تطور انديشه ديني عرب در دوره جاهليت

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث مرتبط با تاريخ جهان به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, رونین, شوراي نظارت

ارسال پست
Novice Poster
Novice Poster
نمایه کاربر
پست: 71
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷, ۱۰:۳۲ ب.ظ
محل اقامت: تهران
سپاس‌های دریافتی: 6 بار

تطور انديشه ديني عرب در دوره جاهليت

پست توسط mardaviz0 »

تطور اندیشه دینی عرب در دوره جاهلیت

ازاسامی قبیله های عرب چنین استنباط میشود که انها به لحاظ زمانی به آیین «توتم پرستی»نزدیک بوده اند.توتمها موجوداتی بودندکه برخی از قبایل غیرمتمدن آنهارا مقدس میشمردند.هرفردی ازافراد قبیله به وجود رابطه وپیوندی میان خود ویکی از آنها اعتقادداشت که«توتم»اونامیده میشد.توتم.که گاهی حیوان وگاهی گیاه بود از صاحب خود حمایت ودفاع میکرد.از همین رو.صاحب توتم نیز انرا مورد احترام وقدیس قرار میداد.اگر توتم حیوانی بود از کشتن ان اجتناب میورزید.واگر گیاهی بود جزدرمواقع شدت وسختی جرئت قطع کردن ویا خوردن انرا به خودنمیداد.توتم پرستی ازجنبه دینی ان دربسیاری از مظاهر زندگی عرب درعصرجاهلیت نمودمیافت:

1-عربها به اسم حیوانات گوناگون نامیده میشدند.مانند:بنی اسد-بنی فهد-بنی ضبیعه-بنی کلب-ونیز مانند:ثور«گاو»-قرد«میمون»-ذئب«گرگ»-قنفذ«خارپشت»-ظبیان«آهو».یا با نام پرندگان مانند.عقاب.نسر«کرکس».یابانام آبزیان مانند قریش«ارًه ماهی».یابانام گیاهان مانند حنظله«خربوزه ابوجهل»-نبت «سبزی». یا به اسم اجزای زمین نظیر فهر«سنگ»-صخر«تخته سنگ». ویا به اسم حشرات{وخزندگان} مانند حیه«مار»-حنش«مگس-افعی». اینگونه نامگذاریها اشاره به این حقیقت دارد که عربها حیوانات وگیاهان را مقدس میشمردند.(هرچند امروزه نیز اعراب با وجود مسلمان بودن .به امور روحانی ومعنوی گرایشی ندارند و دین را فقط یرای امور دنیوی و اندوختن ثروت بکار میبرند-مرداویز).شایسته توجه است که عربهاازروی عمد فرزندان خودرا بانامهای ناپسندی نظیر«فلاح»و«نجاح»می نامیدند.

2-دیگر اینکه اعراب همانندتوتم پرستان حیوانات را مقدس می شمردندوبه پرستش انها میپرداختند. گرچه هدف اعراب ازتقدیس حیوان با انچه موردتوجه توتم پرستان بود تفاوت داشت. اینان درورای پرستش توتم .تجلیل پدرانشان را مدنظرداشتند. اما مقصوداعراب ازتقدیس حیوان به دست اوردن برکت بود.

3-همچنین اعراب معتقدبودند که توتم به هنگام وقوع خطر از پرستندگان خود حمایت میکند. به همین دلیل بود که درجنگها ان رابه همراه خودحمل میکردند.همانگونه که ابوسفیان درجنگ احد چنین کرد و«لات»و«عزی»را به همراه خودبه احد برد. گفته اند که یغوث در عرصه کارزار ازقبیله خوددفاع میکند .چنانکه شاعر گوید:«یغوث مارا بسوی مراد هدایت کردوپیش از انکه بامدادفرارسد با انان به نبرد برخواستیم»-اعراب بادیه نشین باپرندگانی مانند کبوتر.وبا پارس سگان به امدن مهمان تفائل میزدند.وگاوگوش شکافته وشاخ شکسته وکلاغ راشوم میدانستندودر شومی ونحسی به کلاغ مثل میزدند ومیگفتند :«فلانی از کلاغ شومتراست »-(که بعدها برخی از اینگونه اعتقادات همراه با اسلام وارد فرهنگ ما ایرانیان شد. مانند اعتقاد به موجودی به نام «جن»-مرداویز)آلوسی میگوید که کلاغ همواره با جدایی ملازم است :زیرا هنگامی که ساکنان خانه درجست وجوی آب وعلف ازخانه خود دورمیشدند.این کلاغ در محل خانه انها مینشست وبه جستجو وخوردن میپرداخت.عربها انرا شوم میپنداشتند ووجودانرا به فال بد میگرفتند . چون این کلاغ پس از انکه ساکنان محل اقامتگاههای خود راترک میگفتند .جهت برخورداری ازاحسان انها به خانه هایشان می امد .انرا کلاغ جدایی نام نهادند .سپس از بیم فال بد استعمال این نام را ناپسند شمرده اند وچون به قدرت بینایی وصفای چشم ان وقوف داشتند .تا انجا که بدان مثل زده میگفتند:«صافتر از چشم کلاغ».همچنانکه میگفتند صافتر ازچشم خروس وبه کنایه انرا «اعور»نامیدند.همانگونه که ازروی تفائل کور رابه کنایه «ابا بصیره» (=بینا)مینامیدندومارگزیده را «سلیم»نام مینهادند.

4-اعراب لمس کردن توتم وبرزبان اوردن نام ان راحرام میدانستند.از اینرو مارگزیده را به کنایه «سلیم»میخواندند.شترمرغ را«مجلم»مینامیدند.وبه شیرلقب«ابوحارث»میدادند.وروباه را به لقب «ابن آوی»وکفتار را به لقب«ام عامر»میخواندند.

5-چون حیوانی ازنوع توتم قبیله میمرد.عرب نسبت به دفن ان اهتمام خاصی نشان میدادواز مرگش اندوهگین میشد.بنی حارث چون آهوی مرده ای را میافتند.بدان کفن پوشانده ودفن میکردندوشش روز قبیله به سوگ ان مینشست .وچون ماری را میکشتند ازاینکه جنیان به انتقامجویی ان برخیزند به هراس می افتادند.وبرای دفع خطر انها .سرگین مار رابرداشته وبه سر ان میمالیدندو میگفتند:خونخواه تو چنین کرده است.

6-عرب از کشتن حیوانات پرهیز میکرد (البته این تازیان را با حامیان حیوانات اشتباه نگیرید-مرداویز)وعقیده داشت که درصورت کشتن حیوان موردمجازات قرار خواهد گرفت .همچنین از قطع گیاهان وخوردن ان .جز درمواقع ضرورت پرهیز میکرد.همانگونه که بنی حنیفه بتی را .کهاز خرما وروغن وکشک ساخته شده بود .میپرستیدند و یکبار قحطسالی رخداد و انان بت خود راخوردند-یکی ازشاعران انها گفته است :

«هنگام فحطی وگرسنگی بنی حنیفه خدای خودراخوردند;واز فرجام بد نگون بختی ای که از جانب پروردگارشان به انان رسد نهراسیدند»-----انان بی هیچ تردیدی میتوان گفت این است که عرب بادیه نشین عقیده داشت که دربعضی حیوانات.پرندگان.گیاهان.جمادات.وبرخی از مظاهر طبیعی محیط بر جهان.نظیرستارگان.نیروی معنوی ناپیداوپنهانی وجود دارد که درسرنوشت انسان وجهان موثر است.اومیان این پدیده ها ومظاهر طبیعت ونیروهای ناپیدا رابطه ای مقدس ایجادکرده.وسپس بت پرستی عرب به عبادت تخته سنگهایی.که ازشکل وظاهر زیبایی برخورداربود.تحول پذیرفته است.مهمترین ااین تخته سنگها.به رنگ سفیدبود ومیان این سنگها وگوسفند وشتر وشیر انها رابطه ای وجودداشت.به عنوان نمونه ای ازاین تخته سنگها.میتوان از «جلسد»نام برد که بتی در حضرموت«ناحیه ای دریمن-مرداویز»بودکه به شکل انسان عظیم الجثه ای در امده بود وصخره سفیدی را تشکیل میدادکه پایه سیاهی داشت.چون کسی به ان مینگریست شکل چهره انسانی در نظرش نمودارمیشد.یکی دیگرازاین بتها «ذی خلصه»نام داشت که صخره سفید ونگارینی بودکه شکلی شبیه به تاج بران نقش شده بودودرتباله میان مکه ویمن قرارداشت.یکی دیگرازاین بتها «سعد»نام داشت .وان صخره درازی بودکه درفلات واقع درساحل جده جای داشت.«ذات انواط»نیز درخت تناورسرسبزی بود که در عصرجاهلیت.هرسال اعراب به زیارت ان میامدندواسلحه خودرا بدان میاویختند ودرکنار ان قربانی میکردند.این درخت درنزدیکی مکه غرس شده بود .در«بطن نخله»مکه سه درخت وجودداشت که برروی انها خانه ای برای عزی بنا شده بود ودرکنار ان کشتارگاهی بنا شده بود که قربانی های خودرا دران سر میبریدند.

عرب بادیه نشین درباره کوهها.چاهها.درختان وانچه درگرداگردش به چشم می امد داستانها و افسانه هایی پرداخته بودو بر سنگهایی که دردشتها ودره ها می یافت تصاویر خیالی رسم میکرد.تخیل او صفا و مروه را.که نام دو صخره ای است .به صورت زن ومردی که خداوندانهارا به شکل دوسنگ مسخ کرده است تصویر میکرد;وهمچنین «اساف و نائله»را بصورت زن ومردی مجسم میساخت که درمحل زمزم به شکل دو زن مسخ شده اند.(البته عده ای ازاساطیر شناسان نیز عقیده دارند که «حجرالاسود»نیز از اینگونه سنگها میباشد-مرداویز)--

تنها پس از قرن ششم میلادی .تحت تاثیر آیینهای بتپرستی مجاور .درتصورعرب بادیه .بت به جای خدا نشست وسپس بتپرستی عرب با تاثیر پذیرفتن از تمدنهای مجاور نظیر تمدن بابلی.رومی.ویمنی دچارتحول گردید.علی رغم اینکه بتپرستی حجاز اززمان شکسته شدن سد مآرب و مهاجرت قبایل یمنی به شمال(مانند قبیله های اوس و خزرج-مرداویز)درمعرض تاثیر بتپرستی یمن قرار گرفت .این تاثیرپذیری هرگز درحد تاثیرپذیری از بتپرستی عرب شمالی وبابلی نبود.

بتپرستی یمن برایین بتپرستی سرزمین رافدین تاثیرنهاد.زیراپرستش ستارگان وکواکب از صابئیان وبقایای کلدانیان سرچشمه میگرفت.وعربهای شمالی این نوع پرستش رااز مردم یمن فراگرفته بودند.اساس این پرستش براقانیم سه گانه .ماه.خورشید.وزهره استواربود.که درواقع چیزی جز اقانیم سه گانه بابلی نبود.ماه که خدای «سین»مظهران شمرده میشد.خورشید که خدای «شمش»نمادی ازان بود.وزهره که الاهه«عشتر»مظهر ان تلقی میگردید.خدای سین«مظهرماه»به این اعتبارکه پدرخدای شمش بود دراین مجموعه جایگاه برتری رااحراز میکرد وهلال نمادخدای سین بشمار میرفت .اما خدای شمش در مرتبه ای فروتر از خدای ماه قرار میگرفت .واین درحالی بودکه الاهه عشتر مظهر ستاره زهره شمرده میشد.همچنین درایین بتپرستی یمن .ماه اهنیت خاصی داشت وخدای بزرگتر به حساب میامد ودر مرتبه بعدازان خورشید قرار داشت که الاهه بود و«لات»مظهر ان شمرده میشد.به اعتقادانان خورشید همسر ماه بودو عشتر «زهره»ازانها تولدیافته بود.ماه درنزد معینیان(نام سلسله ای دریمن-630-1300 -پ.م-مرداویز) «ود»نامیده میشد.وسبائیان(نام سلسله ای دریمن-800-115 پ.م-مرداویز)ودیگران انرا به نام «ورخ»میشناختند.وبابلیان انرا«سین»نامگذاری کرده بودند و هوبس-المقه-شهر-کهل-وابم ازنامهای دیگری بودکه به اعتباراینکه ان بزرگترین الاهه ها ومقدم برهمه انها بود .بدان اطلاق میشد.گاهی درباره همه نامهای ماه یک لفظ مشترک بکارمیرفت که عبارت از «ال» یا«ایل» به معنی الله ویا اله بود ودر نزد عربهای شمالی «بعل»یا«هبل»درمقابل ان قرار داشت.ماه درنزدانان دارای منزلت ومقام بزرگی بود.بابلیان نیز انرا بزرگ میشمردند.وخدای اثیر میدانستند.از نظرعربهای جنوب ماه منزلتی فراتر ازخورشید«لات»داشت که به سبب حرارت زیادش درتابستان بنام«ذات حمیم»یا«ذات حمم» شناخته میشد.اما ماه راهنمای کاروانسالاران وهدایت کننده کاروان بود.ازاینرو.دارای لقب حکیم-قدوس-صادق-عادل-مبارک-معینو حامی بود.این نامها بعدا دراسلام به عنوان «صفات خدای یگانه»به شمار آمدند.

اما خورشید بتی بودکه پیش ازاسلام .عربها انرا میپرستیدندونام بسیاری از افراد به ان نامیده میشد وبه«عبد الشمس»شناخته میشدند.راویان اخبار نقل کرده اند نخستین کسی که بدین نام خوانده شد «سبا اکبر»بود;زیرا اواولین کسی بودکه به پرستش خورشید پرداخت.درعربستان جنوبی «شمس»مونث بود والاهه شمرده میشود;اما در نوشته های تدمر (نام تمدنی است که یونانیان انرا بانام پالمیرا میشناختند-نام این شهر ملکه مشهور انرا«زنوبیا»در ذهن تداعی میکند-که در ادبیات عرب مشهور است-مرداویز)مذکراست.درایین بتپرستی بابل نیز مذکر بحساب می اید.معینیان شمس را«نکرح»مینامند وسباییان انرا بنام «ذات حمیم».«ذات بعدن».«ذات غضرن»و«ذات برن»میشناسند.عشتردر عربی جنوب خدای مذکر است .ودرزبان عربی شمال خدای مونث وهمان عزی است;ودربابل نیز مونث است و«عشتار»نامیده میشود.امادرجنوب خدای زهره است ودر قران زهره به معنی «نجم ثاقب»آمده است .واز همه ستارگان آسمان پرنورترودرخشنده تراست وبنام «عزیز» و «نجم صباح»معروف است که پیش از تابش اشعهء خورشید برمی اید.نیز بنام «دی خلصه» و «ملک» شهرت دارد وچون نام ملک دارد تاج;نماد ان تلقی میشود.گفته ابن کلبی درباره خدای ذی خلصه .واقع در تباله این سخن راتایید میکند.

همچنین ماه دردیانت اعراب جنوبی مرکز نخستین شمرده میشود و به رمز از آن به«ثور»تعبیر میکنند.شاید علت این امران باشد که گاو نیزدارای دو شاخ است وبه هلال شباهت دارد.مردم یمن ماه را برخورشید مقدم میدارند .همانگونه که بابلیان وکلدانیان چنین میکردند.

اما بتپرستی در عرب شمالی تقلیدی از بتپرستی بابلی بود .آنچه نشان دهنده تاثیر پذیری عرب ازکلده وآشور میباشد آنست که اعراب نیز .شب رابر روز مقدم میشمارند;وماههای آنها مبتنی برسیر ماه ووابسته به حرکات انست واین با نظر کلدانیها سازگار بوده وبا نظر ایرانیان و رومیان مغایر میباشد(شب سامیان در مقابل روز و درخشندگی آریاییان-مرداویز)یکی از نشانه های تاثیر گرفتن عرب از بتپرستی کلدانی واشوری آنست که اصل کلمه«صنم» صلم عبری .یا آرامی است .این کلمه به همراه ورود بتها به سرزمینهای عرب راه یافته است .این نکته نیز قطعی است که عربها بدلیل عدم آشنایی با فنون تراشکاری خودبت نمیتراشیدندو بتها ازخارج سرزمینهای عرب بدان سامان آورده میشد.ازجمله این بتها «هبل»بود که همان بعل است و«لات» که همان لاتو بابلی است .و نیز«منات»که همان مامناتوی بابلی {=دخترخدا}است.همچنین آتها عزی را که همان عشتار بابلی است به سرزمین عرب اوردند----پایان-



((نکته :توضیحات داخل پرانتز () از مرداویز میباشد))



منابع :ابن هشام.سیره-جواد علی.عرب قبل از اسلام-عبدالعزیز سالم.تاریخ عرب پیش از اسلام-طبری{محمدبن جریر}.تاریخ طبری.تاریخ الامم والملوک (برای مطالعه بیشتر)
ارسال پست

بازگشت به “تاريخ جهان”