‌کرد. او که همیشه به دنبال گسترش محبوبیت خود بین عناصر جامعهٔ عراق و بسیج قشر توده به پشتیبانی از خویش بود، به دقت روی برنامه‌های توسعه و رفاه اجتماعی نظارت می‌کرد.

در مرکز این استراتژی، نفت عراق واقع شده بود. صدام حسین در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۵۱ (۱ ژوئن ۱۹۷۲) فرآیند سلب مالکیت شرکت‌های نفتی غربی را که امتیاز انحصاری نفت عراق را در اختیار داشتند آغاز کرد. یک سال بعد بهای نفت در بازارهای جهانی بر اثر شوک نفتی سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) به شدت افزایش یافت و صدام توانست از رهگذر سود بالای نفت، مقاصد جاه‌طلبانهٔ خویش را با شدت بیشتری دنبال کند.

در خلال چند سال پس از آن، دولت عراق شروع به ارائهٔ خدماتی به مردم کرد که تا پیش از آن در دیگر کشورهای خاورمیانه سابقه نداشتند. صدام طرح «نهضت ملی سوادآموزی» و «آموزش اجباری رایگان» را راه‌اندازی کرده و نظارت می‌کرد. تحت حمایت او بود که دولت آموزش رایگان همگانی تا آخرین درجهٔ آموزشی را تشکیل داد؛ ظرف چند سال بعد هزاران نفر توانستند خواندن و نوشتن را یاد بگیرند. دولت همچنین شروع به حمایت مالی از خانواده‌های سربازان کرده، درمان عمومی را رایگان ساخته و به کشاورزان وام بلاعوض می‌داد. با اینکار عراق توانست یکی از بهترین سیستم‌های بهداشت عمومی در خاورمیانه را به وجود آورد. همین امر باعث شد تا سازمان علمی فرهنگی آموزشی ملل متحد (یونسکو)، جایزه‌ای به صدام اعطا کند.

صدام به منظور ایجاد تنوع در اقتصاد تک‌محصولی و متکی به نفت، طرح ملی تقویت زیربنای اقتصادی عراق را آغاز کرده و از آن پشتیبانی می‌کرد. این طرح باعث پیشرفت زیادی در ساخت جاده‌ها، ارتقای صنعت معدن و توسعهٔ صنایع غیرنفتی شد. همچنین این طرح باعث انقلاب قابل توجهی در صنایع تولید انرژی گردید. تقریباً تمامی شهرهای عراق از جمله روستاها و نواحی دورافتاده دارای برق شدند.

پیش از دههٔ هفتاد میلادی، بیشینهٔ جمعیت عراق در روستاها زندگی می‌کردند و کشاورزان تقریباً دو سوم کل جمعیت به حساب می‌آمدند. این رقم در دههٔ هفتاد میلادی به شدت کاهش یافت. دلیل آن، اسکان مردم در شهرها و صنعتی‌سازی‌ای بود که صدام از طریق تزریق پول نفت، آن را به جلو می‌راند.

با اینحال صدام در مناطق روستایی به شدت بر ایجاد حس وفاداری به حزب بعث کوشش می‌کرد. او پس از ملی‌سازی صنعت نفت، شروع به نوسازی و پیشرفت مناطق روستایی، مکانیزه‌سازی کشاورزی در مقیاسی وسیع و توزیع زمین بین کشاوزران کرد. او تصرفات زمینداران بزرگ را گرفت و به کشاورزان روستایی بخشید. بعثی‌ها چندین شرکت تعاونی تأسیس کردند که سودهای بدست آمده را بنابر میزان کار روستاییان بین آنها تقسیم می‌کردند و بقیه را صرف تربیت بی‌تجربه‌ها می‌ساختند. تعهد دولت عراق بر اصلاحات ارضی، خود را در دو برابر شدن هزینه‌های توسعهٔ کشاورزی در سال ۱۳۵۴-۱۳۵۳ (۱۹۷۵-۱۹۷۴) نشان داد. اصلاحات ارضی همچنین باعث پیشرفت استانداردهای زندگی لشکر بزرگ دهقانان و رشد تولید شد. البته این میزان هنوز به اندازهٔ دلخواه صدام نرسیده بود.

صدام توانست با تکیه بر نقش اجرایی (گاهی اوقات تا حد مدیریت جزئی)، خود را پیشبرندهٔ برنامه‌های توسعهٔ اقتصادی و رفاهی حزب بعث نشان دهد و بدین‌گونه محبوبیت خود را در قشرهای مختلف عراق بالا ببرد. او با دنبال‌کردن تاکتیک‌های «هویج و چماق» و گسترش خدمات دولتی توانست بنیان حمایتی مستحکمی بین طبقهٔ کارگر و کشاورز و داخل حزب و ادارات دولتی برای خود ایجاد کند.

مهارت تشکیلاتی بی‌رحمانهٔ صدام در پیشرفت سریع عراق در دههٔ هفتاد میلادی به بار نشست؛ پیشرفت عراق با آنچنان سرعتی جلو می‌رفت که دو میلیون نفر از دیگر کشورهای عربی و یوگوسلاوی در عراق کار می‌کردند تا نیاز به کارگران در عراق تأمین شود.

جانشینی و تصفیه
رئیس‌جمهور عمر البکر در سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) شروع به امضای معاهداتی با سوریه (که تحت حاکمیت بعثی‌های آن کشور بود) کرد که طبق آنها هر دو کشور با هم متحد می‌شدند. بنابر مفاد معاهده‌ها، حافظ اسد رئیس‌جمهور وقت سوریه قائم‌مقام اتحادیه می‌شد. با این وضع مقام صدام در خطر می‌افتاد. ولی قبل از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، رئیس‌جمهور البکر در تارخ ۲۵ تیر ۱۳۵۸ (۱۶ ژوئیه ۱۹۷۹) از مقام خود استعفا داد و به این ترتیب صدام به طور رسمی رئیس‌جمهور عراق گردید.

صدام چندی بعد در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۵۸ (۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹) دستور به برگذاری گردهمایی مجمع رهبران حزب بعث داد. او در این مراسم که بنابر سفارش وی فیلمبرداری هم می‌شد، نام چند تن از اعضا را که به زعم وی جاسوس و خیانتکار بشمار می‌آمدند خواندو به آنهادستور داد بیرون بروند. این اعضا که برچسب «خائن» به آنها زده شد، از جلسه بیرون برده شدند تا در مقابل جوخه‌ی آتش، تیرباران شوند. پس از اینکه فهرست به پایان رسید، صدام به همهٔ کسانی که هنوز در جلسه حضور داشتند به خاطر وفاداری‌های گذشته و آینده‌شان تبریک گفت.

صدام به عنوان یک رهبر سکولار
صدام خود را یک رهبر انقلابی سکولار و نوگرای اجتماعی همانند ناصر می‌دانست. دولت وی به زنان آزادی‌های مضاعف داده و به آنها امکان کار در شغل‌های صنعتی و تحصیل در مدارج عالی تحصیلی داد. همچنین صدام نوعی سیستم قضایی غربی در کشور به اجرا گذاشت. با این کار عراق تبدیل به تنها کشور خلیج فارس شد که طبق قوانین سنتی اسلام (شریعت) اداره نمی‌شد. او فعالیت دادگاه‌های مبتنی بر شریعت را به جز برای رسیدگی به دعاوی آسیب‌های شخصی ممنوع اعلام کرد.

کشمکش‌های داخلی ادامهٔ کار پروژه‌های نوسازی صدام را با مشکل مواجه ساخت. جامعهٔ عراق بین گروه‌های زبانی، دینی و قومی تقسیم شده است؛ دولت بعثی عراق تنها از سوی ۲۰ درصد مردم که از طبقهٔ کارگر، کشاورز و خرده‌تاجران سنی مذهب بودند حمایت می‌شد. این روال مانند زمانی بود که حاکمان انگلیسی در این سرزمین حکومت می‌کردند.

شیعیان که اکثریت جمعیت عراق را تشکیل می‌دادند به دلیل سیاست‌های ضددین دولت، عَلم مخافت با آن را برداشته بودند و حزب بعث از تأثیر گرفتن آنها از انقلاب ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) ایران واهمه داشت. کردهای شمال عراق (که سنی هستند ولی عرب نیستند) نیز مخالف سیاست‌های عرب‌سازی حزب بعث بودند. در این شرایط بود که صدام برای حفظ رژیم خود، هستهٔ مرکزی دولت را از خویشاوندان و اهالی قبیلهٔ تکریت انتخاب می‌کرد.

رژیم صدام برای مقابله با خطر فزایندهٔ شیعیان، کردها، کمونیست‌ها و دیگر مخالفان بالقوه‌، دو راه پیش رو داشت. اول اینکه آنها را هم وارد رژیم ساخته و منافع را با آنها تقسیم کند یا اینکه با تدابیر شدید پیشگیرانه مانع از اقدامات آنها شود. ابزار اصلی این هدف، سازمان‌های پلیسی و نظامی بودند. در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴)، طه یاسین رمضان ریاست ارتش خلق را بر عهده داشت که وظیفه‌اش حفظ امنیت داخلی بود. این گروه به عنوان شاخهٔ نظامی حزب بعث به عنوان وزنه‌ای علیه کودتاهایی بود که توسط نیروهای عادی مسلح انجام می‌شدند. در کنار ارتش خلق، سازمان اطلاعات کل عراق (استخبارات) قرار داشت که مشهورترین بازوی سیستم امنیتی دولت بود و از استفاده از هرگونه ترور و شکنجه ابایی نداشت. این سازمان توسط برزان ابراهیم التکریتی که برادر کوچک‌تر و ناتنی صدام بود اداره می‌شد. ناظران خارجی از سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) به بعد بر این باور بودند که این سازمان در عملیات‌های مختلف، مخالفان صدام حسین در داخل و خارج از کشور را نابود می‌کند.

سوءقصد در دُجیل
در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) سوءقصدی علیه صدام حسین در شهرک دجیل در ۴۰ کیلومتری شمال بغداد انجام شد. نیروهای امنیتی نیز در پاسخ به این اقدام به شهر حمله کرده و بالغ بر ۱۶۰ نفر از ساکنین را کشته و اعدام کردند که در میان آنها چند کودک نیز وجود داشتند. حدود ۱,۵۰۰ تن از اهالی شهر به زندان فرستاده شدند تا تحت شکنجه قرار گیرند. جریمهٔ تمامی اهالی هم این بود که ۱,۰۰۰ کیلومتر مربع از زمین‌های زراعیشان نابود شود؛ تا ده سال بعد هم به کسی اجازهٔ کاشت دوباره داده نشد. واقعهٔ دُجیل یکی از جرائم اصلی صدام بود که وی به خاطر دستور آن جرایم غیرانسانی به اعدام به وسیله جوخه دار محکوم شد.

صدام، میهن‌پرستی عراقی را با این ادعا که عراق نقش تعیین کننده‌ای در تاریخ جهان عرب داشته است تصدیق و تشویق می‌کرد. او به عنوان رئیس‌جمهور، غالباً به دورهٔ عباسیان که در آن بغداد مرکز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان عرب بود اشاره می‌کرد. صدام همچنین به دوران پیش از اسلام در عراق اشاره می‌کرد و میانرودان را به عنوان گهوارهٔ تمدن بشری می‌ستود و شخصیت‌هایی چون بخت‌النصر و حمورابی را گرامی می‌داشت. او منابع مالی زیادی را صرف اکتشافات باستان‌شناسی می‌کرد. وی در عمل به دنبال ترکیب پان‌عربیسم و ملی‌گرایی عراقی و ارائهٔ تصویری از یک دنیای عربی متحد، تحت رهبری عراق بود.

یکی از نشانه‌های تحکیم قدرت وی، پرستش شخصیت او بین جامعهٔ عراق بود. هزاران تصویر، پوستر، مجسمه و نقاشی دیواری در گوشه و کنار عراق نصب شده بودند. چهرهٔ وی را می‌شد روی ساختمان‌های اداری، مدارس، فرودگاه‌ها، مغازه‌ها و اسکناس عراق دید. پرستش شخصیتی وی نمایانگر تلاش‌های او در جهت پاسخگویی به عناصر گوناگون جامعهٔ عراق بود. صدام گاهی در لباس اعراب بدوی، گاهی در لباس‌های سنتی کشاورزان عراقی (که خود در هنگام کودکی به تن می‌کرد) و حتا گاهی در لباس کردها ظاهر می‌شد. همچنین او گاهی در لباس‌های غربی نمایان می‌شد و با این کار می‌خواست تصویری از یک رهبر شهری و نوگرا را در اذهان تداعی کند. برخی اوقات خود را به شکل یک مسلمان مؤمن در می‌آورد و با عمامه و ردا به سوی قبله نماز می‌خواند و در مقابل، گاهی اوقات لباس‌های غربی به تن می‌کرد، عینک دودی به چشم می‌زد و تفنگی را روی شانهٔ خود نگه می‌داشت.

_____________________________________
ارتباط با خارج

صدام حسین و ژاک شیراک (که بعدها نخست‌وزیر فرانسه شد) در جریان دیدار پاریس در سال ۱۳۵۵تلاش صدام در ارتباطات خود با خارج بر این استوار بود که عراق نقش تعیین‌کننده‌ای در خاورمیانه داشته باشد. عراق در سال ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) یک پیمان کمک‌رسانی با شوروی امضا کرد که پس از آن محموله‌های زیادی اسلحه و هزاران مشاور به عراق فرستاده شدند. اما اعدام کمونیست‌های عراقی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸) و قرار گرفتن غرب به عنوان طرف تجاری عراق باعث کدورت روابط با شوروی شد. پس از آن نیز غربگرایی عراق روز به روز بیشتر می‌شد تا اینکه جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱) واقع شد.

او در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶) دیداری از فرانسه به عمل آورد و طی آن روابط مستحکمی با محافل سیاسی محافظه‌کار و بازرگانی فرانسه بر قرار کرد. صدام در مخالفت با پیمان صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل (۱۳۵۸) (۱۹۷۹) پیشگام اعراب بود. او در سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) پیمانی با ایران امضا کرد که به موجب آن عراق دست از ادعاهای مرزی خود برداشته و در مقابل ایران هم دست از حمایت کردهای مخالف عراق بر می‌داشت.

صدام در دههٔ هشتاد میلادی طرح غنی‌سازی اتمی عراق را با کمک فرانسه آغاز کرد. اولین راکتور اتمی عراق اوسیراک نام گرفت. اوسیراک نام خدای مرگ در مصر باستان بود. این راکتور بعدها توسط حملهٔ هوایی اسرائیل نابود شد زیرا اسرائیل بر این باور بود که عراق می‌خواهد از این راکتور برای تولید سلاح‌های مبتنی بر مواد اتمی استفاده کند.

پس از اینکه شاه ایران به موجب معاهدهٔ سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) حمایت خود از کردهای عراقی را سلب کرد، صدام از فرصت استفاده کرده و شکستی سنگین بر آنها وارد ساخت. از آغاز تشکیل عراق به عنوان یک کشور مدرن در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰) کردهای جدایی‌طلب جزو مخالفان دول عراقی بوده و خواستار استقلال شمال عراق بوده‌اند. صدام در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) توافقنامه‌ای با کردها امضا کرد که در آن به رهبران کرد خودمختاری داد، ولی این توافقنامه به زودی از سوی صدام شکسته شد. نتیجهٔ آن، نبردی بی‌رحمانه بین دولت و گروه‌های کرد بود. در این نبردها حتی روستاهای کردنشین ایران نیز بمباران شدند که این کار باعث تیرگی روابط ایران و عراق گردید.

روابط صدام حسین و دربار پهلوی
محمد رضا شاه پهلوی، پادشاه وقت ایران که حزب بعث و رييس آن صدام حسين را بانی قتل خاندان سلطنتی فيصل که روابط نزديک و صمیمانه‌ای با دربار و خاندان سلطنتی پهلوی داشتند، می دانست هرگز روابطی صميمانه و گرم با صدام حسین برقرار نکرد.

تنها ديدار محمد رضا شاه پهلوی با صدام در جريان اجلاس سران کشورهای صادرکننده نفت "اوپک" بود که در کشور الجزاير رخ داد. پس از آن نه صدام به تهران دعوت شد و نه شاه به عراق سفر کرد.[نیاز به ذکر منبع] ( تصحيح: صدام در سال 1355 به دعوت اميرعباس هويدا، نخست‌وزير وقت، به تهران سفر کرد و با پادشاه هم ملاقاتی داشت. در اين سفر قراردادهای نهائي شده به امضاء رسيد از جمله قراردادی در مورد خطوط مرزی دو کشور)[نیاز به ذکر منبع]

مهمترين سفر رسمی ايرانيان پس از روی کار آمدن صدام در عراق، ديدار شهبانو فرح پهلوی از اين کشور بود که در بهبوحه روزهای پيش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انجام شد.

روابط صدام و آيت‌الله خمينی
پيش از آن در هنگامی که صدام رييس شورای انقلاب عراق بود، اخراج آيت‌الله خمينی از عراق که در تبعيد در اين کشور به سر می برد به تصويب شورای انقلاب عراق رسيده بود. حضور آيت‌الله خمينی که رهبر انقلاب مذهبی ايران بود صدام را از پيوستن شيعيان عراق به وی نگران کرده بود.

تلاش های دربار ايران که رابطه چندان گرمی هم با دولت وقت عراق نداشت برای موافقت با حضور آيت‌الله خمينی در نجف راه به جايی نبرد. با اخراج آيت‌الله خمینی از عراق و عزيمت وی به کشور فرانسه، انقلاب ايران شتابی گرفت که تصميم صدام هم در لايه های زيرين آن برخلاف خواست وی نقش پيدا کرده بود.

________________________________________
حمله آمریکا به عراق 1382
صدام از نقطه‌نظر امریکایی‌ها همچنان به عنوان تهدیدی برای هم‌پیمانان غربی مثل کشور نفت‌خیز عربستان سعودی و اسرائیل، خطری برای محموله‌های نفتی خلیج فارس و ثبات خاورمیانه به شمار می‌رفت. بیل کلینتون رئیس‌جمهور امریکا (۱۳۸۰-۱۳۷۲) (۲۰۰۱-۱۹۹۳) که جانشین بوش شده بود، تحریم‌های اقتصادی تازه‌ای در کنار تحریم‌های نظامی برای عراق وضع کرده و منطقهٔ پرواز ممنوع را نیز کنترل می‌کرد.

کلینتون در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸) در پاسخ به ممانعت عراق از حضور بازرسان سازمان ملل، لایحهٔ آزادسازی عراق را امضا کرد. این لایحه بر تغییر رژیم عراق به منظور "بازگشت عراق به خانوادهٔ بین‌المللی" تأکید داشت و طبق آن دولت امریکا به گروه‌های تبعیدی خارج از عراق کمک ‌مالی می‌کرد. پس از آن به زودی عملیات سه روزهٔ روباه صحرا انجام گرفت و طی آن کارخانه‌های تولید سلاح صدام منهدم گشتند؛ در حالی که استراتژیست‌های پنتاگون نقشه حمله‌های زمینی به عراق را می‌کشیدند برخی از تحلیلگران امریکایی بر این باور بودند که فشار خارجی برای ایجاد یک شورش به منظور عزل صدام کافی به نظر می‌رسد. این دو نظر باعث بروز شکاف در تصمیم‌گیری‌های ضد صدام بین دولتمردان واشنگتن شد. اما پس از حملات ۲۰ شهریور ۱۳۸۰ (۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱) توازن سیاسی داخلی امریکا تغییر کرده و باعث شد تا نومحافظه‌کاران بتوانند در مدیریت کشور امریکا تأثیر به سزایی داشته باشند. رئیس‌جمهور امریکا جرج دبلیو بوش (پسر جرج اچ دبلیو بوش) در بیانیهٔ اتحاد خود به کنگره، در دی ماه ۱۳۸۱ (ژانویه ۲۰۰۲) از «محور شرارت» که به زعم وی از کشورهای ایران، عراق و کرهٔ شمالی تشکیل شده‌اند سخن به میان آورد. همچنین او احتمال داد که برای براندازی دولت عراق از زور استفاده خواهد کرد. او اعلام کرد: «رژیم عراق طرح تولید گاز اعصاب و سیاه‌زخم و سلاح‌های اتمی را به مدت یک دهه دنبال کرده است.» او همچین ادامه داد: «عراق همچنان درصدد است دشمنی خود را به امریکا نشان دهد و از ترور حمایت کند.»

صدام حسین در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۸۱ (۲۴ فوریه ۲۰۰۳) و در حالی که وقوع جنگ تزدیک بود، با دَن رَدِر مجری شبکهٔ خبری سی‌بی‌اس نیوز (CBS News) به مدت بیش از سه ساعت مصاحبه کرد. در یک دههٔ گذشته این اولین مصاحبهٔ وی با یک خبرنگار امریکایی بود. این شبکه یک هفته بعد نوار مصاحبه را به روی آنتن فرستاد.

دولت و ارتش عراق در طول سه هفته پس از حملهٔ امریکا و هم‌پیمانانش در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ (۲۰ مارس ۲۰۰۳) نابود شدند. ایالات متحده دست‌کم دوبار کوشید تا با حملات هوایی، صدام را به قتل برساند ولی در هر دوبار، هدف مورد اصابت واقع نشد. با شروع ماه آوریل (اواسط فروردین) نیروهای ائتلاف بخش زیادی از عراق را اشغال کرده بودند. مقاومت‌های بسیار ضعیف ارتش عراق یا به راحتی در هم می‌شکستند و یا تبدیل به تاکتیک‌های پارتیزانی می‌شدند. این وضعیت، نشان‌دهندهٔ خروج کنترل از دست صدام بود. صدام برای آخرین بار در فیلمی ویدئویی که او را در حومهٔ بغداد نشان می‌داد دیده شد. هنگامی که بغداد در تاریخ ۲۰ فروردین (۹ آوریل) به دست
خدایا ...!

نیازی به زمین لرزه نیست ...!

کاخِ آرزوهای این مردم به تلنگری هم فرو میریخت ...!!!
ارسال پست

بازگشت به “تاريخ جهان”