جهان قبل از اسلام

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث مرتبط با تاريخ جهان به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, رونین, شوراي نظارت

ارسال پست
Major I
Major I
پست: 5234
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵, ۲:۴۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1747 بار
سپاس‌های دریافتی: 4179 بار
تماس:

جهان قبل از اسلام

پست توسط ganjineh »

 [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قضاوت هاى ناجوانمردانه
قضاوتهاى ناجوانمردانه درباره اسلام معلول علل زير است :1 ـ عدم اطلاع و آگاهىبر احكام و قوانين اصيل اسلام .2 ـ به خطر افتادن منافع شخصى و مادى عدهاى قلدر و مستبد .3 ـ نقص انديشه و كم خردى در اثر حكومت شهوت بر عقل .4 ـتيره بودن آسمان زندگى دينى بر اثر تراكم ابرهاى استعمار ، بويژه استعمارفكرى و فرهنگى .
جهان قبل از اسلام
البته براى اين كه بتوان به جنبهسازندگى اسلام پى برد و دريافت كه اسلام عزيز چه منابع و منافع سرشارى ازبرنامه هاى مادى و معنوى عايد انسان مى كند ، بايد به طور اختصار دورنماىجهان قبل از بعثت نبى بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) را ترسيم كرد و سپسدرتعليماتى كه آن بزرگ مرد آسمانى براى نجات بشر در آن دنياى تاريك آورد ،تعمق و انديشه نمود .اسلام در زمان ظهور و پيدايش ، با بدترين برنامه هاروبرو بود و در حقيقت با آدميانى مرده و پست در همه عالم مواجه گشت ، ولىبه وسيله تعليمات آسمانى و ثمربخش خود از آن دنياى خراب و آلوده ، بهترينجهان و برترين ملت ها را ساخت .آرى ! تاريخ ، عصرى در آفرينش ، روشن تر ونورانى تر از عصر اسلام به ياد ندارد . ظهور اسلام در تاريكترين نقطه جهانيعنى عربستان بود . اينك به توضيح و ترسيم اوضاع فيزيكى و سياسى اجتماعى «عربستان » كه اولين جايگاه نزول اين تحفه الهى ( اسلام ) بود توجه كنيد :
عربستان
كشورعربستان شبه جزيره بزرگى است كه قسمتى از آن ريگستان و سه طرف ديگرشدرياست . از طرف مغرب به درياى احمر و از مشرق به درياى عمان و خليج فارسو از سمت جنوب به درياى هند منتهى مى شود .گذشتگان ، عربستان را به سهناحيه تقسيم كرده اند : قسمت شمالى را « حجاز » ، جنوبى را « يمن » و بخشمركزى را « صحراى عربستان » مى نامند .حجاز سرزمينى است مشتمل بر ريگستانو اراضى كوهستانى كه « مكه » و « مدينه طيبه » جزو آن مى باشد كه قبل ازطلوع خورشيد اسلام فاقد هرگونه تمدن و اخلاق بود .« يمن » كه در جنوب حجازواقع است از حاصل خيزترين نقاط آن سرزمين محسوب مى گردد . قسمت مركزى كهداراى صحراهاى بزرگ و شن زارهاى گرم است ، تقريباً غير قابل سكونت مى باشد. مردمان شمال و جنوب ، به خاطر حاصل خيزى سرزمينشان ، از خود تمدنى داشتهاند و از ساير نواحى عربستان ممتاز بودند . سد « مآرب » كه هنوز نام آن برسر زبان هاست ، از آثار تمدن آن قوم است كه آن را در قرن دوم پيش از ميلادساخته اند ، و مسلم است كه سازندگان آن سد بزرگ از علم هندسه اطلاع داشتهاند و داراى همتى ممتاز بوده اند كه توانستند اثر بزرگى چون آن سد را بهوجود بياورند .قرآن مجيد در سوره « سبأ » درباره اين سد مى گويد :« مردمسبا در اثر نعمت زياد و آسايش ، به زندگى تجملى و عياشى و شهوت رانى روىآورده بودند ، آنگاه به علت كبر و غرور و ناسپاسى و طغيان ، مستوجب عذابالهى شدند . خداى مقتدر سيل « عرم » را بر « سد » ايشان مسلط كرد تا آن راويران ساخت و مزارع و بوستان هاى خرم و سرسبزشان را به صحرايى سوزان تبديلكرد و از باغ هاى انبوهشان جز چند درخت سدر و شوره گر چيزى باقى نگذاشت»(1) .علت آن كه مردم ناسپاس ، خطاكار و زيان كار « سبأ » از عهده بازسازىسد بزرگ مآرب بر نيامدند آن بود كه خداى توانا آنان را در برابر كردارناپسندشان به فتنه هاى داخلى و اختلافات ملوك الطوايفى دچار كرد ، تا ازفكر ترميم سد منصرف شدند .مردمى كه در ناحيه يمن زندگى مى كردند ، مشهوربه « بنى قحطان » بودند كه پس از واقعه تخريب سد، به عراق ، شام و حجازكوچ كردند .
روش زندگى مردم حجاز
نسلى كه از يمن رهسپار حجاز شدنداز نظر زندگى به دو طايفه « شهرنشين » و « بَدَوى » تقسيم شدند .شهرنشينان همان مردم مكه و مدينه و طايف بودند و بقيه پراكنده شدند و درصحراها سكونت گزيدند . اين مردم به خاطر دورى از يمن ، بويژه نسل هاى بعدى، چه شهرى و چه بدوى ، از آثار تمدن و اخلاق كلى جدا گشتند .مردم حجاز كهدر وسط عربستان زندگى مى كردند ، به حال بدويت و وحشى گرى باقى ماندند ;زيرا سرزمين آنان خشك و بد آب و هوا بود و به خاطر سختى راه با مردمانمتمدن آن روزگار مربوط نبودند ; به طورى كه جهانگشايان بزرگ دنيا مانند :« رامسيسر دوم » در قرن 14 قبل از ميلاد و « اسكندر مقدونى » در قرن 4 پيشاز ميلاد و « ايليوس گالوس » در زمان « اوگوست » امپراطور دوم در قرن اولميلاد از تسخير حجاز عاجز ماندند .
پادشاهان قلدر ، مستبد و پر قدرتايران آن روز ، نيز موفق نشدند بر حجاز دست يابند ; از اين جهت مردم حجازبا خاطرى آسوده ، به زندگانى بدوى خويش ادامه مى دادند و اين يك مسئلهطبيعى است كه تا انسان خود را در خطر نبيند به فكر چاره نمى افتد ، و ازطرف ديگر چون انسان از نظر طبيعى خودخواه و طالب نام و جاه است ، و ناچاربراى به دست آوردن اين برنامه به مبارزه برمى خيزد ، از اين رو عرب هاىحجاز ، چون با مردم ديگر مرتبت نبودند به جان يك ديگر مى افتادند و كارىجز قتل و غارت و خونريزى داخلى نداشتند(2) .
تعصب هاى جاهلى
اين جنگهاى داخلى و تضادها و نزاع هاى قبيله اى ، در محو كردن اصول انسانى كمك بهسزايى نمود ; به طورى كه در همان زمان كه عرب هاى حجاز ، در چنان حالاتىبسر مى بردند « دمتريوس » سردار بزرگ يونانى ، براى تصرف عربستان وارد «پترا » كه يكى از شهرهاى قديمى حجاز بود شد ، ساكنين آن ناحيه به او گفتند:اى سردار بزرگ ! چرا با ما جنگ مى كنى ؟ ما در جايى زندگى مى كنيم و درسرزمينى سكونت گرفته ايم كه فاقد هر نوع وسائل زندگى است ، و اين برنامهدر زندگى ما براى اين است كه سر به فرمان كسى ننهيم ، هداياى ما را بپذيرو از تصرف اين سرزمين كه نفعى براى تو ندارد چشم بپوش ، و اگر بخواهى قصدخود را اجرا كنى ما به تو اعلام مى كنيم كه بعد از تصرف اينجا دچار مشكلاتفراوانى خواهى شد ، علاوه بر اين كه ما از صورت زندگى فعلى دست بردارنيستيم ، اگر پس از جنگ هم عده اى را به اسارت بگيرى و با خود همراه ببرىنفعى از آنان عايد تو نخواهد شد ; زيرا آنان بعد از اسارت ، غلامانىبدانديش و بدكردار هستند و هرگز حاضر به تغيير دادن صورت معيشت خود نيستند. « دمتريوس » پيام آنان را قبول كرد و از تصرف عربستان منصرف شد(3).اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره وضع اعراب قبل از اسلام مى فرمايد :«خداى مهربان رهبر بزرگ اسلام را فرستاد تا مردم جهان را از روش هاى غلطىكه در پيش گرفته بودند بر حذر بدارد ، و او را امين فرامين آسمانى خودقرار داد . در آن زمان شما اى مردم عرب ! بدترين دين را داشتيد و درناهنجارترين سرزمين زندگى مى كرديد ، در بين سنگ هاى سخت و مارهاى گزندهمى خوابيديد و از آب تيره رنگ مى نوشيديد ، غذاى خوب نداشتيد و خون يكديگر را مى ريختيد ، رابطه خود را با نزديكان مى بريديد و با آنان جنگ مىكرديد ، بت پرستى در ميان شما برپا بود و گناهان و آلودگى ها دست و پاىشما را بسته بود »(4) .
عادات و رسوم جاهلى
« هردر » درباره اعرابمى نويسد :« اعراب عادات و رسوم قديمه گذشتگان را محفوظ نگاه داشته و صفاتمتضاده را با هم جمع كرده بودند ، آنها بى نهايت سركش و خونخوار و بىنهايت هم فرمان بردار ، متكبر و مغرور ، به اساطير و افسانه هاى پوچ شوقوافر داشتند و گويى مقهور احساسات بودند ، هر گاه خيال تازه اى در دماغآنان جاى مى گرفت ، مستعد كارهاى خيلى بزرگ مى شدند ، از طرفى آزاد ،بخشنده و جسور و از طرف ديگر اسير غضب و سرشار از بى باكى ، و در حقيقتتمام محاسن و قبايح خاندان « سامى » در عرب جمع بود » .
مهم ترين شهر حجاز
پيشتراشاره كرديم كه اعراب عربستان ، به مرور زمان به دو قسمت باديه نشين وشهرنشين ، تقسيم شدند كه شهرنشينان همان مردم مكه و مدينه بودند . اينتقسيم در عادات و رسوم و اخلاق و كردار مردم عرب تأثيرى نداشت .« مكه » ازمهم ترين شهرهاى حجاز بود ; زيرا از دورترين نقاط عربستان و از مناطقاطراف براى زيارت مى آمدند . شهر مكه در عين اين كه زيارتگاه بود ، خود بهخود مركز بازرگانى هم شده بود و به همين دليل قبايل بزرگ و نيرومند آنسرزمين براى تصرف و تسلط بر آن شهر به تكاپو افتادند .ابتدا فرزندان «اسماعيل » يعنى خود حجازى ها پرده دار كعبه و فرمانرواى آن سامان بودند ;اما ديرى نپاييد كه طايفه « خزاعه » از يمن به مكه آمدند و در قرن دومميلادى فرمانروايى آن ناحيه را از فرزندان اسماعيل گرفتند ، پس از مدتكوتاهى طايفه « عدنان » كه حجازى بودند ، آنها را از پا درآورده و درنتيجه قبيله « كنانه » و « قريش » از طايفه عدنان به وجود آمدند و رياستمكه در دست قريش باقى ماند ، تا اين كه حكومت حجاز به دست مرد مقتدرى بهنام « قصى بن كلاب » افتاد .« قصى بن كلاب » اقوام خود را از اطراف به مكهآورد و زمين هاى بسيارى را به آنان واگذار كرد تا براى خود منزل و مأوىبسازند .پس از قصى بن كلاب « عبد مناف » جانشين او شد ، وى فرزندانى داشتكه « عبد شمس » و « هاشم » از پسران او بودند ، عبد مناف هنگام مرگ ، هاشمرا جانشين خود قرار داد . « اميّه » پسر عبد شمس بر عموى خود هاشم حسدورزيد و اين نخستين دشمنى و اختلافى بود كه ميان خاندان هاشم و اُميّه رخداد و تا مدت ها ادامه داشت .پس از مرگ هاشم پسرش « عبدالمطلب » جانشين وىشد . در آن زمان طايفه قريش نسبت به ساير قبيله هاى حجاز مزيّت و برترىويژه اى داشت ، اين بود صورتى از وضع شهرنشينى مردم عرب قبل از اسلام .
دشمنىهاى عجيب و غريب مردم مكه و آزارهاى خطرناكى كه از آنان نسبت به پيغمبراسلام (صلى الله عليه وآله)صادر شد ، نشان مى دهد كه شهرنشينى در آداب واخلاق آنان كمترين تأثيرى نكرده بود ; يعنى از شهرنشينى جز نام ، چيزديگرى براى آنان نبود ، به عبارت ساده تر مى توان گفت : ظهور اسلام ازشهرى بود كه شهروندان آن از هيچ كدام از برنامه هاى انسانيت و آدميت بهرهاى نداشتند .
 
 
   
 [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برگرفته از کتاب بر بال اندیشه   
مرکز انجمنهای تخصصی گنجینه دانش
[External Link Removed for Guests]
مرکز انجمنهای اعتقادی گنجینه الهی
[External Link Removed for Guests]
Captain
Captain
نمایه کاربر
پست: 934
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۷, ۸:۲۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1043 بار
سپاس‌های دریافتی: 3151 بار

Re: جهان قبل از اسلام

پست توسط Mardaviz »

درود بر شما
دوست من،لطفن در انتخاب عنوان ها دقت نمایید.زیرا با محتوای نوشتار همخوانی ندارد.(مگر اینکه بپذیریم،جهان آنروز در شبه جزیره عربستان خلاصه می شده).به دیگر موارد اشاره نمی کنم........
Work hard in silence
Let your success
Be your noise
ارسال پست

بازگشت به “تاريخ جهان”