طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

در اين بخش مي‌توانيد در مورد کليه‌ي مباحث مرتبط با تاريخ جهان به بحث بپردازيد

مدیران انجمن: abdolmahdi, رونین, شوراي نظارت

Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد
خبرگزاري فارس: بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، تاريخ بوميان آمريكا از جمله داستانهاي تلخي است كه كمتر در رسانه ها به آن پرداخته مي شود. سرگذشت سرخ پوستان آمريكا كه آخرين آمارها رقم 112 ميليون را درباره آنان نشان مي دهد آنقدر تاسف بار است كه دل هر انسان آزاده اي را به در مي آورد. اين رقم براساس سرشماري جمعيت كه در سال 1900 ميلادي انجام گرفت، از 112 ميليون به 250 هزار نفر رسيده است و اين جز با يك كشتار وسيع و بي رحمانه امكانپذير نبوده است.
اگرچه هميشه در فيلمها و كتاب ها سرخ پوستان بعنوان انسانهاي وحشي و بي تمدن معرفي شده اند اما در آن دوره‌اي كه اروپايي ها به سرزمين آنها حمله كردند، ، آنها صاحب تمدن پيشرفته اي بودند كه حيرت نويسندگان غربي از اين تمدن در نوشته هاي آنان منعكس شده است. شهرهاي بزرگ، معماريهاي زيبا و با عظمت، كشاورزي و سيستمهاي آبياري پيشرفته و... از جمله اين موارد است.
حتي شكل اداره قبايل توسط سرخ پوستان به نحوي بوده كه يكي از بنيانگذاران آمريكا در نامه معروفي كه دارد از اين شيوه بعنوان يك شيوه عالي و كاربردي ياد مي كند و اين مدل را مدلي ايده آل براي تاسيس آمريكا و نحوه حكومت آن مي داند.
كتاب «نسل‌كشي سرخ پوستان آمريكا» به قلم نويسنده معتبر آن يعني منير العكش و ترجمه روان حسن خامه‌يار حاوي مطالب مستند به همراه منابع معتبر فراواني است كه چگونگي عملكرد پدران و بنيانگذاران آمريكا را در برپايي تمدني جديد نشان مي دهد. العكش چگونگي كشتار صاحبان اصلي آمريكا و سرنوشت فعلي آنان را با مستندات قابل توجه بيان مي كند. مطالب اين كتاب به قدري تكان دهنده و قابل تامل است كه هر سر فصل آن مي تواند مبناي نگارش دهها مقاله و چندين تحقيق باشد.
برخي سر فصلهاي اين مطلب تفصيلي به شرح زير است:

*نحوه مثله كردن و كشتار رقت بار سرخ پوستان با استناد به اسناد معتبر
*روايت يك نظامي آمريكايي از چگونگي كوچ اجباري و كشتار سرخ پوستان
*قانون كنگره آمريكا در سال 1830 براي كوچ اجباري سرخ پوستان
*از بين رفتن 80 درصد سرخ پوستان كاليفرنيا در 70 سال
*جيره غذايي سياه پوستان آفريقايي هشت برابر جيره غذايي سرخ پوستان بومي بود
*تله هايي براي شكار سرخ پوستان
*سرنوشت كودكان و دختران جوان سرخ پوست
*نامه ها و انعكاس فجايع توسط نويسندگان آمريكايي و انگليسي
*موافقتنامه هاي صلح و نقض آن توسط آمريكايي ها
و ... از جمله موارد مهمي است كه در اين كتاب به آن پرداخته شده است.

منبع خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-1
97 نوع بيماري مرگبار عليه سرخ پوستان به‌روايت نويسنده آمريكايي
خبرگزاري فارس: هنري دوبينز در بررسي‌هايش به اين نتيجه رسيد كه اروپايي‌ها براي نسل كشي سرخ‌پوستان 97 نوع بيماري مرگبار در بين آنها شيوع دادند كه عبارتند از 41 نوع آبله، 4 نوع طاعون، 17 نوع سرخچه، 10 نوع آنفولانزا و 25 نوع سل و ديفتري و كوليرا.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، تاريخ بوميان آمريكا از جمله داستانهاي تلخي است كه كمتر در رسانه ها به آن پرداخته مي شود. سرگذشت سرخ پوستان آمريكا كه آخرين آمارها رقم 112 ميليون را درباره آنان نشان مي دهد آنقدر تاسف بار است كه دل هر انسان آزاده اي را به در مي آورد به درد مي‎آورد. اين رقم براساس سرشماري جمعيت كه در سال 1900 ميلادي انجام گرفت، از 112 ميليون به 250 هزار نفر رسيده است و اين جز با يك كشتار وسيع و بي‎رحمانه امكان‎پذير نيست.
كتاب «نسل‌كشي سرخ پوستان آمريكا» به قلم نويسنده معتبر آن يعني منير العكش كه نشر عروج منتشر كرده است، حاوي مطالب مستند به همراه منابع معتبر فراواني است كه چگونگي عملكرد پدران و بنيانگذاران آمريكا را نشان مي دهد. العكش چگونگي كشتار صاحبان اصلي آمريكا و سرنوشت فعلي آنان را با مستندات قابل توجه بيان مي كند. مطالب اين كتاب به قدري تكان دهنده و قابل تامل است كه هر سرفصل آن مي تواند مبناي نگارش دهها مقاله و چندين تحقيق باشد.
خبرگزاري فارس براي آشكار شدن گوشه‌اي از تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن اقدام به انتشار كامل اين كتاب ارزشمند كرده است كه قسمت اول آن از نظر خوانندگان مي‌گذرد:

*سرنوشت 112 ميليون سرخ‌پوست ساكن آمريكا

با يورش زنبورها (تعبير نويسنده براي آمريكايي ها به دليل خطرناك بودن آنها) به سرزمين شاد و خندان سرخ پوستان در آمريكاي فعلي همه چيز دگرگون شد. براساس سرشماري جمعيت كه در سال 1900 ميلادي انجام گرفت، از ميان 112 ميليون انسان سرخ‌پوست بينوا تنها 250 هزار نفرشان زنده مانده‌اند. در چشمان امپراتور بي‌پروا و درنده‎خو، صحنه‌هاي 93 جنگ به تمام معني و فراگير كه انواع سلاح‌هاي ميكروبي در آن به كار رفت تجلي يافته است. در اين جنگ‌ ها ميليون‌ها تن از فرزندان چهارصد قوم و خلق سرخ پوست سرزمين‌هاي ناشناخته آمريكا كشته شدند. به درستي كه اين بزرگترين و طولاني‌ترين نسل كشي و كشتار جمعي تاريخ است.

*از بامداد عيد پاك سال 1513 نسل كشي سرخ‌پوستان آغاز شد

با وجودي كه تاريخ نگاران سپاهيان پيروز، كوشيدند ياد اين رويدادها و خاطره‌هاي تلخ را از حافظه‌ها و اذهان انسان‌ها از بين ببرند، اما ناگهان پيدايش چند مورد سياه‎زخم وحشتناك، اين خاطره‌ها را دوباره در اذهان زنبورها زنده كرد. به گونه‌اي كه بار ديگر ادامه حيات و سرنوشت آينده خود را در چهره قربانيان خود يافتند. قربانياني كه در خليج ماساچوست با ميكروب آبله و در شبه جزيره كره و ويتنام و در خيابان‌هاي بغداد با گاز خردل و سلاح‌هاي حاوي اورانيوم غني نشده و حشره‌كش گياهي نابود شدند.
دولت امريكا هرگز تعداد سرخ‌پوستاني را كه از آغاز يورش سفيد‌پوستان به شمال آن سرزمين كشته شدند به رسميت نمي شناسد.
«خوان پونس دوليون» پس از كشف منطقه فلوريدا و هنگامي كه «آب حيات» افسانه‌اي را در آنجا جستجو مي‌كرد از بامداد عيد پاك سال 1513 نسل كشي سرخ‌پوستان را آغاز نمود.
دولت امريكا به هيچ وجه در برنامه‌هاي درسي به تاريخ رويدادهاي اين سرزمين و سرگذشت ميليون‌ها سرخ‌پوست پيش از آمدن كريستف كلمب اشاره نمي‌كند. تاريخ نويسان امريكايي ادعا كرده‌اند كه پيش از آمدن كلمب در اين سرزمين انسان نمي‌زيسته است. اين سرزمين از «خدايي» كه اوليور كروويل به او شناسنامه انگليسي داده God is an englishman انتظار داشته انسان‌هاي برگزيده خود را به آن بفرستد تا اين سرزمين را آباد كنند و افسردگي و تنهايي را از آن برطرف نمايند و به آن حيات ببخشند.

*انعكاس سرنوشت سرخ پوستان در كتب درسي آمريكا

امريكايي‌ها در فيلم مستندي كه درباره پليموث يعني نخستين مستعمره مهاجران سفيد پوست ساختند (اين مستعمره سال‌ها بعد به نام انگلستان نو ناميده شد) و نيز به وسيله دفترچه راهنماي گردشگران و بازديدكنندگان تنديس آزادي نيويورك، تاكيد كرده‌اند كه تاريخچه انسان در كوه و دشت مناطق شمالي امريكا با آمدن نخستين انسان سفيد پوست در اواخر قرن شانزدهم آغاز مي‌شود. اما سرخ‌پوستان هرج و مرج طلب و ماجراجو كه تعدادشان در آن روزگار از يك ميليون نفر فراتر نبوده، در جريان جنگ‌هاي شرافتمندانه گورشان را به دست خودشان كندند و آنها خودشان مسئول اين جنگ افروزي‌ها بودند.
امريكايي‌ها در ادامه ادعاهاي ضد و نقيض خود گفته‌اند كه بيشتر سرخ‌پوستان به علت شيوع بيماري‌هاي واگير كه اروپايي‌ها ناخودآگاه همراه خود به سرزمين‌ دنياي نو آوردند از بين رفتند و مرگ آنان به نوعي قضا و قدر بوده است. در كتاب‌ها و برنامه‌هاي آموزشي مدارس ضمن ابراز تاسف براي مرگ ميليون‌ها سرخ‌پوست، اينطور وانمود شده كه سرگذشت سرخ پوستان «فاجعه شوم و غيرعمد و جلوگيري از بروز آن امكان‌پذير نبوده است».

*آيا مي‌توان استخوان 112 ميليون سرخ‌پوست را قورت داد؟

در آمارهاي رسمي دولت آمريكا آمده است كه هنگام ورود نخستين مهاجر سفيد‌پوست به دنياي نو حدود يك تا دو ميليون سرخ‌پوست در اين سرزمين زندگي مي‌كردند، اين آمار با اظهار نظري كه گفته شده، تعداد يهوديان اروپا هنگام به قدرت رسيدن نازي‌ها بين صد هزار تا دويست هزار نفر بوده تفاوتي ندارد. شايد اينگونه اظهار نظرها، در آينده صهيونيست‌ها را تشويق كند تا ادعا كنند كه تعداد «وحشي‌»‌هاي ساكن فلسطين در زمان اعلام موجوديت اسرائيل در سال 1948 بيش از ده هزار تن نبوده است.
سفيد‌پوستان ادعا مي‌كنند، سرزميني را كه به آن دست‌درازي كرده‌اند، بكر، پاك و خالي از جمعيت بوده است. پافشاري آنان روي اين دروغ بزرگ كه تعداد سرخ‌پوستان هنگام آمدن استعمارگران سفيد پوست به دنياي نو يك تا دو ميليون تن بيشتر نبوده و تعداد آنان در سال 1900 به 250 هزار نفر كاهش يافته، سرگذشت نسل‌كشي سرخ‌پوستان را به داستان بازي و سرگرمي براي كودكان تبديل كرده است. آنان با اين ادعاهاي واهي مي‌توانند استخوان نرم يك ماهي كوچولو را به خورد پهلوانان تاريخ نگار آمريكا بدهند. اما جاي اين سؤال باقي است كه آيا مي‌توانند استخوان 112 ميليون انسان سرخ‌پوست بيگناه را قورت دهند؟

*آمارهاي واقعي تعداد سرخ پوستان در سرزمينهاي آمريكا

موسسه فرهنگي دولتي اسميت سونيان مدت‌هاي طولاني روي اين ادعاي خود پافشاري مي‌كرد كه تعداد جمعيت سرخ پوستان در آمريكاي شمالي هنگام ورود كريستف كلمب از يك ميليون تن فراتر نبوده است. اما در پي اعتراض‌هاي زيادي كه به اين موسسه شد، پس از مدتي يك ميليون نفر ديگر را به آن پيشكش كرد و اين رقم را به دو ميليون افزايش داد در صورتي كه همين آمار نيز از نظر علمي به هيچ مدركي مستند نيست. از سوي ديگر فرانسيس جننگز رئيس پيشين انجمن آمريكايي مطالعات و تحقيقات نژادي و مدير پيشين مركز تاريخ سرخ پوستان امريكا و نويسنده كتاب يورش به آمريكا The invasion of America بر اين باور است كه ارزيابي‌هاي موسسه اسميت سونيان غيرواقعي است و آمار و ارقام آن مبتني بر فرضيه و گمان‌هاي نادرست بوده و جنبه نژاد پرستانه دارد.
در دهه پنجم قرن بيستم، دانشگاه كاليفرنيا در شهر بركلي با استناد به آنچه را دانش آثار كشاورزي ناميد تحقيقاتي را آغاز كرد و به اين نتيجه دست يافت كه تعداد جمعيت آمريكا در زمان كريستف كلمب بيش از صد ميليون تن بوده است. هنري دوبينز در كتاب خود به عنوان آمار و ارقام سست آنان، با استفاده از تكنيك ياد شده در مناطق شمالي آمريكا به اين نتيجه رسيد كه تعداد سرخ پوستان امريكا هنگام آمدن كريستف كلمب، حدود 112 ميليون تن بوده كه 18،5ميليون تن از آنان در سرزمين‌هايي مي‌زيسته‌اند كه امروزه ايالت متحده آمريكا ناميده مي‌شود.



*شيوع بيماريهاي مرگبار بين سرخ پوستان به نقل از مورخان آمريكايي

در كتابخانه‌هاي آمريكا صدها عنوان كتاب وجود دارد كه توسط تاريخ‌نگاران سفيد پوست نگاشته شده و در آن ادعا شده كه ميليون‌ها سرخ پوست با بيماري‌هاي گوناگون disease factor از بين رفته‌اند. تاريخ نگاران سفيد پوست در ادامه ادعاهاي خود گفته‌اند كه انواع بيماري‌هاي واگير مانند آبله، حصبه، ديفتري و ديگر بيماريهاي مسري آن روزگار، ناخودآگاه به كشتي‌هاي مهاجران سفيد پوست سرايت كرده و به سواحل دنياي نو راه يافته است و سپس بر اساس قضا و قدر به شهرها و روستاهاي سرخ‌پوستان شيوع پيدا كرده و جان هزاران تن از آنان را گرفته است. تاريخ نگاران سپاهيان پيروز در ادامه ادعاهاي خود چنين نوشته‌اند كه سرخ پوستان به علت همزيستي با مهاجران اروپايي دچار اين بيماري‌ها شده‌اند. اصولا اين بيماري‌ها حالت سلاح كشتار جمعي را هم نداشته است بلكه علت اصلي اين است كه سرخ‌پوستان از هيچ مصونيتي در برابر اين بيماري‌ها برخوردار نبوده‌اند، به ويژه اينكه سفيدپوستان انگليسي بيگناه و صلح طلب آن روزگار شناختي از ميزان خطر و پيامدهاي اينگونه بيماري‌هاي واگير و راه‌هاي جلوگيري از آن را نداشتند.

*97 نوع بيماري مرگبار عليه سرخ پوستان به نقل از نويسنده آمريكايي

هنري دوبينز انواع جنگ‌هاي ميكروبي فراگير ضد سرخ پوستان آمريكا در چهار قرن گذشته را مورد تجزيه و تحليل و بررسي قرار داده است. او در پي اين بررسي‌ها به اين نتيجه رسيده كه سفيد پوستان اروپايي براي نسل كشي سرخ پوستان 97 نوع بيماري مرگبار به كار بردند كه عبارتند از 41 نوع آبله، 4 نوع طاعون 17 نوع سرخچه، 10 نوع آنفولانزا و 25 نوع سل و ديفتري و كوليرا وبا. هر كدام از بيماري‏هاي يادشده اثر ويرانگري بر سرخ پوستان در پي داشته است كه بخش وسيعي از سرزمين‌هاي فلوريدا در جنوب شرقي تا اورگون در شمال غربي را در برگرفته است نكته تكان دهنده ديگر اين است كه برخي اقوام و خلق‌هاي سرخ پوست پيش از ديدن چهره سفيد پوستان به وسيله بيماري‏هاي يادشده از بين رفتند.
انتهاي پيام/ي
منبع خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-2
تله‌گذاري و آموزش سربازان براي شكار سرخ‌پوستان
خبرگزاري فارس: مهاجمان اروپايي به منظور شكار سرخ پوستان، سربازان مخصوصي را آموزش داده بودند و براي شكار انسان‌هاي سرخ پوست و بومي تله‌هايي كار مي‌گذاشتند.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت اول اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت دوم آن تقديم مي گردد:

*رقم 400 قوم سرخ پوست از بين رفته، رقم بسيار اندكي است

با وجودي كه بسياري از منابع تاريخي سپاهيان استعمارگر سفيد پوست پيروز به اين تعداد از خلق‌ها و ملت‌هاي سرخپوست نابوده شده اعتراف مي‌كنند اما در عين حال پژوهش‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد كه رقم 400 قوم و خلق سرخ پوست از بين رفته رقمي بسيار اندك است چرا كه اقوام سرخ پوست بسياري به كلي از حافظه انسان و اسناد تاريخي محو شده‌اند. در سال 1828 جان لوئيس برلاندير دانشمند زيست شناس فرانسوي در سفر به تگزاس و انجام تحقيقات گسترده به اين نتيجه دست يافت كه از ميان 52 قوم سرخ پوست كه 150 سال پيش فرستادگان هيات لاسال آنها را شناسايي كرده بودند تنها چهار قوم زنده مانده‌اند و 48 قوم بكلي نابود شده و از بين رفته‌اند و اثري از آنها باقي نمانده است. در حقيقت نمي‌دانم پيش از سفر و تهيه يادداشت‌هاي گروه حقيقت ياب لاسال چند قوم سرخ پوست، نيست و نابود شدند. هنگامي كه هيات لاسال در سال 1682 در لوئيزيانا بسر مي‌برد، بسيار از نقشه‌ها و گزارش كار باقيمانده از گروه حقيقت ياب دو سوتو را زير سؤال برد. چرا كه گروه نامبرده در گزارش كار و يادداشت هاي خود از وجود تعداد زيادي اقوام و خلق‌هاي سرخ پوست خبر داده بود كه گروه لاسال در مطالعات خود نه فقط به آنها دسترسي پيدا نكرد كه اثري از آنها را نديده بود. زيرا اين اقوام ده ها سال پيش از عزيمت گروه لاسال از بين رفته بودند. و اثري از آنها ديده نمي‌شد.

*موزه هولوكاست واشنگتن بر ويرانه‌هاي شهر سرخ پوستان

امروز موزه هولوكاست واشنگتن بر ويرانه‌هاي بازار شهر «نكن شتنكه» سرخ پوستان و روي استخوان‌هاي قوم «كونري» بر پا شده است. استعمارگران انگليسي در سال 1923 ميلادي هنگام پياده شدن در كنار رودخانه پوتوماك، قوم كونري را در جريان جنگي برابر و شفاف قتل عام كردند. امروزه موزه هولوكاست در محل اين واقعه بنا شده است. انگليسي‌ها هنگام پياده شدن در اين منطقه ابتدا با سران قبايل و اقوام سرخ پوست از جمله چيسكياك وارد مذاكره شدند. استعمارگران سفيد پوست در آغاز گفت و گوها، چيسكياك و اطرافيانش را به نوشيدن شراب به «نشانه تداوم دوستي ميان دو ملت اروپايي و سرخ پوست» دعوت كردند. اين بار هم مثل هميشه شراب دوستانه مسموم بود و چيسكياك پس از نوشيدن آن زير پاي مذاكره كنندگان سفيد پوست نقش بر زمين شد. در اين توطئه همچنين اعضاء خانواده و مشاوران و 200 تن از اطرافيان او مسموم شدند و از بين رفتند.

*اينجا قبلا مرداب بوده است

هنگامي كه جرج واشنگتن به رياست جمهوري آمريكا رسيد اعلام كرد زميني را كه براي برپايي پايتخت آمريكا انتخاب كرده قبلا مرداب بوده و هيچ موجودي و يا جانوري در آن نمي‌زيسته است. از او مي‌پرسيم كه آيا او از سرگذشت سرخ‌پوستان قوم كونري كه روي اين سرزمين مي‌زيسته‌اند آگاهي نداشته است؟ آيا او نمي‌دانسته كه زمين‌هاي واشنگتن پيشتر شهر تجاري «نكن شتنكه» بوده است؟
پيش از اينكه كشتي «ماي فلور» يا نخستين كاروان مهاجران استعمارگر از بندر ساوت هامپتون انگليس به سوي دنياي نو در قاره آمريكا به حركت در آيد جيمز، پادشاه وقت انگلستان كه براي بدرقه آنان آمده بود خداوند را به خاطر نازل كردن وباي شگفت انگيز كه سرخپوستان درنده صفت را در برابر پيشروي مهاجران كنار زد ستود. در اين ميان جان وينتروپ نخستين فرمانده مستعمره ماساچوست روز 22 ماه مه سال 1634 در پيامي براي ناتنيال ريش يكي از مقام‌هاي انگليسي، خبر مرگ هزاران سرخ‌پوست را به آگاهي او رساند؛ «به بركت و ياري خداوند، حال مهاجران خوب است و در سال گذشته از ميان آنان تنها دو يا سه نفر و چند كودك مرده‌اند. درباره بيماري مالاريا و ساير وباهاي واگير به ندرت خبر دريافت مي‌كنيم اما فراموش نشود كه ساكنان اصلي و بومي اين سرزمين همگي دچار آبله شده و از بين رفته‌اند. خداوند را سپاس مي‌گويم كه سند و چك مالكيت اين سرزمين را به ما ارزاني داشته است.

*انتقال بيماريها به سرخ پوستان خدا را راضي و شاد مي‌كند!

توده‌هاي استخوان و اسكلت انسان در طول سواحل شمالي ويرجينيا كه امروزه ايالت‌هاي كاروليناي شمالي و جنوبي را تشكيل مي‌دهد پراكنده است. اين منظره استعمارگران را الهام بخشيد تا اين سرزمين را قربانگاه جديد حضرت مسيح (ع) Found Colgotha بنامند. «كشف اين قربانگاه شادي بخش دل كاشفان آن را آسوده و راحت كرد، چرا كه آن را نشانه وعده الهي و بيانگر رضايت آسمان از مرگ سرخ پوستان و همراه بودن عنايت گام به گام خداوند در مسير سفيد پوستان براي استعمار دنياي نو تعبير مي‌كردند.»
وليام براد فورد زمامدار مستعمره پليوموث بر اين باور بود كه شيوع اين وباها ميان سرخ پوستان دل خدا را شاد و خرسند كرد. او چنين گفت:
«آنچه خدا را راضي و شاد مي‌كند اين است كه شما انواع بيماري‌هايي مرگبار را به سرخ‌پوستان منتقل كنيد. با اين شيوه، از هر هزار سرخ پوست 950 نفر شان از بين مي‌روند و پيكرهاي آنان روي زمين متعفن مي‌شود و هيچ كسي نيست كه آنها را خاك كند. مؤمنان بايد اين نعمت و الطاف الهي را سپاسگزاري كنند.»
«كوتون ماذر» يكي از پيامبران برجسته سرزمين كنعانيان نو همواره گفته است «خدا مكان زيست آنان را شناخت و قديسان و بندگان برگزيده و قهرمان خود را همراه برخي وباهاي آسماني كشنده از انگلستان به سراغ آنها فرستاد تا سرزمين را از لوث وجود آنان پاك گرداند. انسان نظير اين وباها را نشينده مگر در تورات».

*سفرنامه داروين درباره ساكنان بومي سرزمين‌هاي استعمار زده

اگر روزي در اتوبان‌هاي شماره 101 و 280 شهر سان فرانسيكو رانندگي كنيد در برابرتان تنديس بزرگي نمايان مي‌شود كه ارتفاع آن ده متر است. مشت يكي از دستان اين تندس گره خورده و با انگشت سبابه مانند لوله توپ قديمي به سوي افق نشانه رفته است. اين تنديس به شكل كاپوچينوي سرد و به نشانه گراميداشت ياد جونپرو سيرا مسئول يكي از ارودگاه‌هاي مرگ سرخ‌پوستان در شمال كاليفورنيا ساخته شده است. سيرا از شكنجه و دار آويختن دسته جمعي قربانيان خود لذت مي‌برد. او مهاجران اروپايي را به فعال كردن عامل مرگ طبيعي! براي كشتار هر چه بيشتر سرخ پوستان و از بين بردن اين نژاد پست تشويق مي‌كرد.
داروين هم در سفر اسطوره‌اش با كشتي بگيل به جيره‌هاي گوناگون و سرزمين‌هاي گمنام و ناشناخته آمريكا كه پيش از او نيز كشتي‌هاي استعماگران آنجا لنگر انداخته بودند از نزديك پيوستگي مرگ سرخ پوستان با عامل مرگ طبيعي همزمان با سرازير شدن هزاران سفيد پوست اروپايي به دنياي نو را به روشني احساس كرده بود. داروين در سفرنامه خود مي‌گويد هر جا كه اروپايي‌ها قدم گذاشتند مرگ نيز همراه آنا حركت مي‌كرد و گريبانگير ساكنان بومي سرزمين‌هاي استعمار زده مي‌شد. هوارد سيمپسون نيز در مقدمه زيبا و شگفت انگيز خود درباره نقش انواع وباها و بيماري‌هاي مرگبار در تاريخ آمريكا Incisibe Aimies چنين اظهار عقيده كرده است: «انگليسي‌ها استعمارگر نه به دلايل نبوغ و هوش نظامي، انگيزه‌هاي ديني، آرزوهاي ديرينه و ياگرايشات وحشي گرايانه خود توانستند قاره آمريكا را اشغال كنند آنان با استفاده از جنگ ميكروبي كه تاريخ انساني نظير آن را نديده است توانستند اين سرزمين را تسخير كنند.

*تله هايي براي شكار سرخ پوستان

سفيدپوستان به منظور شكار سرخ پوستان، سربازان مخصوصي را آموزش داده بودند. آنگونه كه گاوچرانان براي شكار گاوهاي وحشي تله‌هاي مخصوص از سيم خاردار با زاويه تند نصب مي‌كردند و هرگونه راه فرار را در برابر گاوها مي بستند، سفيدپوستان متمدن نيز به منظور شكار انسان‌هاي سرخ پوست و بومي چنين تله‌هايي كار مي‌گذاشتند و سپس آنان را در اماكن مخصوصي جمع آوري مي‌كردند كه بيشتر به محل نگهداري سگ‌هاي ولگرد شباهت داشت. سرخ پوستان براي قضاي حاجت تنها به صورت گروهي از آن خارج مي‌شدند. آنان در كشتزارها و آسياب‌ها و كارهاي پست از بامداد تا شامگاه به كار گرفته مي‌شدند. چند هفته طول نمي‌كشيد كه اين انسان‌هاي بينوا به علت بيماري سوء تغذيه و كارهاي طاقت‌فرسا جانشان را از دست مي دادند.

*جيره غذايي سياه پوستان آفريقايي هشت برابر جيره غذايي سرخ پوستان بومي بود

جيره غذايي كه به سياه پوستان آفريقايي داده مي‌شد هشت برابر جيره غذايي سرخ پوستان بومي بود. اين ميزان جيره غذايي نه به خاطر عشق و علاقه مهاجران سفيدپوست به مردم سياه پوست آن است. چنانچه به دليل تبعيض نژادي و تفاوت ميان آنان و سرخ پوستان هم نبوده است. علت اصلي اين گونه تبعيض‌ها به اين دليل است كه از نظر سفيدپوستان ارزش و بهاي يك انسان سرخ پوست كمتر از نرخ يك دانه ماهي است. سفيدپوستان استعمارگر بر اين عقيده بودند كه هر وقت اراده كنند به آساني به ميليونها سرخ پوست دسترسي دارند و هزينه نگهداري و جايگزيني آنان كمتر از هزينه تغذيه‌شان مي باشد. در حالي كه هزينه احضار بردگان سياه پوست از قاره آفريقا فقط به گذراندن سالم آنان از اقيانوس اطلس خلاصه مي‌شود.
انتهاي پيام/ي
خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-3
دختران جوان و كودكان سرخ‌پوست شكار جديد آمريكايي‌ها
خبرگزاري فارس: سفيدپوستان، دختران جوان سرخ‌پوست را براي كار روزانه در مزارع و خوشگذراني شبانه مي ربودند و براي از بين بردن اعتراض پدران و مادران دختران ربوده شده، آنان را بعنوان «عناصر آشوبگر» به بدترين شكل مجازات مي كردند.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت دوم اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت سوم آن تقديم مي گردد:

*از بين رفتن 80 درصد سرخ پوستان كاليفرنيا در 70 سال

ارتش ايالات متحده آمريكا در سال 1846 سرزمين كاليفرنيا را به اشتغال درآورد. اسناد موجود و آ‌مارهاي بايگاني شده درباره اين اشغالگري حاكي از آن است كه تعداد سرخ پوستان كاليفرنيا در آن سال حدود يك چهارم جمعيت سرخ پوست در سال 1769 بوده است. با اين وصف پس از گذشت حدود 70 سال از اشغال كاليفرنيا بيش از 80 درصد از سرخ پوستان بازمانده در اين منطقه به علت حاكميت نظام برده‌برداري از بين رفتند. كارتل‌هاي سرمايه داري كه به صاحبان معادن طلا و مزارع اسطوره‌اي سلطه سياسي بخشيدند، ديري نپاييد كه در وضع قوانين برده داري به عنوان وسيله‌اي غيرمستقيم براي نسل كشي و از بين بردن سرخ‌پوستان پيشگام شدند؛ همانگونه كه سالها پيش چنين اقداماتي را در كولورادو و مناطق سرشار از معادن طلا انجام داده بودند.

*كودكان سرخ پوست نيروي انساني ارزان قيمت

نظر به نياز مبرم سفيدپوستان به نيروي انساني ارزان قيمت براي بهره‌برداري از معادن غني طلاي اين ايالت، طرح ربودن كودكان سرخ پوست و خريد و فروش آنان رابه مورد اجرا گذاشتند. چه بسا مطبوعات آن روز آمريكا از واژگوني كاميون‌هاي انباشته از كودكان سرخ پوست هنگام جابه جايي آنان در جاده‌ها و راه‌هاي صعب العبور كوهستاني به ميدان‌هاي معدن و بازارهاي برده فروشي در سكرامنتو و سان فرانسيسكو اخبار و گزارش‌هاي هولناك منتشر نمي كردند. در نخستين سال‌هاي اشغال كاليفرنيا و به موازات آن كاهش تعداد زنان سرخ پوست پديده ربودن دختران جوان رونق يافت.

*دختران جوان سرخ پوست شكار جديد آمريكايي‌ها

سفيدپوستان، دختران جوان سرخ پوست را براي خدمات چند منظوره از قبيل كار روزانه در مزارع و خوشگذراني‌هاي شبانه مي ربودند. قديسان اشغالگر براي خفه كردن اعتراض پدران و مادران دختران ربوده شده انان را «عناصر آشوبگر» كه شايسته بدترين مجازات هستند معرفي مي كردند. اين رفتارها باعث شدبيشتر خانواده‌هاي سرخ پوست از اماكن زيست سنتي خود به بيابانها، كوهستان‌ها و جنگل‌ها فرار كنند. اين در حالي است كه شركت ها و باندهاي آدم ربايي به شبه نظاميان خيريه تبديل شدند و همگام با مأموران دولتي آمريكا، پدران و مادران سرخ پوست را به بهانه مبارزه با عوامل آشوب و هرج و مرج مي‌كشتند در حالي كه ربودن كودكان و دختران بي سرپرست و فروش آنان دربازارهاي برده داري را يك اقدام كاملا انسان دوستانه و شرافتمندانه و اخلاقي عنوان مي كردند و چه بسا نسبت به اين كار مباهات هم مي‌كردند.

*نامه جالب زمامدار ايالت كاليفرنيا به مجلس درباره سرخ پوستان

در اوايل سال 1850 ميلادي مجلس قانون گذاري ايالت كاليفرنيا در نخستين جلسه خود قانون «حمايت از سرخ پوستان» را به تصويب رساند. اين مجلس با تصويب چنين قانوني در ربودن سرخ پوستان و بردگي آنان مشروعيت بخشيد. به موجب اين قانون و بندهايي كه ده سال بعد به آن افزوده شد حدود ده هزار سرخ پوست به بردگي گرفته شدند. باتوجه به اينكه بيشتر سرخ پوستان براي نجات جان و فرزندان خود به جنگلها و كوهستانها فرار كردند، سفيدپوستان اشغالگر طبق قوانيني كه وضع كرده بودند فراريان را به ياغي گري و تجاوز به املاك دولت ايالت متحده آمريكا متهم كردند. يك سال از تصويب قانون حمايت از سرخ پوستان نگذشته بود كه پيتر برنت زمامدار ايالت كاليفرنيا از اين قانون به ستوه آمد و تأكيد كرد كه قصد دارد اين نژاد نفرين شده را از بين ببرد. او با فرستادن پيامي براي مجلس قانونگذاري كاليفرنيا در آن اظهار داشت: «مرد سفيدپوست كه وقت خود را مانند طلا مي‌داند و روز خود را صرف سازندگي جامعه مرفه و با ثبات مي كند امكان ندارد كه شب را به پاسداري از املاك خود بگذارند. جز ادامه جنگ نسل كشي هيچ راهي در برابر سفيدپوستان نمانده است. به راستي كه هم اينك جنگ ويرانگر و نابودكننده‌اي بر ضد سرخ پوستان آغاز شده است. ما وظيفه داريم اين جنگ را ادامه دهيم تا نژاد سرخ پوست كاملا منقرض شود.»

*قانون كنگره آمريكا در سال 1830 براي كوچ اجباري سرخ پوستان

سرنوشت سرخ پوستاني كه به صورت دسته جمعي كوچ داده شدند از آن گروه‌ها كه به بردگي و بندگي گرفته شدند بهتر نبود. پس از اينكه كنگره آمريكا در سال 1830 قانون كوچ اجباري سرخ پوستان از شرق رودخانه مي سي سي پي به غرب آن را تصويب كرد سفيدپوستان شهرك نشين اجازه يافتند سرخ پوستان را از خانه و مزرعه شان طرد نمايند و در صورت مخالفت، افراد نافرمان را به قتل برسانند. در نتيجه تصويب اين قانون، «سفر اشكها»، به عنوان نخستين پيامد تصويب اين قانون آغاز شد. بدين سان واحدهاي ارتش آمريكا بازماندگان پنج قوم سرخ پوست «شيروكي»، «كريك»، «سيمينول»، «شوكتو» و «شيكاسو» را به محاصره و اسارت درآوردند و آنان را روانه اردوگاه‌هاي از پيش آماده شده كردند. ارتش آمريكا پس از اينكه اطمينان يافت كه خانه‌ها، آلونكها، چادرها، جنگل ها و در نهايت قبرستان‌ها از شبح سرخ پوستان خالي شده است زنان و كودكان و همه بازماندگان پنج قوم ياد شده را صدها مايل به مناطق سردسير آن سوي ايالت‌هاي تنسي، كنتاكي، نويز، ميسوري كوچ داد تا با سرماي يخبندان، گرسنگي، بيماري، خستگي و افسردگي روحي دست و پنجه نرم كنند.

*جيره غذايي فاسد بلاي جان مهاجران سرخ پوست

همه تاريخ نگاران سپاهيان پيروز به خوبي مي دانستند كه آمريكايي ها از روي عمد سرخ پوستان را از مناطقي گذراندند كه آلوده به انواع وباها و بيماري‌هاي واگير بود و جيره غذايي قربانيان در طول اين مسير با آرد و گوشت فاسد تهيه مي شده است.
در آن روزها فعاليت «عامل مرگ طبيعي» به اوج رسيده بود در اين سفر مرگبار از ميان جمعيت 40هزار نفر قوم شوكتو 15 درصدشان جان باختند. به همين ميزان هم از قوم شيكاسو از بين رفتند. همچنين در نخستين روزهاي كوچ اجباري «سفر اشكها» نيمي از اقوام كريك و سيمينول از بين رفتند. حدود 3500 تن از قوم شيروكي بر اثر تب صفرا قرباني شدند. 55 درصد از افراد اين قوم به علت گرسنگي، خستگي مفرط در اين سفر مرگبار جان باختند.

*روايت يك نظامي آمريكايي از چگونگي كوچ اجباري و كشتار سرخ پوستان

«جيمز موني» كه از تعدادي از نظاميان آمريكايي شركت كننده در عمليات كوچ اجباري سرخ پوستان بازجويي كرده در اين باره چنين گفته است: «در همه مناطق سكونت قوم شيروكي، واحدهاي ارتش مستقر كردند. سربازان همه شهرها، روستاها، غارها و اطراف جنگل‌ها و رودخانه‌ها رابه محاصره درآوردند و به شكار سرخ پوستان و جمع آوري آنان در پادگان‌ها و قلعه‌ها مبادرت كردند. سرخ پوستان صحنه‌هاي دلخراش به آتش كشيده شدن خانه‌ها، مزارع و روستاهاي خود توسط نظاميان آمريكايي را از نزديك مي ديدند. شهرك نشينيان سفيدپوست پشت سر سربازان حركت مي‌كردند تا املاك و دارايي سرخ پوستان را غارت كنند. آنان به غارت و چپاول خانه ها اكتفا ننموده و به نبش قبر مردگان سرخ پوست روي آوردند تا طلا و نقره و اشياي قيمتي را كه همراه مردگان خاكسپاري شده به سرقت ببرند.
انتهاي پيام/ي
ادامه دارد....
خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-4
نبش‌قبر سرخ‌پوستان «روانوك» توسط انگليسي‌ها براي سرقت زيورآلات
خبرگزاري فارس: انگليسي‌ها از اولين روز ورودشان به جزيره «روانوك» به سراغ قبرستان سرخ پوستان رفتند و با تخريب آنها زيورآلات خاكسپاري شده همراه مردگان را از خاك بيرون آوردند و سرخ پوستان نيز عليرغم علم به اين ماجرا، كاري از دستشان ساخته نبود.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت سوم اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت چهارم آن تقديم مي گردد:

*قرن نوزدهم قرن كوچ اجباري و سازمان يافته سرخ پوستان

قرن نوزدهم قرن كوچ اجباري و سازمان يافته همه اقوام و خلق‌هاي سرخ پوست ساكن شرق رودخانه مي‌سي‌سي‌پي بود. بلايي كه بر سر قوم شيروكي آمد به شكل منظم و حساب شده بر سر همه اقوام سرخ پوست ساكن آمريكاي شمالي از مرز مكزيك در جنوب گرفته تا قطب شمال وارد آمد. همچنين در آن قرن اقوام سرخ پوست ايالت‌هاي مريلند، ويرجينيا در شرق و واشنگتن و ارگون در كرانه اقيانوس آرام از كوچ اجباري درامان نبودند. در آن قرن همه اقوام سرخ پوست آمريكا به ميزان‌هاي متفاوت از بين رفتند. به گونه‌اي كه نام برخي اقوام از حافظه انسان محو گرديد و تنها حدود 5 تا 10 درصد ساير اقوام سرخ پوست از موج نسل كشي منظم جان سالم بدر بردند. در اين نسل كشي‌ها، شهرك نشيناني از سفيدپوستان پرتغالي، فرانسوي و آلماني شركت داشتند. اما نقش اصلي را شهرك نشينان اسپانيايي ايفا كردند.

*نيمي از سرخ پوستان قوم «ناواجا» بعلت سرما و راه طولاني جان باختند

حدود 30 سال از «سفر اشكها» نگذشته بود كه بازماندگان قوم «ناواجو» نيز درجريان «راهپيمايي طولاني» دچار كوچ اجباري شده و از زادگاه خود به مناطق دورافتاده‌تري رانده شدند. در آغاز اين كوچ اجباري افراد ارتش آمريكا و شهرك نشينان سفيدپوست با همدستي يكديگر آخرين افراد بازمانده قوم ناواجو را شكار و ابتدا در اردوگاه‌هاي مخصوص در ايالت آريزونا جمع آوري نموده و سپس آنان را با پاي پياده و يا سوار بر چهارپايان به نئومكزيكو كوچ دادند. هنگام كو بازماندگان اين قوم به نئومكزيكو كه 400 كيلومتر با ايالت آريزونا فاصله دارد صدهاتن از سرخ پوستان و چهارپايان آنان به علت سرما و گرسنگي از بين رفتند. اسناد و آمارهاي موجود حاكي است كه نيمي از سرخ پوستان قوم ناواجا به علت سرما و يخبندان و راه طولاني و طاقت فرسا جان باختند.

*قوم «شايين» در محاصره و گرسنگي ناچار به موافقتنامه واگذاري سرزمين‌هاي خود تن دادند

در آن قرن، قوم «شايين» نيز نيمي از جمعيت خود را هنگام تبعيد به اردوگاه‌هاي مرگ آرام در ايالت اوكلاهوما از دست داد. افراد اين قوم ابتدا در محاصره و گرسنگي شديد قرار گرفتند تا اينكه به ناچار به امضا موافقتنامه واگذاري سرزمين‌هاي خود تن دادند.
سياست تخريب همه جانبه ساختار اقتصادي و اجتماعي سرخ پوستان كه لازمه ادامه حياتشان است و نيز گرسنه نگه داشتن آ‌نان از مهمترين سلاح هاي شهرك نشينان سفيدپوست اروپايي براي نسل‌كشي اقوام بي دفاع بومي آمريكا بوده است. سفيدپوستان هنگام كوچك اجباري اين بيگناهان از هيچ اقدامي براي نابودي آنان دريغ نكردند و چه بسا براي تسريع در مرگ آنان غذاهاي آلوده و مسموم به خوردشان مي دادند و در بسياري مواقع اردوگاه هاي نگهداري سرخ پوستان آخرين قرارگاه زندگي پيش از مرگ آنان بوده است.

*انتفاضه قوم سو در سال 1862

«كينيت كارلي» در كتاب «انتفاضه قوم سو» چگونگي مرگ آرام افراد قوم بي آزار سانتي داكوتا را بر اثر گرسنگي به تفصيل شرح داده است. او در اين كتاب داستان برخورد «آندرو ميريك» مسئول امور خواربار دولت فدرال آمريكا به اعتراض سرخ پوستان را چنين بازگو كرده است: «هنگامي كه ميريك با اعتراض «تاوياتدوتا» رهبر قوم سرخ پوست سانتي كه به عقاب كوچك شهرت داشت مواجه شد به او گفت: تو و قوم خود برويد با علف‌هاي هرز بيابان خود را سير كنيد و اگر سير نشديد مي‌توانيد مدفوع خود را بخوريد. «تاوياتدوتا» در واكنش به ناسزاگويي مسئول امور خواربار به او حمله كرد و با دستان خود او را خفه كرد و سپس دهانش را با علف‌هاي هرز پر كرد. در پي اين حادثه همه سران قوم سانتي توسط مأموران دولت آمريكا به دار آويخته شدند كه اين اقدام موجب برانگيخته شدن انتفاضه مشهور قوم سو در سال 1862 شد.

*نبش‌قبر سرخ‌پوستان «روانوك» توسط انگليسي‌ها براي زيورآلات خاكسپاري شده

از نخستين لحظه ورود استعمارگران سفيدپوست اروپايي به دنياي نو و از آغاز استقرار انگليسي ها در جزيره روانوك در سال 1580 ميلادي، سياست تخريب همه جانبه و از بين بردن همه ابزارها، ساختارها و نشانه‌هاي زندگي آرام سرخ پوستان آغاز گرديد. مهاجران انگليسي كه در آغاز با استقبال كم نظير و گرم سرخ پوستان بومي جزيره روانوك رو به رو شده بودند ديري نپاييد كه پاداش همه اين محبتها و ميهمان نوازيها را با قاتل عام و نابودي مزارع كشاورزي و روستاهاي آنان دادند. مردم بومي اين جزيره بخشي از زمين‌هاي خود را به مهاجران تازه وارد واگذار كردند. آب و آذوقه و پناهگاه در اختيارشان گذاشتند و شيوه زندگي و راز بقاء در طبيعت سخت اين جزيره را به آنان آموختند اما به محض اينكه استعمارگران سفيدپوست روي پاي خود ايستادند بهانه تراشي وتوطئه چيني براي كشتار سرخ پوستان و آتش زدن مزارع شان آغاز شد.
استعمارگران انگليسي از اولين روز ورودشان به جزيره روانوك به سراغ قبرستان سرخ پوستان رفتند و كوشيدند با تخريب آنها زيورآلات خاكسپاري شده همراه مردگان را از درون خاك بيرون بياورند و سرخ پوستان علي رغم علم به اين ماجرا كاري از دستشان ساخته نبود.

*اعلام «حق اعلام و آغاز جنگ» بر ضد سرخ پوستان

چندسالي نگذشت تا اينكه برنامه ها و طرح هاي استعمارگران براي نابودي سرخ پوستان و از بين بردن عوامل حيات اجتماعي و اقتصادي آنان به شكل سازمان يافته و حساب شده آغاز گرديد.
«ادموند مورگان» در اين باره چنين مي‌گويد: «استعمارگران طرح هاي گوناگوني را براي گرسنه نگه داشتن سرخ پوستان تدارك ديدند. آتش زدن روستاها و مزارع و همه ساختارهاي اقتصادي آنان را در طول قرن هاي شانزدهم و هفدهم شدت بخشيدند. به گونه اي كه اين برنامه‌ها در قرن نوزدهم به سياست رسمي و علني دولت ايالات متحده آمريكا تبديل شد. مستعمره جيمز تاون، نخستين مستعمره دائمي انگليسيها در شمال آمريكا بود كه نخستين بار در سال 1610 خط مشي و دورنماي سياست اصلي نسل كشي سرخ پوستان در آن تعيين گرديد. سه سال از پايه گذاري اين مستعمره در كنار مصب روخانه اي كه به نام ملك جيمز نامگذاري شده نگذشته بود كه «حق اعلام و آغاز جنگ» بر ضد سرخ پوستان بر اساس اين سياستگذاري اعلام گرديد.

*اطلاق عناوين مذهبي براي نسل كشي سرخ پوستان

انگليسي ها خود را «ملت برگزيده» عنوان مي‌كردند كه برتري را از پدران و اجدادشان به ارث برده‌اند. در سال 1622 منشوري از سوي گردانندگان مستعمره جيمز تاون در لندن انتشار يافت كه به موجب آن اين اجازه را به انگليسي ها داد تا «هر لحظه كه اراده كنند سرزمين‌هاي گوناگون آمريكا را به تصرف خود درآوردند و ساكنان آن را از بين ببرند و اراضي زراعي را نابود كنند و سرزمين‌هاي اشغال شده را پس از پاكسازي از ساكنان بومي روي آن شهرك بسازند و آنجا را مستعمره خود قرار دهند» در حقيقت اين منشور در ادامه همان سياستي است كه در مستعمره جيمز تاون تعيين گرديد.
استعمارگران در اجراي سياست‌هاي نسل كشي آنقدر پيش رفتند تا اينكه چند دهه بعد در توجيه نسل كشي ها و پاكسازي قومي واژه «تقدير متجلي» را كه ابعاد و جوانب ديني دارد براي تداوم سياست فزون طلبانه و اعتقادات خود برگزيدند.

*سرنوشت غمبار موافقتنامه‌هاي صلح ميان استعمارگران و سرخ پوستان

چند سال بعد مجلس قانونگذاري ايالت ويرجينيا نيز در چهارچوب زمينه‌سازي براي اشغال هرچه بيشتر سرزمين‌هاي ديگران، با شگرد امضاء معاهده‌ها و موافقتنامه هاي صلح چند بند مهم و حياتي به منشور «حق اعلام و آغاز جنگ» افزود تا اين منشور را در نظر قربانيان زيبا و آراسته جلوه دهد. موافقتنامه هاي صلحي كه ميان استعمارگران و سرخ پوستان آمريكا به امضا مي رسيد تنها يك هدف داشت كه همانا نقض اين موافقتنامه‌ها در فرصت‌هاي مناسب است.
سرخ پوستان گمان مي‌كردند با تن دادن به امضا چنين موافقتنامه‌ها مي توانند از شر جنگ و بيم يورش سفيدپوستان در امان بمانند و آسوده خاطر بخوابند. اما چند روز از امضا آن نمي‌گذشت كه اشغالگران سفيدپوست هر فرصتي را براي يورش غافلگيرانه به سرخ پوستان و آتش زدن خانه‌ها و كشتزارهاي آنان را مغتنم مي شمردند« آنگونه كه مجلس قانونگذاري ويرجينيا اراده كرده بود».

* ماجراي شبيخون انگليسي كه سبب مرگ 15 برابري سرخ پوستان شد

در جريان يك شبيخون آنگونه كه «جيمز اكستل» در كتاب خود به عنوان «پس از كولومبس» ياد مي كند سفيدپوستان انبارهاي ذرت امپراتوري سرخ پوستان پوهاتن را آتش زدند. مقادير ذرت‌هاي از بين رفته براي تغذيه چهارهزار انسان در مدت يك سال كفايت مي كرد. «فيليپ بروس» در كتابش كه «تاريخ اقتصادي ويرجينيا» عنوان دارد به گونه ديگري ماجراي اين شبيخون را شرح داده و مي گويد: در اين شبيخون سه هزار جريب از مزارع ذرت از بين رفت. در اواخر زمستان همان سال مسئولان امپراتوري پوهاتن تأكيد كردند تعداد سرخ پوستاني كه در آن سال جانشان را از دست دادند از تعداد افرادي كه در 15 سال گذشته و پس از آغاز پذيرايي و مهمان نوازي از نخستين مهاجران سفيدپوست انگليسي جان باختند چند برابر بوده است. امپراتوري پوهاتن در آن روز از بزرگترين حكومت‌هاي فدرالي در سواحل مركزي اقيانوس اطلس به شمار مي‌رفته و مساحت آن دو برابر جزيره بريتانيا بوده است. چرا كه پنج قوم سرخ پوست و برخي از قبايل كوچك آنقه زير پرچم اين امپراتوري قرار داشتند جمعيت اين امپراتوري در آن زمان كمتر از جمعيت انگلستان نبوده است. اما پس از گذشت 20 سال از آمدن استعمارگران انگليسي تعداد جمعيت امپراتوري پوهاتن تحليل رفت. روز نهم ژوئن سال 1623 «رابرت بينت» يكي از مهاجران سفيدپوست با فرستادن نامه‌اي براي برادرش ادوارد بينت در انگلستان به وي گفت از اين پس امپراتوري پوهاتن يك امت به تمام معني نيست.

* تبديل امپراتوري بزرگ پوهاتن به چيزي شبيه هيچ

پس از گذشت 20 سال از وارد آمدن «زيان‌هاي جانبي» به اقوام سرخ پوست امپراتوري بزرگ پوهاتن به چيزي كمتر از يك قبيله تبديل شد. با آغاز نيمه دوم قرن هفدهم نسل كشي اقوام امپراتوري پوهاتن به طور سازمان يافته و با عزم و اراده اشغالگران انگليسي شدت يافت. به گونه اي كه در هر شبيخون صدها سرخ پوست به قتل مي رسيدند يا به طور دسته جمعي بر اثر مسموميت و يا هنگام تعقيب سگ هاي شكارچيان و نگهبانان سفيدپوست كشته مي شدند. اما هرگاه كه استعمارگران به استراحت و تفريح و يا آ‌ماده كردن سم هاي مرگبار نياز داشتند سرخ پوستان را به صلح و آرامش فرا مي‌خواندند. هنوز نيمه اول قرن هفدهم پايان نيافته بود كه «اوپشنكانو» جانشين رهبر امپراتوري پوهاتن به اسارت سفيدپوستان درآمد. او را به اصطبل كوچكي افكندند و همانند چهار پايان با او رفتار كردند. يك هفته از اسارت اوپشنكانوي نابينا و زمينگير نگذشته بود كه سفيدپوستي از پشت سر به او تيراندازي كرد و به زندگي مشقت بار او در اسارت پايان داد.
انتهاي پيام/ي
خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-5
خاطرات ژنرال آنتوني وين معروف به «سگ هار» درباره كشتار سرخ‌پوستان
خبرگزاري فارس: ژنرال «آنتوني وين» كه دوست و دشمن او را سگ‌ هار صدا مي‌زدند مي گويد: خانه‌ها و روستاها را بر سر سرخ پوستان خراب كرديم و مزارع ذرت آنان را به طول 50 مايل در اطراف رودخانه آتش زديم.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت چهارم اين مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت پنجم آن تقديم مي گردد:

*رقابت فرماندار ويرجينيا و رقيبش درباره چگونگي كشتار مردان سرخ‌پوست

يك قرن از «گسترش فرهنگ و تمدن اروپايي و روش اجرا و تداوم حيات آن» نگذشته بود كه ناگهان معجزه «عنايت الهي» پديدار گشت و چنين تقدير كرد كه «بيش از 600 هزار انسان از اقوام پنج گانه امپراتوري پوهاتن زنده نمانند به گونه‌اي كه سراسر اين سرزمين از اسكلت استخوان و پيكرهاي مردگان اين اقوام پوشيده شده بود و داوطلبي براي خاكسپاري آنها يافت نمي‌شد».
اين سرنوشت شوم تنها منحصر به امپراتوري پوهاتن نبود چراكه در آن روزگار همه شهرك نشينان مستعمره هاي انگليسي طرح‌هاي مشابهي را بنا به دستور «وليام بركلي» فرماندار وقت ايالت ويرجينيا به مورد اجرا گذاشته بودند. اين در حالي است كه «ناتنيال بيكون» رقيب سرسخت ويليام بركلي او را به انعطاف پذيري در برابر سرخ پوستان متهم كرده بود. بركلي با صدور دستورالعملي براي همه مستعمره‌ها به جدال و كشمكش با ناتنيال بيكون درباره اولويت دادن به نسل كشي و يا بردگي سرخ پوستان پايان داد. او حمله‌هاي گسترده‌اي را براي كشتار همه افراد ذكور سرخ پوست كه به سن بلوغ رسيده‌اند سازماندهي كرد به اين شرط كه هزينه اين كشتارها و قتل عام‌ها از درآمد فروش كودكان و زنان سرخ پوست در بازارهاي برده داري تأمين شود.

*خاطرات ژنرال «آنتوني وين» معروف به سگ هار

سفيدپوستان در هر مرحله از مراحل تصرف و اشغال سرزمين‌هاي گمنام و ناشناخته جديد سناريوي برده كشي، گرسنگي، كوچ اجباري و تضعيف روحيه سرخ پوستان را تكرار مي‌كردند. ريچارد درينون در كتاب تحليل گونه خود «نگهبان اردوگاه‌هاي نسل كشي» اقدامات و رفتارهاي نژادپرستانه سفيد پوست ها را در اردوگاه هاي نسل كشي مورد تجزيه و تحليل و بررسي قرار داده و چنين نوشته است: در سال 1870 ژنرال «جرج كلارك» بخش‌هاي وسيعي از سرزمين‌هاي سرخ پوستان را كه امروزه ايالات اوهايو، انديانا و الينويز ناميده مي‌شوند مورد حمله قرار داد. در اين تهاجم افزون بر تلف شدن پانصد هكتار از مزراع ذرت، باغ هاي ميوه و سبزيجات، اطراف شهرهاي سرخ پوست نشين «شيليكوت» و «پيكا» هموار شدند. در اين شهرها قوم شاوني سكونت داشت.
ژنرال «آنتوني وين» كه دوست و دشمن او را سگ‌ هار صدا مي‌زدند (شايد او پدربزرگ هنرپيشه معروف جان وين بازيگر فيلم‌هاي ويسترن بوده باشد) خاطراتش از آن حمله را چنين بيان مي‌كند: «سه شبانه روز را در اطراف رودخانه مومي گذرانديم. در اين مدت خانه‌ها و روستاها را بر سر سرخ پوستان خراب كرديم و مزارع ذرتشان را كه تا افق گسترده بود از بين برديم. همچنان كه مزارع ذرت ديگري به طول 50 مايل را در اطراف رودخانه آتش زديم».

*«انگلستان جديد» چگونه شكل گرفت

همگام با آغاز نسل كشي و از بين بردن اقوام «پيكو» و «ناراگننت» توسط نخستين گروه‌هاي سفيدپوست، نام «انگلستان جديد» بر زادگاه آنان نهاده شد. استعمارگران منطقه كارولينا سپس به سراغ قوم سرخ پوست «توسكارو» كه يكي از بزرگترين قدرتمندترين و مرفه ترين اقوام اين سرزمين به شمار مي رفت شتافتند و آن را از سر راه خود كنار زدند. سفيدپوستان اروپايي به بهانه‌هاي واهي و متهم كردن سرخ پوستان به تعرض و تجاوز به مهاجران آرام و صلح جو و مخالفت با سكونت و زندگي مسالمت آميزشان پيوسته به مناطق مسكوني و مزارع قوم سرخ پوست توسكارو يورش مي بردند و يا شبيخون مي زدند. با آغاز قرن هجدهم تهاجم و شبيخون استعمارگران به سرزمين‌هاي توسكارو شدت يافت و در پي به آتش كشيده شدن مزارع و خانه‌هاي مسكوني سرخ پوستان آنان را با گرسنگي و محاصره شديد اقتصادي مواجه ساختند اين درحالي است كه نسل كشي سازمان يافته اقوام «موسكيجي» و «شيروكي» و «كاتاوباس» با آغاز سال‌هاي 1711 و 1713 به اوج رسيد.

*شوراندن اقوام كوچك سرخ پوست عليه قوم‌هاي قدرتمند

استعمارگران در آن هنگام با توطئه فريبكارانه و تفرقه افكنانه اقوام ياد شده را به پذيرش دست دوستي سفيدپوستان متقاعد كردند و به آنان گفتند كه اين قوم قدرتمند توسكارو است كه تمدن و شهرنشيني و حيات اجتماعي در دنياي نو را تهديد مي كند. سفيدپوستان در ادامه اين ادعاها به سران سه قوم ياد شده گفتند كه قوم توسكارو، دشمن مشترك آنان است و منافع انگليسيها و همه اقوام «متمدن»‌سرخ پوست را تهديد مي كند. بنابراين شرايط اقتضا مي كند كه با يكديگر همپيمان شويم تابه تهديدها و تجاوزگري قوم توسكارو پايان دهيم.
استعمارگران انگليسي در پي اين پيمان فريبنده شبيخون به شهرها و روستاهاي قوم توسكارو و پايتخت آن «نيهوروكا» رابا كمك اقوام سرخ پوست فريب خورده آغاز كردند و سرزمين و همه ابزار زندگي آنان را آتش زدند و بيشتر ساكنان آن منطقه را از بين بردند مگر چند هزار سرخ پوست كه به مناطق شمالي گريختند و جان سالم به در بردند. سرنوشت بازماندگان اين قوم نيز بهتر از سرنوشت پنج قوم نابود پيشين نبود.

*تاريخ‌نگاران آمريكايي امروز هم از نخستين مهاجران آمريكا با عنوان زائر و پارسا ياد مي‌كنند

چهار سال از امضاي پيمان دوستي ميان انگليسيها و اقوام سه گانه شيروركي، موسكيجي و كاتاوباس نگذشته بود كه انگليسي طبق سنت و ماهيت ديرينه خود همپيمانانشان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و ضمن پس گرفتن صفت تمدن از آنان اين قوم سرخ پوست «وحشي»! را نيز به سرنوشت ساير برادران هم نژاد وحشي‌شان! ملحق كردند.
نخستين گروه‌هاي استعمارگر انگليسي كه وارد قاره آمريكا و يا به تعبير خودشان دنياي نو شدند خود را زائران و قديسان پارسا ناميدند. آنان اين دنياي نو را جايگزين «اورشليم» و سرزمين‌هاي مقدس عنوان كردند و براي نامگذاري مستعمره‌ها و شهرك هاي تازه تأسيس خود از واژه‌ها و نام‌هايي كه عبرانيان پيشين بر سرزمين كنعان نهاده بودند استفاده كردند. به گونه‌اي كه تاريخ نگاران آمريكايي امروز هم نخستين مهاجران استعمارگر را همچنان انساني‌هاي مقدس، زائر و پارسا ياد مي‌كنند و بر اين باورند كه آنان نخستين پيشوايان و الگوهاي مقدس ملت امريكا هستند كه نخستين بار سرزمين برگزيده و استثنايي آمريكا را كشف كردند؛ سرزميني كه خداوند به مردم آن بركت و برتري عنايت كرده و ميراث‌هايي كه به بني اسراييل ارزاني داشته به فاتحان اين سرزمين نيز ارزاني داشته است.

*پيمان انگليسي‌ها با خدا روي عرشه كشتي «ماي فلور» براي رسيدن به «سرزمين موعود»

«جان آدامز» يكي از روساي جمهور پيشين آمريكا چنين گفته است: پيماني كه اروپايي‌ها در مسير هجرت به دنياي نو با خدا بستند پيمان اسراييلي‌هاي پيشين با خدا را منتفي كرد و مستعمره اي را كه روي صخره پيلموث به وجود آوردند از كنيسه يهوديان روي صخره پطرس كمتر نيست.
هر خانواده آمريكايي از آن روز تاكنون در روز به خصوصي با برپايي آيين مذهبي «عيد سپاس» سالگشت نجات خود از ستم و بي عدالتي‌«فرعون انگلستان» و «خروج» از سرزمين او و «سرگرداني» در اقيانوس‌ها و بستن «پيمان» با خدا روي عرشه كشتي ماي فلور و سرانجام رسيدن به «سرزمين موعود» و آغاز حيات دوباره در دنياي نو را جشن مي گيرد. آمريكايي ها اين سرگذشت را روز ملي و مذهبي مي‌دانند و در آن آيين‌هاي مهمتر و باشكوه‌تر از جشن‌هاي سالروز استقلال و ساير اعياد ملي آمريكا برپا مي‌كنند. در شامگاه اين عيد مذهبي حدود 20 تا 30ميليون بوقلمون قرباني مي‌كنند تا بدين وسيله خود را به خداوند كه از نخستين لحظه استعمار قاره آمريكا، پشتيبان ملت انگليسي برگزيده خود بوده نزديك نمايند. آمريكايي ها در اين آيين‌هاي مذهبي ياد و خاطره‌هاي تاريخي و اسطوره‌اي خود را زنده مي‌كند تا رفتارهاي استعمارگرايانه و اشغالگرايانه‌شان براي نسل هاي آينده مقدس بماند و برتري اخلاقي و ماهيت فزون طلبانه‌شان در همه زمانها و مكانها تداوم يابد.

*در اسطوره تاريخي آمريكا آمده كه قوم «پيكو» سفيدپوستان را از گرسنگي و سرما نجات دادند

در اسطوره تاريخي آمريكا چنين آمده است كه زائران نخستين، براي اقامت دائمي خود مستعمره پليموث رابه خاطر داشتن طبيعت زيبا، رودخانه‌ها و سرچشمه‌هاي آب زلال، مزارع بارور و خيرات فراوان برگزيدند. دراين اسطوره آمده است كه سرخ پوستان قوم «پيكو» مهاجران سفيدپوست را پذيرفتند و آنان را از گرسنگي و سرما نجات دادند و در ميهمانيها و جشن‌هاي خود شركت دادند. پس از گذشت دو قرن اين مهماني‌ها عنوان «عيدسپاس» را به خود گرفت. معناي واقعي اين «عيد سپاس» در ناسپاسي سفيدپوستان در حق سرخ پوستان تجلي يافته است.
بي ترديد سياست تحقير و ارعاب سرخ پوستان كه زائران و پيش از آنان استعمارگران ويرجينيا در پيش گرفتند گوياترين و روشن‌ترين نماد سپاسگذاري آنان از مهمان نوازي مردم بومي قاره آمريكا بود. زشت ترين جنايتي كه استعمارگران سفيدپوست بر ضد سرخ پوستان مرتكب شدند اين بود كه سرخ پوستاني را كه براي آنان خوراك و كادو مي آوردند به قتل مي رساندند. بدتر از آن سرخ پوستان را فريبكارانه به مهماني دعوت مي كردند و سپس در مسير راهشان كمين مي‌كردند و مهمانان خود را مي‌كشتند.
انتهاي پيام/ي
خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-6
روايت جوان سرخ‌پوست از عدم استفاده انگليسي‌ها از حمام
خبرگزاري فارس: تاريخ نگاران آمريكا اعتراف كرده‌اند كه سكوانتو نوجوانان سرخ ‌پوست هنگام اسارتش به دست برده فروشان در انگلستان و اسپانيا احساس كرد كه اروپايي‌ها از نظافت بيزاري مي‌جويند و ندرتا ديده شده كه به حمام بروند و لباس‌شان را تغيير دهند.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت پنجم اين مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت ششم آن تقديم مي گردد:

*ماجراي كودك سرخ‌پوستي كه ناجي سفيد پوستان شد

سكوانتو كودك سرخ پوست از قوم پيكو بود كه يك برده فروش انگليسي او را ربوده و به انگلستان برد و به برده فروش ديگري فروخت. سكوانتو پس از چند سال زندگي در انگلستان و اسپانيا از چنگ آدم ربايان فرار كرد و به ميهنش بازگشت. او هنگام اسارت شش بار اقيانوس اطلس را پيمود و در رفت و آمد ميان قاره‌هاي آمريكا و اروپا رنج‌ها و سختي‌هاي فراواني متحمل شد. او در سال 1619 پس از بازگشت به پليوت با چشمان خود ديد كه «عامل مرگ طبيعي» همه افراد قبيله‌اش را از بين برده است. سكوانتو سپس داوطلبانه ميان مهاجران سفيد پوست و سرخ پوستان به شغل مترجمي پرداخت و مدتي هم به عنوان مشاور براد فورد زمامدار ويرجينا برگزيده شد. او توانست ميان قوم سرخ پوست «وامپانوگ» به رهبري «ماساسيوت» و اشغالگران سفيد پوست ميانجيگري كند و آنان را به امضاء معاهده صلح متقاعد نمايد.
نخستين گواهي مستند از بكار گيري سلاح‌هاي ميكروبي بر ضد سرخ پوستان توسط مهاجران انگليسي از سكوانتو به جاي مانده است.

*اصرار جوان سرخ‌پوست به انگليسي‌ها براي رفتن به حمام براي رفع بوي تعفن آنها

نويسندگان و تاريخ نگاران آمريكا اعتراف كرده‌اند كه اين نوجوانان سرخ ‌پوست براي مهاجران غذا تهيه مي‌كرد، شيوه كاشت ذرت و و كدو و انواع حبوبات و صيد ماهي و شخم زدن زمين را به آنان مي‌آموخت و آنان را از مرگ حتمي نجات داد. همچنين آنان را به چگونه حمام رفتن و خود را از كثافت و پليدي و بوي زننده تعفن شستشو دادن راهنمايي مي‌كرد.
در كتابي كه درباره سكوانتو نوشته و رابرت لويب در كتابي كه درباره ماهيت زائران تاليفي كرده و نيز فرانسيس جننگر در كتاب «يورش به آمريكا» ... هر سه نويسنده به اين نتيجه رسيده‌اند كه سكوانتو هنگام اسارتش به دست برده فروشان در انگلستان و اسپانيا به روشني احساس كرده بود كه اروپايي‌ها از نظافت و پاكيزگي بيزاري مي‌جويند و به ندرت ديده شده كه به حمام بروند و لباس‌شان را تغيير دهند.
همواره بوي زننده تعفن و كثافت از سراسر وجودشان بالا مي‌رفته است و تلاش‌هايي او براي متقاعد كردن آنان به لزوم نظافت و پاكيزگي بيهود بوده است.
(از اين دست مطالب درباره عدم نظافت اروپايي ها از زبان خودشان نيز وجود دارد. مثلا نيچه در كتاب مسيح دروغگو بطور مشروح درباره ناپاكي اروپايي ها سخن گفته يا جي استالر در شماره ماه فوريه مجله اسميت سونيان در سال 1991 تاريخچه نفرت اروپايي ها از صابون و مواد شوينده و در كل پاكيزگي را بيان كرده است. اين نويسنده در مقاله اش اشاره مي كند كه روزي ملكه ايزابل به اطرافيان خود فخرفروشي مي كرد كه در عمر خود دو بار بدنش را شسته است؛ يكبار هنگام تولد و بار ديگر هنگام ازدواج!)

*متن سخراني يك سرخ پوست كه هيچ وقت ايراد نشد

در سال 1940 وزارت بازرگاني ايالت ماساچوست از بازماندگان قوم سرخ پوست وامپانوگ خواست يك نفر را براي شركت در جشنهاي سيصد و پنجاهمين سالگرد آغاز عيد سپاس و سخنراني در آن مراسم معرفي نمايند، مشروط به اينكه آنها‌ متن سخنراني را پيش از ايراد مورد مطالعه و بررسي قرار دهند. سرخ پوستي به نام فرانك جيمز معرفي شد ولي آمريكايي ها پس از بررسي متن سخنراني، به وي اجازه شركت در اين مراسم را ندادند. فرانك در اين متن چنين نوشته بود:
«اين عيد مخصوص شماست. عيد من نيست. آنچه كه بر سر قوم من آمد، قلبم را جريحه دار كرده است. مهاجران سفيد پوست سه روز از ورودشان به كيپ كود نگذشته بود كه سرقت اشياء گران بهاي گورستان پدران و نيكان من را آغاز كردند. انبارهاي ذرت و گندم و حبوبات را آتش زدند، ماساسيوت رهبر بزرگ قوم سرخ‌ پوست وامپانوگ، رفتار و كردار زشت مهاجران را با چشمان خود ديد. با وجودي كه او و همه مردم قوم وامپانوگ از استعمارگران و مهاجران ناخوانده‌ استقبال و پذيرايي كرده‌ بودند و با آنان رفتار دوستانه داشتند اما هيچ كسي هرگز نمي‌پنداشت كه اين مهاجران از پشت به ما خنجر بزنند. استعمارگران پس از گذشت پنجاه سال از ورودشان، به نسل كشي قوم وامپانوگ و ساير اقوام سرخ پوست مجاور دست زدند و همه آنان را با تفنگ وباهاي كشنده از بين ببرند. آري ... شيوه زندگي و فرهنگ و هويت قوم ما را از بين بردند و تنها تعداد اندكي از اين قوم زنده مانده‌اند. بنابراين من غمگين هستم و اين عيد من نيست.»

*جورج واشنگتن: اخراج سرخ‌پوستان با اخراج حيوانات درنده از جنگل‌ها تفاوتي ندارد

در جريان بزرگترين كوچ اجباري ميليون‌ها تن از اقوام سرخ‌پوست از ميهن و سرزمين خود قلع و قمع شدند و به مناطق غربي آمريكا و كانادا پناه بردند تا از شر مهاجران سفيد پوست در امان بمانند. سياست كشتار، نسل كشي و ريشه كني سرخ‌پوستان در جنگ‌هاي استقلال تجلي يافت. در حمله‌هاي وحشيانه سال 1776 به قوم شيروكي كه همپيمانان پيشين سفيد پوستان به شمار مي‌رفتند، شهرها و روستاهاي سرخ‌ پوست نشين به طرز بيسابقه به محاصره درآمد و آتش زده شد به گونه‌اي كه هرگز امكان فرار از آن وجود نداشت. در پي اين حمله بازماندگان اين قوم به جنگل‌ها و كوهستان‌ها كوچ داده شدند تا بر اثر سرما و گرسنگي از بين بروند. پس از سه سال از اين حادثه جرج واشنگتن نخستين رئيس جمهوري آمريكا به ژنرال جان سوليوان دستور داد تا خانه و كاشانه قوم اروكوا را با خاك يكسان كند. واشنگتن به اين ژنرال توصيه كرد به پيام‌هاي صلح طلبانه سرخ‌پوستان توجه ننمايد. سوليوان پس از اجراي اين دستور، براي جرج واشنگتن نامه فرستاد و به او مژده داد و گفت: «منطقه زيبا و سر سبز قوم اروكوا را به ويرانه متروكه تبديل كرده و هر بازديده كننده با مشاهده آن دچار رعب و وحشت مي‌شود» جرج واشنگتن در پيام ديگري براي سناتور جيمز دواين كميسر پيشين امور سرخ پوستان مفهوم «زيان‌هاي جانبي تلاش سفيد پوستان براي گسترش فرهنگ و تمدن در قاره آمريكا» را براي او شرح داد. او در اين پيام گفت: اخراج سرخ پوستان با زور اسلحه با اخراج حيوانات درنده از جنگل‌ها تفاوتي ندارد.»

* رنگ زنان و كودكان ما با شنيدن نام تو زرد مي شود

قوم سرخ‌ پوست سينيكا جرج بوش واشنگتن، پيشوا و بنيان گذار جمهوري آمريكا را ويرانگر شهرها ناميدند چرا كه به دستور مستقيم او بود كه 28 شهر از 30 شهر اصلي قوم سينيكا در ظرف پنج سال بكلي ويران و با خاك يكسان شدند.
در سال 1792 و در پي اين ويرانگري‌ها يكي از رهبران قوم اروكوا در ديدار با جرج واشنگتن به او گفت: هنگامي كه نام و ياد تو به ميان مي‌آيد، زنان ما از شدت ترس به پشت سر خود نگاه مي‌كنند، رنگ چهره آنان زرد مي‌شود... كودكان از شنيدن نام تو از شدت ترس به گردن مادران شان آويزان مي‌شوند.
ريچارد درينون كه بخشي از كتابش را به بررسي رفتار و كرادر رئيسان جمهوري پيشين آمريكا اختصاص داده در اين باره مي‌نويسد كه همه رئيسان و بنيانگذاران جمهوري آمريكا در مسير جورج واشنگتن گام برداشتند. توماس جفرسون پيامبر آزادي آمريكا و تهيه كننده پيش نويس منشور استقلال به وزير دفاع خود دستور داد با سرخ‌پوستاني كه در برابر آمريكايي‌ها مقاومت مي‌كنند با سلاح‌ سرد از جمله تبر برخورد كند. جورسون به آنان توصيه كرد كه تبر را از زمين نگذارد مگر اينكه مطمئن شوند كه نسل آنان را از بين برده‌ان، و يا به آن سوي رودخانه مي سي سي پي كوچ داده باشند.
«آري ... ممكن است افرادي ما را به قتل برسانند، اما آنان را نابود خواهيم كرد و اثري از آنان روي زمين باقي نخواهيم گذاشت ما ناچاريم اين موجودات وحشي را به قتل برسانيم و يا همانند حيوانات وحشي به جنگل‌ها فراري دهيم.»

*تخريب روستايي با 200 خانه مجلل و معماري بسيار زيبا

خانم ارنا گنيشر در كتاب هيجان برانگيز خود با استناد به خاطرات مكتشفان و سفر نامه‌هاي جهانگردان و بازرگانان پوست حيوانات وحشي در قرن هجدهم به چگونگي نابودي شاهكارهاي هنري و فرهنگي سرخ پوستان توسط استعمارگران سفيد پوست اشاره مي‌كند و چنين مي‌نويسد:
در روستاي Opitaten متعلق به قوم سرخ‌ پوست نوتكا حدود 200 خانه بسيار زيبا و مجلل وجود داشت كه ديوارها و سقف‌هاي آن با انواع شاهكارهاي هنري نقاشي شده و مجسمه‌هاي گوناگون به زيبايي آن افزوده بود. درها و پنجره‌هاي آن را به شكل موجودات زنده ساخته بودند. اگر خواسته باشيد وارد يكي از اين خانه‌ها بشويد بي ترديد لازم است از دري كه به شكل جسم انسان و سر حيوان ساخته شده عبور كنيد. استعمارگران در چارچوب تلاش براي نابودي هويت سرخ‌ پوستان بومي، در يك چشم به هم زدن اين شاهكارهاي هنري را از بين بردند و ساكنان اين روستا را قتل عام كردند، فرمانده‌اي كه مرتكب اين جنايت شد ادعا كرد كه مامور بود و اظهار پشيماني مي‌كند.

*استفاده از سلاح گرم در مناسبت‌هاي عادي ممنوع مگر براي قتل سرخ‌پوستان و گرگها

مهاجران براي مقابله با سرخ پوستان اجساد قربانيان طاعون زده و نيز حيوانات مرده را با منجنيق به داخل شهرهاي محاصره شده پرتاب مي كردند. ويليام برادفورد فرماندار مستعمره پليموث در خاطراتش اعتراف كرده است كه در نخستين سال ورود اروپايي ها به قاره آمريكا، توزيع ملافه‌هاي آلوده به وباي آبله علت اصلي شيوع اين وبا ميان سرخ پوستان بوده است. وي در اين باره نوشته است: سرخ پوستان در پي استفاده از ملافه‌هاي آلوده مانند گوسفندان وبازده از بين رفتند. در چنين شرايطي هيچكس توان كمك به بيماران و يا خاكسپاري پيكرهاي آنان را نداشت.
باري هولستون لوبيز نيز در كتاب گرگها و انسانها چنين نوشت: «مسئولان مستعمره ماسوچست، شهرك نشينان را از به كارگيري سلاح گرم در مناسبت‌هاي عادي، جشن‌ها و بازي سرگرمي منع كردند مگر براي قتل سرخ پوستان و گرگها. شهرك نشينان با گوشت مسموم، گرگها را از پاي درمي‌آوردند و سرخ پوستان را با ملافه آلوده به وباي آلوده مي كشتند. شهرك نشينان سفيد پوست، با شيوه‌اي كه به آشيانه گرگها يورش مي بردند تا توله اين موجودات را از بين ببرند به همان شيوه شهرها و روستاهاي سرخ پوست نشين مورد تاخت و تاز قرار مي دادند و كودكانشان را مي ربودند.
انتهاي پيام/ي
منبع خبرگزاری فارس
ادامه دارد...
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-7
«نازا كردن زنان» ابتكار جديد آمريكا براي جلوگيري از افزايش جمعيت سرخ‌پوستان
خبرگزاري فارس: در سال 1974 يك زن پزشك سرخ پوست در زايشگاهي در آمريكا روزي ناخودآگاه به بررسي دفاتر و اسناد زايشگاه پرداخت و متوجه شد كه تعداد زيادي از زنان سرخ پوست پس از وضع حمل زير عمل جراحي برداشت رحم قرار گرفته‌اند.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت ششم اين مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت هفتم آن تقديم مي گردد:

*130سال جنگ ميكروبي عليه سرخ‌پوستان

سرخ پوستان قوم «ناراگنستس» از آغاز سال 1633 ترديد داشتند كه «عنايت الهي» و «عامل مرگ طبيعي» علت اصلي اين جنگ ميكروبي است كه جان 700 انسان بيگناه اين قوم را گرفته است. اين افراد در پي دريافت انواع هداياي آغشته به وباي آبله از دست مهاجران اروپايي به اين سرنوشت شوم دچار شدند. در پي مرگ اين 700 سرخ پوست، كاپيتان‌«جان اولدام» متهم رديف اول اين جنايت با زور به جزيره بلوك احضار شد و پس از محاكمه توسط شوراي قضايي متشكل از رهبران سرخ پوست به جرم قتل عمد ده ها تن از سرخ پوستان به مرگ محكوم شد و حكم اعدام درباره او به اجرا درآمد. در پي اين قضاوت عادلانه، مهاجران سفيدپوست اين اتهام را مردود دانستند و ادعا كردند كه سرخ پوستان بدون هيچ مدرك مستندي جان اولدام را اعدام كردند. سفيدپوستان در سال 1637 با قتل عام افراد زيادي از قوم ناراگنستس انتقام خون جان اولدام را گرفتند. آنان با اين اقدام بر بزرگترين جنايت تاريخ سرپوش گذاشتند و راه‌ها را در برابر بررسي‌هاي علمي پيامدهاي جنگ‌هاي ميكروبي كه 130 سال ادامه داشت بستند. تا همچنان «عامل مرگ طبيعي» مسئول خالي شدن سرزمين آمريكا از ساكنان بومي و آماده شدن براي پذيرش فرهنگ و تمدن نوين اروپايي به جاي فرهنگ و تمدن بومي معرفي گردد.

*توصيه فرمانده قواي انگليسي در سال 1736 به زيردست خود

در اواخر سال‌هاي آنچه جنگ فرانسوي‌ها و سرخ پوستان ناميده مي‌شد اولين سند گويا و انكارناپذيري كه ثابت مي‌كند استعمارگران به طور عمد سلاح ميكروبي به كار بردند به دست آمد. در اين سند تأكيد شده كه تلاش براي نابودي و از بين بردن سرخ پوستان با سلاح ميكروبي سياست رسمي استعمارگران سفيدپوست بوده است. در سناريوي كلاسيك و بازنويسي شده داستان مسموم كردن «چيسكياك» رهبر سرخ پوستان و همراهان او به وسيله جام «دوستي جاويدان» در كنار رودخانه پوتوماك آمده است: «لرد جفري امهرست فرمانده قواي انگليسي در سال 1736 به كولونل هنري بوكيه فرمانده زيردست خود دستور داد به بهانه برقراري صلح با سرخ پوستان با آنان وارد مذاكره شود و پس از دستيابي به توافق ملافه‌هاي آلوده به وباي آبله ميان آنان توزيع كند تا اين نژاد لعنتي و نفرين شده را ريشه كن كند »‌. در اواخر دهه سوم قرن بيستم و در پي افشاي اين سند و اسناد مشابه مهمي، «قواي متمدن» همه ابزارها و امكانات خود براي پنهان كردن اين اسناد بسيج كردند و جنگ تبليغاتي دامنه داري را بر ضد بازماندگن سرخ پوستان به راه انداختند.

*كتاب نويسنده آمريكايي چگونه به يكباره ناپديد شد

«هوارد پيكهام» رئيس انجمن روابط تاريخي آمريكا كه اين سند و ضمايم آن را كشف كرده بود به اين بهانه كه ممكن است پيامدهاي منفي در پي داشته باشد آن را به مدت هفت سال پنهان كرد. او هرگز اعتراف نمي‌كرد كه اصولا چنين اسنادي وجود داشته است تا اينكه «آلن استيرن» تاريخ نگار آمريكايي پس از گذشت چند سال به طور اتفاقي به اين اسناد دسترسي پيدا كرد. مهمتر از همه آلن استيرن با همكاري واگنر كتابي به عنوان «اثر آبله بر سرنوشت سرخ پوستان آمريكا» منتشر كرد اما ديري نپاييد كه اين اثر تاريخي در بازار كتاب و مراكز دانشگاهي آمريكا ناپديد شد و حتي كتابخانه كنگره آمريكا نيز از ثبت آن در فهرست كتاب‌هايش خودداري نمود.
در اين اسناد آمده است كه لرد جفري امهرست با صراحت و قاطعيت به كاپيتان هنري بوكيه دستور داد وباي آبله را ميان اقوام سرخ پوست كه تاكنون دچار آن نشده‌اند رواج دهد. بوكيه در پاسخ به اين دستور نوشت:‌ «همه امكانات خود را به كار خواهم گرفت تا اقوام سرخ پوست را با ملافه‌هاي آلوده مسموم كنم. بديهي است كه جوانب ضروري احتياط را رعايت خواهم كرد تا سربازانم مصون بمانند.»

*سند لرد امهراست «كليد راهنماي» جنگ ميكروبي عليه سرخ‌پوستان

با تعدادي ملافه و دستمال پارچه‌اي كه در لابراتور آبله سازي سفيدپوستان آغشته شدند اين وبا ميان چهار قوم سرخ پوست اوتاوا، مينگو، ميامي و ليني لوناپيه سرايت كرد و حدود صد هزار زن و مرد و كودك و جوان اين اقوام را به كام مرگ فرو برد.
برخي از تاريخ نگاران امريكايي تا مدت‌هاي طولاني سند لرد امهراست را «كليد راهنماي» جنگ ميكروبي توصيف كردند اين سلاح بدترين سلاح مرگباري بود كه استعمارگران به منظور پاكسازي قاره آمريكا از مردم بومي از آن استفاده كردند. اشغالگران سفيدپوست با اين ابزار «طرح جايگزيني ملتي رابه جاي ملت بومي و جايگزيني فرهنگي را به جاي فرهنگ ديگري» تحقق بخشيدند.
سند ديگري بدست آمده كه نشان مي‌دهد استعمارگران همچنين به قوم سرخ پوست «مندان» در فورت كلارك ملافه‌هاي مسموم و آغشته به وباي آبله اهدا كردند. اين ملافه‌ها روز 20 ژوئن سال 1837 از قرنطينه نظامي سان لويس به وسيله قايق بخار «سانت پتر» براي قوم «مندان» بارگيري و فرستاده شد و در نتيجه آن جان حدود صدهزار سرخ پوست در كمتر از يك سال به كام مرگ فرو رفت.

*سند يكي از روزنامه‌هاي آمريكايي براي شيوع بيماري بين سرخ‌پوستان

پس از گذشت 15 سال از اين حادثه دولت ايالات متحده آمريكا بهترين راه و شيوه از بين بردن سرخ پوستان كاليفرنيا را مورد بررسي قرار داد. آمريكا پس از اشغال اين ايالت بزرگ و گسترده و سرشار از ثروت‌هاي طبيعي و جداكردن آن از سرزمين مكزيك، خود را در برابر مأموريت تازه اي يافت. اين مأموريت آنگونه كه يكي از روزنامه‌هاي سانفرانسيسكو نوشت به اين شرح است: براي كشتار سرخ پوستان كاليفرنيا با گلوله و يا وباي آبله آماده شده ايم و هم اكنون اين كار را عملا آغاز كرده ايم. در آن زمان مسموم كردن سرخ پوستان با ميكروب آبله به صورت يك طرح و برنامه سازمان يافته توسط دولت آمريكا و برخي شركت هاي مخصوص تجاري جريان داشت. در همان حال شهرك نشينان نيز خود را با كشتن سرخ پوستان سرگرم مي كردند. روزنامه san francisco bulletin در يكي از سرمقاله‌هاي خود در اين باره نوشت: شهرك نشينان مستعمره‌ها براي نسل كشي نهايي و از بين بردن نژاد نفرين شده سرخ پوستان از انواع ميكروب استفاده كردند.

*«نازا كردن زنان» ابتكار جديد دولت آمريكا براي جلوگيري از افزايش جمعيت سرخ پوستان

دولت آمريكا به منظور جلوگيري از افزايش روزافزون جمعيت سرخ پوستان و چيره شدن بر اين مشكل تهديدآميز ابتكار جديدي را به كار گرفت (برحسب سرشماري سال 1900 جمعيت سرخ پوست در آن زمان 250 هزار تن بود كه اين تعداد در اواخر دهه 1960 به يك ميليون تن افزايش يافت) چرا كه هنوز سه درصد از كل مساحت آمريكا در دست سرخ پوستان بود. همچنان كه ثروت هاي طبيعي و معادن زيرزميني فراواني در اختيارشان قرار داشت. اين ابتكار دولت آمريكا كه از نيمه سال 1974 به اجرا درآمد «نازا كردن زنان سرخ پوست» بود.
يك زن پزشك سرخ پوست به نام «كوني اوري» كه در زايشگاه بيمارستاني در ايالت اوهايوما اشتغال داشت روزي ناخودآگاه به بررسي دفاتر و اسناد زايشگاه پرداخت. او در جريان اين بررسي احساس كرد كه تعداد زيادي از زنان سرخ پوست پس از وضع حمل زير عمل جراحي برداشت رحم قرار گرفته‌اند. به طور مثال تنها در ماه ژوئيه سال 1974 ميلادي تعداد 48 زن سرخ پوست كه در آن بيمارستان وضع حمل كردند زيرعمل جراحي برداشت رحم قرار گرفتند پيش از آن تاريخ نيز براي صدها زن آمريكايي عمليات جراحي و نازايي انجام شد كه عمليات جراحي برداشت رحم فقط به مبتلايان بيماري هاي سرطاني محدود بوده است.

*شگردهاي آمريكايي ها براي روش جديد

مسئولان مراكز بهداشتي و درماني آمريكا براي سرپوش گذاشتن بر اين جنايت از فقر و تهيدستي قربانيان سوء استفاده مي‌كردند و آنان را وادار مي‌كردند موافقت خود را با برداشتن رحم امضا نمايند. در موارد زيادي ديده شده بود كه مسئولان بيمارستانها و زايشگاه ها با كورتاژ زنان باردار و برداشتن رحم آنان مخالفت مي كردند مگر اينكه بيماران با برداشتن رحم خود از پيش موافقت كرده باشند. در بسياري مواقع هم ديده شده كه مسئولان بيمارستانها مادران نوزادان را به اين بهانه كه از نظر روحي و جسمي شايستگي و امكان تربيت فرزندان خود را ندارند آنان را وادار مي كردند از نوزادان خود به نفع برخي مؤسسات خيريه و نهادهاي رسمي صرفنظر نمايند. انجام عمليات جراحي اضافي پس از وضع حمل و بدون آگاهي زنان سرخ پوست يكي ديگر از روشها و شگردهاي وزارت بهداري امريكاست.
«مهيلين گرين» در گزارشي نتيجه تحقيقات و مطالعات گسترده خود ميان قوم سرخ پوست نافاهو را در مجله بهداشت عمومي امريكا منتشر كرده است. در اين گزارش آمده است كه 7.3 درصد زنان زير 30 سال اين قوم به زور زير عمل جراحي برداشتن رحم قرار گرفتند. جيمز ابورزق يكي از سناتورهاي عرب تبار كنگره آمريكا كه از آرمان سرخ پوستان دفاع مي كند در اين باره گزارش‌هاي گوناگوني منتشر كرده است.
خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-8
سرخ‌پوستان موجوداتي ناقص‌الخلقه كه سرشان در سينه قرار دارد!
خبرگزاري فارس: انگليسي‌ها بر اثر تبليغات مغرضانه باورشان شده بود سرخ پوستان، وحشي هستند و يكي از نويسندگان آنها ساكنان بومي آمريكا را موجوداتي ناقص الخلقه توصيف كرده كه سرشان در سينه قرار گرفته است!
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت هفتم اين مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت هشتم آن تقديم مي گردد:

*ايرلندي هاي وحشي، شيطان پرست، خشن، برهنه و آدخوار!

كلاوس كنور در كتاب «تئوري‌هاي استعمارگرايانه انگليسي‌ها» ابزار عقيده كرده است كه رفتار انگلستان در زمينه نسل كشي عمدي ملت‌هاي مستعمره‌ها بدتر و زشت‌تر از ساير قواي استعماري آن روز اروپا بوده است. هدف نهايي استعمارگران انگليسي در لشكركشي و كشورگشايي و اشغال مناطق گوناگون جهان خالي كردن مستعمره‌ها از مردم بومي، غارت ثروت‌ها و منابع طبيعي كشورهاي استعمار زده بوده است. آنگونه كه در استراليا و زلاندنو روي داده است در اين مسير كه با اشغال ايرلند آغاز شد و هنوز ادامه دارد عقده برتري‌جويي نژادي و مقوله تقدير الهي بر اخلاق سياسي و رفتار نظامي انگليسي‌ها كاملا آشكار بوده است.
مهمتر اينكه انگليسي‌ها خود را از هر تعهد انساني، قانوني و اخلاقي در برابر ملت‌هاي استعمار شده آزاد مي‌دانستند. ايرلندي‌ها نيز كه نزديكترين همسايه و هم نژاد و هم‌رنگ انگليسي‌ها هستند از اين تبعيض رهايي نيافتند. انگليسي ها درباره ايرلندي‌ها چنين گفتند: «ايرلندي‌ها شيطان پرست خشن، برهنه و گياه خوار هستند كه در جنگل‌ها و تالاب‌ها زندگي‌ مي‌كنند. در مناسبت‌هاي مخصوص گوشت انسان به ويژه مادرانشان را مي خورند. بيشتر مادران ايرلندي زنان وحشي و گوش دار بودند و در زمان‌هاي گذشته گوشت نوزادان خود را مي‌خوردند.»

*توصيف انگليسي‌ها از سرخ پوستان

رفتار اسپانيايي‌ها كه آرزوي ربودن و بردگي سرخ پوستان را در سر مي پروراندند با رفتار انگليسي‌ها بسيار متفاوت بود. اسپانيايي‌ها پيوسته مي‌گفتند كه سرخ پوستان «بندگان طبيعت» هستند. در حالي كه قديسان انگليسي در رفتار و انديشه‌شان در برابر سرخ پوستان دورنگرتر بودند چرا كه هدف نهايي‌شان اشغال و تصاحب همه سرزمين‌هاي قاره آمريكا و جايگزيني مهاجران سفيدپوست و فرهنگ آنان به جاي مردم بومي و فرهنگ مردم بومي بود. آنان به نام گسترش تمدن، فرهنگ منحصر به فرد و اصيل سرخ پوستان را متلاشي كردند. انگليسي‌ها بر اساس نگرش و جهان بيني خود نوشته‌هاي برخي نويسندگان نژادپرست اسپانيايي همچون «گونزالو فرانديس»، «اويدويي والديس» و «فرانسيسكو لوپيزدوگامارا» را به زبان انگليسي ترجمه كردند و از ترجمه آثار برخي نويسندگان با انصاف مانند «پارتولومه دولاسكازاس» خودداري كردند. خانم «مارگريت هدگن» دانشمند انسان شناسي در اين باره چنين مي گويد: «نخستين كتاب انگليسي درباره سرخ پوستان در سال 1511 منتشر شد. در اين كتاب آنان را موجودات وحشي توصيف كرده بودند كه از نداشتن عقل و فكر سالم رنج مي برند و مردانشان با گوشت فرزندان و همسران خود تغذيه مي‌كنند.»

*سرخ پوستان موجوداتي ناقص الخلقه هستند كه سرشان در سينه قرار گرفته است!

انگليسي‌ها بر اثر تبليغات عوام فريبانه و مغرضانه باورشان شده بود كه در آن سوي اقيانوسها انسان‌هايي زندگي مي‌كنند كه ماهيت وحشي دارند. بيشتر نويسندگان انگليسي و اروپايي آن زمان در آثار فلسفي و ادبي خود به وجود چنين موجوداتي زياد اشاره كرده بودند. به طور مثال «ژوزف فرانسوا لافيتو» نويسنده مسيحي در كتاب خود، سرخ پوستان آمريكا را چنين توصيف كرده است: «سرخ پوستان موجوداتي ناقص الخلقه هستند كه سرشان در سينه قرار گرفته است». او همچنين عبارت افسانه‌اي Acephal را براي انسان سرخ پوست برگزيده بود. با تبليغاتي كه نويسندگان اروپايي بر ضد سرخ پوستان امريكا راه انداختند بيشتر مردم انگليس در قرن‌هاي گذشته باورشان شده بود كه اغلب سرخ پوستان موجوداتي سمي و به شكل شيطان هستند. اينگونه عبارتها در بيشتر نوشته‌هاي نخستين پيامبران استعمارگر به روشني ديده مي‌شود. اين مبلغان استعمارگر به اين اندازه اكتفا ننموده و سرخ پوستان را همانند موجودات وحشي و پست همچون كنعانيان نفرين شده تاريخ عنوان كردند. همچنين واژه انسان‌هاي مسخ شده از جمله عباراتي است كه نويسندگان اروپايي درباره سرخ پوستان در اذهان و افكار عمومي ترسيم كردند.
«اوليور هولمز» كه از مشهورترين پزشكان امريكايي عصر خود به شمار مي رفت در سال 1855 ميلادي گفت: ‌تنها راه حل ضروري براي جلوگيري از آلودگي نژاد سفيدپوست از بين بردن نژاد سرخ پوست است. شكار سرخ‌پوستان مانند شكار درندگان وحشي در جنگل‌ها يك وظيفه اخلاقي و انساني است تا انسان سفيدپوست مانند چهره خدا پاك باقي بماند.

*سفيدپوستان به حكم داشتن فرهنگ و تمدن غني، مالكان اصلي دنياي جديد هستند

چندروز پيش از واقعه مشهور كشتار سرخ پوستان در «ونددني» فرانك باوم كه هنوز در داستان‌نويسي به حد نبوغ نرسيده بود با چاپ مقاله‌اي در روزنامه خود the aberdeen saturday pioneer سفيدپوستان را به نابودي نهايي بازماندگان اقوام سرخ پوست فراخواند. او در اين مقاله نوشت: «افرادي كه چهره سرخ دارند از بين رفته‌اند تنها دسته‌هاي كوچكي باقي مانده‌اند كه مانند سگ‌هاي پست و فرومايه دستاني را كه غذا در دهانشان قرار مي‌دهد گاز مي گيرند و از پارس دادن مي‌ايستند. اما سفيدپوستان به حكم پيروزي‌شان در اين قاره و به دليل داشتن فرهنگ و تمدن غني، مالكان اصلي دنياي جديد هستند. بهترين راه تأمين امنيت شهرك‌هاي مرزي از بين بردن بازماندگان سرخ پوستان است شايد مرگ اين افراد شرور بهتر از زنده بودنشان است.»
از زمان فراخواني براي كشتار و از بين بردن سرخ پوستان قوم لاكوتا در منطقه ونددني چند ماه نگذشته بود كه سفيدپوستان اروپايي صدها زن و مرد و كودك اين قوم را با گلوله از پاي درآوردند. افرادي كه موفق به فرار شدند و از اين كشتار جان سالم به در بردند مورد تعقيب قرار گرفتند و يكي پس ازديگري به قتل رسيدند.

*دو روايت از دو حادثه دلخراش

يك پزشك نويسنده و دو رگه به نام «شارل ايستمن» يا «أوهي أيسا» كه شاهد اين نسل كشي بوده چنين گواهي مي‌دهد:
«در فاصله سه مايلي مكان كشتار، پيكر زن سرخ پوستي را ميان برفها يافتم. همچنين پيكرهاي كشته شدگان در اطراف جاده پراكنده شده بود. مثل اينكه اين افراد مورد تعقيب قرار گرفته و شكار شده‌اند. اين صحنه‌ نشان مي دهد كه سرخ پوستان در حال فرار بودند تا جان سالم به در برند اما سفيدپوستان با عزم و اراده آنان را از بين بردند. از ميان ما افرادي پيكرهاي خونين خانواده‌شان را در زير برف‌ها جست و جو مي‌كردند صداي شيون و گريه فضا را پر كرده بود. هنگامي كه به خيمه‌گاه سرخ پوستان رسيديم خيمه‌ها و اثاثيه‌ها و پيكرهاي نيمه سوخته را مشاهده كرديم. پيكرهاي سوخته سرخ پوستان روي هم انباشته شده بود. واقعا اين صحنه دلخراش و با ديدن آن صحنه برآشفته شدم و كنترل خود را از دست دادم. دوستان و همراهانم كه اين صحنه را نيز ديده‌اند گريه كنان سرود مرگ خويش را خواندند.
جيمز موني انسان‌شناس آمريكايي درباره اين كشتار چنين نوشته است:
«زير توده‌هاي يخ، زنان سرخ پوست نيمه جان ديده مي‌شدند. سفيدپوستان آنها را براي مرگ آرام رها كرده بودند. پيكرهاي نوزادان قنداق شده نيز در كنار مادرانشان پراكنده شده بود. در اطراف اين روستا پيكرهاي زنان انباشته بود. زير پرچم آتش بس، پيكر زني در كنار نوزادش ديده مي شد. نوزاد حس تشخيص نداشت كه مادرش جان داده است و تلاش مي كرد از پستان مادرش شير بنوشد. سفيدپوستان به سرخ پوستان زخمي و بازماندگان اين كشتار امان دادند اما به محض اينكه كودكان و نوجوانان از پناهگاه خود بيرون آمدند سربازان سفيدپوست آنها را غافلگير كرده و سر بريدند. اين اقدام نشان مي‌دهد كه سفيدپوستان با قتل زنان و كودكان سرخ پوست قصد داشتند تداوم حيات اقوام سرخ پوست را ناممكن كنند.»
انتهاي پيام/ي
خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-9
چگونه سرخ پوستان هيزم كوره آدم سوزي آمريكايي‌ها شدند
خبرگزاري فارس: يك نظامي انگليسي در بيان خاطراتش درباره يورش به روستاي سرخ پوستان آورده است كه خدا مي‌ديد چگونه سرخ پوستان هيزم كوره آدم سوزي شده اند و خدا اينگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختيار سرزمينشان را به ما داد.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان را كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت هشتم اين مجموعه از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت نهم آن تقديم مي گردد:

*شيوه مردانه سرخ پوستان در ميدان نبرد

در چهارمين روز اين كشتار «فرانك باوم» كه اين پيروزي او را سرمست كرده بود اين كشتار را چنين توصيف كرد: «كار بسيار نيكي انجام داديم براي پاسداري از تمدن خودمان وظيفه داريم اين مسير را ادامه دهيم ما بايد ريشه اين موجودات وحشي را قطع كنيم و نام و نشاني از سرخ پوستان در سرزمين باقي نگذاريم.»
در يادداشت ها، خاطره ها و گواهي‌هاي نخستين گروه‌هاي استعمارگر همه مفاهيم جنگي سرخ پوستان به مسخره گرفته شده است. چراكه سرخ پوستان به دو عامل بنيادين در جنگ كلاسيك يعني زمين‌گير كردن دشمن و پيشروي در عمق خاك او اعتقاد نداشتند. جنگ‌هاي سرخ‌پوستان بيشتر به جشنواره‌هاي شادي‌بخش شباهت داشت تا به جنگ واقعي. در جنگ‌هاي سرخ پوستان شجاعت و اصول مردانگي و مهارت نمايش داده مي‌شد و نه پيكرهاي كشته شدگان!! به راستي كه استعمارگران از جنگ‌هاي سرخ پوستان چه برداشتي داشته‌اند؟ و چگونه اظهارنظر كرده‌اند؟ نگاه كنيد: سرخ پوستان براي سرگرمي و پرورش بدن جنگ به راه مي انداختند و نه براي به زانو درآوردن دشمن!! اصولا دشمني در كار نبود شايد به مدت هفت سال بدون اينكه هفت نفرشان كشته شوند با يكديگر بجنگند. سرخ پوستان با رقص و پايكوبي و پرش و دويدن در دشت و بيابان با يكديگر رزم مي‌كردند. هرگاه يكي از آنها زخمي مي شد جنگ كاملا متوقف مي‌گرديد و جنگجويان به درمان مجروح مي شتافتند.
هنگامي كه «كورتيس» يكي از فرماندهان خونخوار سپاه اروپايي ها ميان سرخ پوستان رفت و به آنان گفت كه براي مأموريت صلح آميز آمده است بيدرنگ سخن او را باور كردند و در خانه‌ها، كاخ‌ها و معادن طلاي خود را در برابرش گشودند. ازنظر سرخ پوستان اعلام صلح جز صلح، مفهوم فريبنده ديگري ندارد و اين يكي از اصول جنگي و تعهد خلاقي آنان را تشكيل مي‌دهد. براي آنان قابل درك نبود كه چرا سفيدپوست تعهدي را اعلام مي‌كند و پس از گذشت چند روز آن را نقض مي‌كند.

*براي نبرد با شما دلايل آن را ميگوييم و اگر خسارت داديد با شما جنگ نخواهيم كرد

اظهارات يكي از سرخ پوستان قوم «لوناپه» در برابر انگليسي‌ها ميزان صداقت، اخلاق، سادگي و بيگناهي آنان را نشان مي‌دهد:
«مي خواهيم با شما در صلح و آسايش زندگي كنيم آنچنان كه با ديگران در صلح بسر مي برديم. اگر روزي در انديشه جنگ با شما باشيم دلايل آن را از پيش به آگاهي شما مي رسانيم چنانچه پذيرفتيد و متقاعد شديد خسارت جنگي را كه مي‌خواهيم آغاز كنيم بپردازيد ما با شما جنگ نخواهيم كرد. اگر خواسته باشيد با ما بجنگيد خواهشمنديم علت و دلايل آن را قبلا به آگاهي ما برسانيد. چنانچه نپذيريم و زيان‌هاي احتمالي آن را كه مطالبه مي كنيد نپردازيم آنگاه حق داريد با ما بجنگيد در غير اين صورت حق نداريد با ما بجنگيد.»
انسان سرخ پوست هرگز نتوانست انگيزه جنگ هاي سفيدپوستان اروپايي و دلايل اقدامات خشونت آميز و جنايتكارانه آنان را درك كند. او هرگز نتوانست راز «مقدس شمردن مالكيت» و هوس غصب سرزمين ديگران را بشناسد. چرا كه انباشتن ثروت، غارت، چپاول منابع طبيعي ساير خلق ها در نظام ارزشي سرخ پوستان معني ندارد. اين مالكيت خصوصي است كه از نگاه «مارتين لوتر» معيار تفاوت بين انسان و حيوان مي باشد. ميان سرخ پوستان به ندرت جنگ اتفاق مي افتد آن هم به علت حوادث انفرادي و يا به خاطر توهين ناخودآگاه به يكديگر. چه بسا با پرداخت خسارت مالي و ديه و يا عذرخواهي از وقوع جنگ جلوگيري به‌عمل مي آوردند و تاريخ و فرهنگ آنان هرگز برده‌داري و خريد و فروش انسان را به خود نديده است.

*دانشمند اروپايي: ميان سرخ پوستان كشتن انسان يك حادثه تاريخي به شمار مي آيد

«جرج گرينل» دانشمند انترويولوژي درباره سرخ‌پوستان چنين نوشته است: «‌از ميان سرخ پوستان ساكن دشت‌ها كه تعدادي از آنان را خوب مي‌شناسم معتقدند كه برخورد فيزيكي با دشمن و آسيب رساني به او در ميدان رزم، زشت‌ترين نماد تجاوزگري است. اما ضربه زدن به دشمن بدون اينكه آسيبي به او وارد شود از نشانه‌هاي بارز مردانگي است. ورود سواركار به ميدان كارزار بدون اسلحه از نشانه‌هاي شجاعت و اصول مردانگي سرخ پوستان مي باشد. آنان به دست گرفتن نيزه را روشي شجاعانه و شايسته‌تر از مسلح شدن به تير و كمان مي دانستند و در دست داشتن خنجر را بهتر از بدست گرفتن نيزه مي دانند. از نظر آنان بزرگترين و برترين نشانه شجاعت اين است كه سواركار بدون داشتن اسلحه به ميدان برود.
«استانلي دايموند» در كتاب خود انسان‌هاي متمدن و ابتدايي را مورد مقايسه قرار داده و نوشته است: «ميان سرخ پوستان كشتن انسان يك حادثه تاريخي به شمار مي آيد. اصولا در فرهنگ آنان قتل جايگاهي ندارد. جنگ‌هاي آنان بيشتر به نمايشنامه‌هاي خيمه شب بازي‌ شباهت داشت. كشتن انسان با هر انگيزه و ماهيتي كه داشته باشد طبق مراسم و آيين هاي خاصي انجام مي‌گرفت. سرخ پوستان حيات زن و كودك را مقدس مي شمردند و هرگونه تجاوزگري به آنها را ننگ مي دانستند. مي‌توان گفت كه اين سادگي و صداقت آنان بود كه سبب شد انگليسي ها در طبيعت زيبا و بوستان مسالمت آميز سرخ پوستان تاخت و تاز كنند و جنگ‌هاي نسل كشي راه بيندازند.

*پاسخ انگليسي‌ها به خوشامدگويي سرخ پوستان

در سال 1637 هنگامي كه انگليسي ها به فرماندهي كاپيتان «جان انديكوت» نسل كشي قوم سرخ پوست «ناراگنستس» را به پايان رساندند و مستانه به پايگاه‌هاي خود بازمي گشتند ميان راه كوشيدند به قوم «پيكو» نيز شبيخون بزنند تا با قتل عام آنان بيشتر لذت ببرند. يكي از سفيدپوستاني كه در اين حمله شركت داشت مشاهدات خود را چنين بيان كرده است:
«هنگامي كه سرخ پوستان پيكو احساس كردند به آنان نزديك مي شويم به استقبال ما شتافتند و فرياد خوش آمديد انگليسي ها سردادند. آنان انگليسي ها را أوانكس مي ناميدند. سرخ پوستان از طرح شومي كه براي آنان پنهان كرده بوديم آگاهي نداشتند از حضور ما به نحوي ابراز خرسندي كردند كه شادي روستاها و جنگل‌هاي آنان را فرا گرفت. اما هنگامي كه به رودخانه پكويت نزديك شديم و به سوي آنان گلوله شليك كرديم و نخستين سرخ پوست به خاك و خون كشيده شد تازه آگاه شدند حضورمان براي چيست و همگي روستاهاي خود را رها كردند و به جنگل‌ها گريختند. در اين حال سربازان سفيدپوست احساس سرخوردگي كرده و به آتش زدن روستاها و مزارع سرخ پوستان مبادرت ورزيدند.

*آيا شما به زنان و كودكان ما رحم مي كنيد؟

به محض اينكه سربازان به مستعمره‌ها بازگشتند سرخ پوستان از پناهگاه‌ها بيرون آمدند و پس از سازماندهي خود به قلعه «سيبروك» پايگاه سفيدپوستان يورش بردند و به راحتي وارد آن شدند. اما به هيچ يك از سربازان سفيدپوست آسيب نرساندند آنان گمان كردند با اين «نمايش شجاعانه» اعتبار و حيثيت خود را بازستانده‌اند و با اين حركت توانسته‌اند استعمارگران را به قبول زندگي مسالمت آميز متقاعد نمايند. سرخ پوستان قوم پيكو با صداقت و سادگي معمول خود در گفت وگو با «لئون كاردينر» فرمانده قلعه سيبروك امكان همزيستي مسالمت آميز را از او جويا شدند. او در پاسخ به اين پيشنهاد گفت: شما با اين تجاوزگري همه راه هاي صلح و امكان همزيستي مسالمت آميز را بستيد.
سرخ پوستان سپس از اين فرمانده پرسيدند در صورت بروز جنگ آيا زنان وكودكان را هم مي كشيد؟ كاردينر به آنان گفت: پاسخ اين پرسش را هنگام وقوع جنگ مي‌دهم. چند روز از اين ماجرا نگذشته بود كه كاپيتان جانن مايسون دو تيپ از شبه نظاميان سفيدپوست را براي حمله به سرخ پوستان قوم پيكو آماده كرد. فرماندهي يك تيپ را خود به عهده گرفت و فرماندهي تيپ دوم را به جان اندرهيل واگذار كرد. سپاهيان اين دو تيپ سحرگاه يك روز زمستاني از دو جبهه به سرخ پوستان كه خواب بودند يورش برده و آنان را قتل عام كردند.

*چگونه سرخ پوستان هيزم كوره آدم سوزي شدند

مايسون آن شب را «آخرين خواب سرخ پوستان» توصيف كرده بود و در خاطراتش چنين نوشت:
«خداوند آفريدگار در دل سرخ پوستان ترس و وحشت فرود‌ آورد. آنان كوشيدند از چنگ اسلحه ما فرار كنند و خود را به آتش بيفكنند. خدا از رفتار دشمنانش و دشمنان خلق برگزيده‌اش شاد و خندان بود. آنان را مسخره و تحقير مي كرد. خدا مي‌ديد چگونه سرخ پوستان هيزم اين كوره آدم سوزي شده اند چرا كه روستا در آتش مي سوخت. خدا اينگونه از دشمنانش انتقام گرفت و اختيار سرزمينشان را به ما داد. زمين از پيكرهاي آنان انباشته شده بود.»
«جننگز» در كتاب «يورش و اشغال آمريكا» نوشته است: «سال‌هاي طولاني گذشت تا اينكه سرخ پوستان شيوه‌هاي جنگي اروپايي را آموختند و از آن عبرت گرفتند. انگليسي ها هر اندازه در وعده‌هاي خود صداقت داشتند به محض اينكه با منافع بي حد و مرزشان تعارض پيدا مي‌كرد آن را زير پا مي گذاشتند. انگليسي ها در شيوه‌هاي جنگي خود بيرحمانه عمل كردند كه هرگز با اخلاق و جوانمردي و شرافت انساني سازگار نبود. سرخ پوستان اين درس را ديرهنگام آموختند اما فرصت گذشته بود.
به موازات نسل كشي‌ها و از بين بردن اقوام صلح جوي سرخ پوست مهاجران اروپايي جنگ تبليغاتي دامنه‌داري را بر ضد فرهنگ و سنت‌هاي اجتماعي مردم بومي امريكا به راه انداختند. اين جنگ رواني هم يكي از سلاح‌هاي مهم آنان به شمار مي رفت. قلم تاريخ نگاران و نويسندگان يكي از ابزارهاي جنگي اروپايي ها بود. همه حمله‌ها، اشغالگريها، قتل عام‌ها و جنگ‌هاي نظامي بر ضد سرخ پوستان توسط آنان توجيه مي‌شد. چه بسا بيشتر اين جنگ افروزي‌ها را با عناوين «جنگ‌هاي سرخ پوستان» ثبت مي كردند.
ادامه دارد...
منبع خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-10
وقتي دادگاه‌هاي آمريكا براي پوست سر سرخپوستان جايزه گذاشتند
خبرگزاري فارس: در 12 سپتامبر سال 1694دادگاه مستعمره ماساچوست براي سفيد پوستاني كه پوست كله سرخ پوستي را ارائه مي دادند به طور رسمي پاداش تعيين كرد كه براي يك شهرك نشين معمولي 50 پوند، شبه نظاميان 20 پوند و به سربازان 10 پوند پرداخت مي‌شد.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت نهم اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت دهم آن تقديم مي گردد:

*فردي كه به دليل بريدن سر ايرلندي‌ها كه از پادشاه انگليس نشان «سواركار قهرمان» دريافت كرد

درينون در كتاب facing west مي نويسد: «انگليسي ها در بيشتر جنگ هاي خود با سرخ پوستان، مرتكب جنايت پوست كني مي‌شدند.»
انگليسي‌ها از دوران جنگ‌هاي خود در ايرلند روش كندن پوست سر دشمنان خود را دنبال مي‌كرده‌اند و اين شيوه را همراه خود به دنياي نو انتقال دادند. «همفري ليگبرت» فرمانده سپاهيان انگليسي در اواخر قرن شانزدهم به منظور دامن زدن به رعب و وحشت در دل ايرلندي‌ها و سركوب انتفاضه آنان در سال‌هاي 1567 - 1570 نخستين بار روش پوست كني ايرلندي‌ها را به كار برد.
ساده ترين جنايات او اين بود كه سر بريده انقلابيون را در دو طرف مسير راه دفتر رهبر انتفاضه روي نيزه قرار دادند.
ليگبرت پيش از اينكه به دنياي نو منتقل شود، از پادشاه انگليس به پاس تلاش‌هاي آينده او در گسترش فرهنگ و تمدن اروپايي در قاره آمريكا نشان «سواركار قهرمان» دريافت كرد. اگرچه همفري ليگبرت ناكام و سرافكنده به انگليس بازگشت و در مدت اقامت خود در آمريكا نتوانست مستعمره تاسيس كند اما روش جنايتكارانه او مبني بر پوست كني سر سرخ‌پوستان ادامه يافت و تا امروز هم ادامه دارد.
ژنرال الفرد سولي پس از گذشت سه قرن، اين روش‌ها و صحنه ها را با همه جزئيات آن تكرار كرد. او چندي پيش براي شادي خود و ايجاد رعب و ترس در دل بازماندگان سرخ پوستان به سربازان آمريكايي دستور داد سرهاي بريده افراد قوم لاكوتا را روي نيزه قرار دهند و در دو طرف جاده ستاد فرماندهي او بكارند.

*نرخ «پوست سر» هر سرخ پوست بنا بر اعلام دادگاه ماساچوست

سر بريدن و پوست كني غير از آراستن خيابان‌ها با سرهاي بريده و يا ترساندن دشمن آنگونه كه در ايرلند و برخي مستعمره‌هاي سفيد پوستان در آمريكا معمول بود، اهداف و وظايف ديگري نيز در برداشت. استعمارگران براي شمارش تعداد كشته شدگان سرخ پوست سرها را از بدن جدا مي‌كردند و پس از گذشت چند سالي سر بريدن به منبع درآمد كلان مهاجران سفيد پوست تبديل شد.
جننگز در كتاب «يورش به آمريكا» در اين باره چنين نوشت كه مقام‌هاي استعمارگر براي افرادي كه سرخ پوستان را به قتل مي‌رسانند و سر آنان را احضار مي‌كردند. پاداش تعيين كرده بودند اما به تدريج اين روش تغيير كرد و مقام‌هاي استعمارگر تنها به دريافت پوست سر سرخ پوست مقتول اكتفا كردند مگر در مواردي كه مي‌خواستند از هويت مقتول مطمئن شوند. شايد تاريخ نخستين پاداش پرداخت شده در ازاي دريافت پوست سر به جاي جمجمه كامل به سال 1694 باز گردد. در 12 سپتامبر همان سال دادگاه مستعمره ماساچوست براي سفيد پوستاني كه پوست كله سرخ پوستي را ارائه مي دادند به طور رسمي پاداش تعيين كرد. نحوه پرداخت و ميزان اين پاداشها بر حسب سن، هويت و مليت پيشين سفيد پوست متفاوت بود. به طور مثال به يك شهرك نشين معمولي 50 پوند، به شبه نظاميان 20 پوند و به سربازان 10 پوند پرداخت مي‌شد.

*افزايش نرخ «پوست سر» سرخ‌پوستان به 100 پوند

از اين اقدام دادگاه ماساچوست 20 سال نگذشته بود كه همه مستعمره‌هاي انگليسي در آمريكا پاداش‌هاي مشابهي تعيين كردند. بار ديگر پس از مدتي نرخ پاداش‌ها افزايش يافت به طوري كه براي هر پوست سر سرخ‌پوست در سال 1704 صد پوند در نظر گرفته شد.
در حقيقت پاداش صد پوندي چهار برابر متوسط در آمد يك كشاورز مهاجر در مزارع مستعمره‌هاي «نئوانگلاند» دنياي نو بود. پرداخت چنين مبلغي اين امكان را براي شهرك نشينان مسن هم فراهم مي‌كرد تا سالانه دست كم دو كودك و سه زن سرخ پوست را شكار كند. و از نعمت درآمدي برخوردار شود كه اعليحضرت «جيمز» پادشاه انگلستان از چنين نعمتي برخوردار نيست. اين روش باعث شد شكار سرخ پوستان و پوست كني سر آنان سريع‌ترين راه ثروت اندونزي مهاجران انگليسي گردد.

*تاسيس شركت و استخدام نيرو براي شكار سرخ پوستان توسط توماس اسميت

«توماس اسميت» يكي از مهاجران سرمايه دار به منظور كسب درآمد كلان و سريع از اين راه شركتي را در منطقه فالموت كه امروزه ايالت بور تلاند ناميده مي‌شود تاسيس كرد. وي براي قتل سرخ پوستان و آوردن جمجمه و يا پوست كله آنان دهها سفيد پوست ماجراجو را به استخدام اين شركت درآورد و اسلحه و مهمات و ابزار لازم براي كشتن سرخ پوستان را در اختيار آنان قرار داد. افراد ماجراجو يك سوم پاداش خود را به عنوان دلالي به توماس اسميت پرداخت مي‌كردند. او در دفتر خاطراتش چنين نوشت كه سهم او از پاداش قتل سرخ‌پوستان در روز 18 ژوئن سال 1757 كه يكي از روزهاي كساد و كم كاري به شمار مي‌رفت 165پوند بوده است.

*سرنوشت يك خانواده 4 نفره مورد اعتماد سفيد پوستان به نقل از نويسنده اروپايي

شكارچيان ابتدا روستاهاي سرخ پوست نشين بخصوصي را شناسايي مي‌كردند و سپس با محاصره و يورش به آن، خانه هاي آن را يكي پس از ديگري پاكسازي مي‌كردند. آنان در اين يورش يك «پوست سر» انسان سرخ‌پوست را هم در آنجا باقي نمي‌گذاشتند. مهاجران سفيد پوست براي افزاش درآمد خود چه بسا به روستاهاي شمال مكزيك نيز كه آنسوي مرز آمريكا قرار دارد مي‌تاختند چرا كه از نظر سفيد پوستان «پوست سر» سرخ‌پوستان مكزيكي همپيمان با «پوست سر» سرخ پوستان آمريكايي تفاوت ندارد و هر دو از يك نژاد هستند. به ويژه اينكه شكار سرخ پوستان آمريكايي آسانتر است.
جيمز اكستل در كتاب خود فصلي را به موضوع پوست كني اختصاص داده و در اين باره نوشته است: «دسته‌‌اي چهار نفره از شهر نشينان مستعمره نيوجرسي ادعا كردند كه سرخ پوستان فيلادلفيا را شكار مي‌كنند، اما شامگاه 12 آوريل 1756 مشخص شد كه سرخ پوستاني كه توسط اين گروه چهار نفره قرباني مي‌شدند در منطقه اي سكوت دارند كه سفيد پوستان پيشتر جان آنان را نجات داده و برده خود قرار داده بودند. در نيمه همان شب شهرك نشينان به خانه يك خانواده سرخ پوست بي دفاع و تسليم شده و مطمئن يورش بردند و افراد آن را در حال خواب، هدف گلوله قرار دادند. سرپرست اين خانواده كه جرج نام داشت موفق به فرار شد. اما به سينه همسرش كاثرين چند گلوله اصابت كرد و از پاي در آمد. مهاجمان سر اين زن را از بدن جدا نموده و سر دختر يازده ساله‌اش را با تبر خرد كردند. سرنوشت كودك يكساله اين خانواده بهتر از سرنوشت مادر و خواهرش نبود.

*اصول برادري ديني و همپيماني سياسي زير پاي سفيد پوستان

پيتر شمالز در كتابي كه درباره قوم سرخ پوست اوجيبوا نوشته تاكيد مي‌كند كه استعمارگران نه ارزش‌ها و اصول برادري ديني را رعايت مي‌كردند و نه به اصول همپيماني سياسي پايبند مي‌ماندند. افراد سرخ پوستي هم كه براي نجات روح خود در آخرت و نجات جسم خود در دنيا چشم دوخته بودند در امان نماندند و قرباني قديسان شدند. به طور مثال يك دسته از سربازان مسلح به فرماندهي دايويد ويليامز افرادي از قوم سرخ پوست موراوي در يكي از روستاهاي منطقه دولاير را به محاصره درآوردند. سربازان ابتدا به آنان اطمينان دادند كه قصد شومي ندارند. و از سرخ‌پوستان مي‌خواهند كه آنان را به استراحت گاهي براي اقامه نماز و تهيه غذا راهنمايي نمايند. سربازان به سرخ پوستان گفتند كه براي يك ماموريت انساني به اين منطقه آمده‌اند و شما نيازي به حمل اسلحه نداريد. سرخ پوستان ادعاهاي سربازان سفيد پوست را باور كردند و با اطمينان كامل ساير افراد خانواده خود را احضار كردند تا از بركات نماز همراه قديسان سفيد پوست بهره ببرند. سرخ پوستان كه وقت كافي براي فكر كردن و شناخت اين توطئه فريبكارانه را نداشتند بي درنگ غافلگير شدند و مورد حمله سربازان قرار گرفتند. در اين كشتار سر 29 مرد و 27 زن و 34 كودك سرخ‌پوست از بدن جدا شد.

*پيوستن به شركتهاي «پوست كني» با صرفه تر از جستجو معادن طلا

در جنگ‌هاي شش ساله 1760 - 1754 كه در تاريخ به نام انگليسي‌ها و فرانسوي‌ها به ثبت رسيده و توسط آن دو كشور اداره مي‌شده است. تنها سرخ‌پوستان بودند كه در اين جنگ‌ها مانند گوسفند به كشتارگاه مي‌رفتند. در پي شكست سنگيني كه فرانسوي ها به ادوارد برادوك ژنرال انگليسي و سرخ پوستان همپيمان او در سومين سال جنگ وارد آوردند، انگليسي‌ها ناچار شدند بهاي پاداش پوست كني را افزايش دهند. با اين تصميم صدها شهرك‌ نشين سفيد پوست از جستجو معادن طلا صرف نظر كردند و به شركت‌ها و گروه‌هاي پوست كني پيوستند كه از يكديگر سبقت مي‌گرفتند. ميان اين شركت‌ها رقابت سختي وجود داشت و هر كدام آنها به افزايش درآمد و غنيمت جنگي و شكار انبوه جمجمه مباهات مي‌كرد.

*«لوئيس وتزل»، يكي از قهرمانان تاريخ آمريكا بنيانگذار «پوست سر كني» سرخ پوستان

«لوئيس وتزل» يكي از ماجراجويان سفيد پوست كه با اين شركت‌ها همكاري مي‌كرد درباره ميزان درآمدش گفته است كه هر گاه به شكار مي‌رفته با كمتر از چهل پوست سر سرخ‌پوست به خانه باز نمي‌گشته است. «وتزل» كه در شهرك‌هاي سفيد پوست نشين آمريكا متولد شده و اكنون بعنوان يكي از قهرمانان تاريخ آمريكا شهرت دارد، در سنين كودكي هنگامي كه پدرش با زور اسلحه مي‌كوشيده زمين‌هاي سرخ پوستان را تصاحب كند زخمي شده بود. او نخستين بار در سن 14 سالگي قتل سرخ‌پوستان را آغاز كرد و حيات خود را وقف اين كار نمود. او به همين دليل ازدواج نكرد تا لحظه‌‌هاي زندگي خود را صرف رسيدگي به خانوانده نكند. قتل رهبر قوم دولاير در سال 1871 و قتل رهبر قوم سينيكا در سال 1879 هنگام مذاكره با استعمارگران بخشي از جنايات و وتزل به شمار مي‌آيد.
از اسناد تاريخي آمريكا چنين برداشت مي‌شود كه پوست كني و بريدن سر سرخ‌پوستان با «وتزل» آغاز شد و به تدريج به يكي از ورزش‌هاي دوست داشتني سفيد پوستان بدل گشت چه بسا بسياري از آنان افتخار مي‌كردند كه چكمه‌ و لباس مخصوص شكار آنان را از پوست سرخ پوستان ساخته شده است.
پس از گذشت يك دهه و هنگامي كه انگليسي‌هاي سلطنت طلب و انگليسي‌هاي انقلابي با يكديگر درگير شدند و به پوست كني سر يكديگر را آغاز كردند، اوضاع به سود سرخ پوستان نسبتا دگرگون شد. با وجودي كه هر يك از طرفين درگير انگليسي عنايت الهي را شامل حال خود عنوان مي‌كرد و جنايات زشت خود را به آن منسوب مي‌نمود، اما در طول سال‌هاي جنگ كه آنان را جنگ استقلال مي‌ناميدند همه سفيد پوستان در عين حال به پوست كني و مثله كردن پيكر سرخ پوستان ادامه مي‌دادند و خود را به اين كار وفادار مي‌دانستند.
انتهاي پيام/ي
منبع خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
Colonel II
Colonel II
نمایه کاربر
پست: 7545
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷, ۴:۲۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9280 بار
سپاس‌های دریافتی: 22106 بار

Re: طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه در آمريكا اتفاق افتاد

پست توسط sinaset »

طولاني‌ترين نسل‌كشي تاريخ چگونه اتفاق افتاد-11
علاقه رييس جمهور آمريكا به بريدن سر سرخ‌پوستان به نقل از تاريخ‌نگاران آمريكايي
خبرگزاري فارس: «جان سوگدن» در كتابش آورده كه اندور جكسون يكي از رئيسان جمهوري پيشين آمريكا به مثله كردن پيكر سرخ پوستان و بريدن سر آنان عشق مي‌ورزيد. جكسون براي شمارش تعداد كشتگان سرخ پوست دستور داده بود بيني و گوش بريده آنان را بشمارند.
 تصویر 
به گزارش خبرگزاري فارس، بررسي تاريخ آمريكا و ماهيت بنيانگذاران آن نشان مي‌دهد كه پدران ايالات متحده براي برپايي كشور جديد، نسل سرخ پوستان كه صاحبان اصلي اين سرزمين بودند را از بين بردند و هيچ‌گاه تا به امروز حقي ولو اندك براي زندگي آنان قايل نبوده اند.
قسمت دهم اين مطلب از نظر خوانندگان گذشت و هم اينك قسمت يازدهم آن تقديم مي گردد:

*حادثه هولناك محاصره منطقه وانسين توسط سرگرد جرج راجرز كلارك

انگليسي‌ها با استناد به اين مقوله كه خلق برگزيده خدا هستند، براي پوست كني و بريدن سر سرخ‌پوستان جشن‌هاي مخصوص بزم و شهوت راني بر پا مي‌كردند و سران استعمارگر به آن دعوت مي‌شدند تا با تماشاي اين صحنه‌هاي هيجان انگيز دسته جمعي شادي كنند. زماني كه سرگرد جرج راجرز كلارك منطقه وانسين را به محاصره درآورد و براي پوست كني 16 اسير سرخ پوست جشن برپا كرد از دژخيمان، خواست در نمايش خود شتاب نكنند و عمليات پوست كني را آرام و لحظه به لحظه شرح دهند تا سربازان و ميهمان حاضر با مشاهد اين صحنه لذت ببرند. سرگرد هنري هاملتون كه در اين جشن شركت داشت در خاطراتش نوشت كه صحنه پوست كني و بوي خون و غرور پيروزي آنان را مست و هيجان زده كرد بود. جرج كلارك تا امروز به عنوان قهرمان تاريخي و نماد ملي آمريكا و الهام بخش واحدهاي ويژه ارتش آمريكا ناميده مي‌شود.

*مطبوعات با اخبار سر بريدن سرخ پوستان چگونه برخورد مي‌كردند؟

در ايالت كولورادو شركت‌هاي بخش خصوصي براي انجام ماموريت بريدن سر و پوست كني و در نهايت پايان دادن به حضور سرخ پوستان با دولت آمريكا قرارداد همكاري امضا كردند. در ايالت كاليفورنيا جشن‌هاي پوست كني مدتي با تاخير آغاز شد. اما به تدريج مانند ساير ايالات شتاب بيشتري به خود گرفت. در جنايتي كه در ماه مه سال 1852 به فرماندهي يك اشراف زاده به نام ويورويل روي داد 148 چوپان و گاوچران سرخ پوست مورد حمله قرار گرفتند و در عرض چند ساعت اثري از آنان باقي نماند. مطبوعات سفيد پوستان با اخبار و گزارش‌هاي حوادث سر بريدن سرخ پوستان عادي برخورد مي‌كردند و هيچ مانعي براي توجيه اهداف اين كشتارها نداشتند. در همين حال قاتلاني كه مرتكب اين اقدامات شجاعانه! شده بودند پس از نشان دادن پوست سر قربانيان از دولت پاداش دريافت مي‌كردند.

*ماجراي سربازي كه 75 سال بعد تكه پوست سر تيكومسه را به عكاس روزنامه آمريكايي نشان داد

با تاسيس ارتش آمريكا، پوست كني و مثله كردن پيكر سرخ پوستان به طور رسمي ابعاد سازمان يافته به خود گرفت. پس از پيروزي نهايي ارتش آمريكا بر سرخ‌پوستان در سال 1811 و بر پايي رژه در برابر ويليام هاريسون رئيس جمهور وقت، پيكر تعدادي از سرخ پوستان در اين رژه مثله شد. هنگامي كه نوبت مثله كردن پيكر «تيكومسه tecumseh» رهبر يكي از اقوام سرخ پوست رسيد، سربازان شكارچي هركدام براي دستيابي به تكه‌اي از پوست سر و يا بدن اين رهبر تاريخي از يكديگر پيشي مي‌گرفتند.
«جان سوگدن» در كتابي كه درباره «تيكومسه» نوشته است چگونگي هجوم سربازان آمريكا براي تكه تكه كردن پوست بدن تيكومسه از كمر تا ران را شرح داده است. در اين كتاب آمده است كه يكي از سفيد پوستان تكه‌اي از پوست بدن اين رهبر سرخ پوست را به شكل نوار درآورد و به دسته تيغ ريش تراش خود پيچيده و ديگران هم پوست سر او را تكه تكه كردند تا آن را براي خود يادگاري داشته باشند. سهم برخي از شركت كنندگان اين مراسم شادي از پوست تيكومسه بزرگتر از يك قطعه سكه فلزي به ارزش يك سنت نبود. يكي از سربازان شركت كننده در اين مراسم كه تا حدود 75 سال بعد زنده مانده بود در گفت و گو با يك روزنامه آمريكايي تكه پوست كله تيكومسه را به عكاس روزنامه نشان داد و از شركت در قتل رهبر سرخ پوستان با افتخار ياد كرد و صحنه مثله كردن پيكر او را با يك مراسم تاريخي توصيف نمود.

*علاقه رييس جمهور آمريكا به بريدن گوش و بيني سرخ پوستان به نقل از تاريخ نگاران آمريكايي

در اين بحث فراموش نمي‌كنم اندور جاكسون يكي از رئيسان جمهوري پيشين آمريكا كه اسكناس 20 دلاري با عكس او مزين شده است به مثله كردن پيكر سرخ پوستان و بريدن سر آنان عشق مي‌ورزيد. جاكسون براي شمارش تعداد كشته شدگان سرخ پوست دستور داده بود بيني و گوش بريده آنان را بشمارند. او به گونه‌اي به كشتار سرخ پوستان اظهار علاقه مي‌كرد كه روزي به دستور او مراسم جشن مثله كردن پيكر 800 سرخ پوست را بر پا كردند. دايويد ستانارد يكي ديگر از تاريخ نگاران آمريكا در اين باره چنين نوشته است كه اندرو جاكسون به مناسبت پيروزي بر قوم سرخ پوست ساندكريك روز 27 مارس سال 1814 مراسم جشن و شادي برگزار كرد و سربازان او ماموريت بريدن بيني و گوش كودكان و زنان و مردان سرخ پوست را به عهده گرفتند. سربازان سفيد پوست تا آنجا كه مي‌توانستند پوست بدن سرخ پوستان را نيز كنده تا آن را پس از دباغي براي اسب‌ها ريسمان ببافند.

*شعر يكي از قهرمانان تاريخ آمريكا درباره سرخ پوستان

پس از قتل عام 800 سرخ پوست بي دفاع در منطقه ساندكريك، كنگره آمريكا براي رسيدگي به اقدامات جنايت كارانه سربازان و فرمانده‌شان جان چونگتون به ناچار كميته حقيقت ياب تشكيل داد. اما امروزه مردم آمريكا چونگتون را يكي از قهرمانان مشهور تاريخ خود مي‌نامند. و به منظور قدرداني و پاسداري از خدمات و زحمات او تعدادي از شهرها و خيابان‌ها و اماكن تاريخي آمريكا را به او نامگذاري كرده‌اند.
چونگتون در زمان حيات اين شعار را براي خود برگزيده بود:
«سرخ پوستان را بكشيد و پوستشان را دباغي كنيد، يك سرخ پوست كوچك و بزرگ را آزاد نگذاريد. چرا كه شپش تنها از تخم شپش متولد مي‌شود.»
شايد اين عبارت سال‌ها بعد الهام بخش هملر نخست وزير آلمان شده بود. او نيز آنچه كه در اردوگاه‌هاي نازي‌ها روي داد پاكسازي شپش ناميد. دولت آمريكا از قبل سرگرد چونگتون را آگاه كرده بود كه با سرخ‌پوستان منطقه ساندكريك قرارداد صلح امضاء شده و آنان تسليم شده‌اند و بيشتر مردان شان براي شكار گاوميش از خانه خود بيرون رفته‌اند سرگرد چونگتون در پاسخ به اين پيام گفت: «بسيار خب ... من مشتاق خونريزي هستم.»

*نگران نباشيد؛ آنها با ما قرار داد صلح دارند

سحرگاه‌ 29 نوامبر سال 1864 سربازان چونگتون به طرف روستاهاي منطقه ساند كريك پيش روي كردند و دو مرد سفيد پوست را كه مي‌كوشيدند مانع ورود سربازان آمريكايي بشوند با تيراندازي از پاي در آوردند. بلاك كتل رهبر سرخ پوستان اين منطقه كه باورش نشده بود سفيد پوستان قرارداد صلح را نقض كرده‌اند بالاي سقف شيرواني يكي از خانه‌هاي روستا رفت و پرچم سفيدي را كنار پرچم آمريكا برافراشت. او كه فريب وعده‌هاي پوچ و قرار دادهاي دروغين صلح سفيد پوستان را خورده بود كوشيد روستائيان را آرام كند و به آنان گفت: نگران نباشيد ما با سفيد پوستان در حال صلح هستيم. اما سربازان كه به هيچ تعهدي پايبند نبودند، روستا را از چهار طرف به محاصره در آوردند و به سوي سرخ پوستان وحشت زده و سراسيمه كه به هر طرف پناه مي‌بردند آتش گشودند.

*روايت سرباز آمريكايي؛كودكان زيادي را ديدم كه در آغوش مادران سر بريده‌شان قرار داشتند

در اين هنگام جان چونگتون به سربازان دستور شليك آتش توپخانه و تعقيب فراريان را صادر كرد. رابرت بنت يكي از دستياران چونگتون در شهادت خود در برابر اعضاء كنگره امريكا چگونگي حمله به اين روستا را چنين شرح داد:
پس از گلوله باران توپخانه‌اي اين روستا، مردان كوشيدند زنان و كودكان را در جاي امن پنهان كنند. پنج زن سرخ پوست را ديدم كه زير تخت بزرگ پنهان شده بودند. هنگامي كه سربازان آنان را يافتند خواهش كردند كه با آنان كاري نداشته باشند. اما سربازان همه آنها را كشتند. حدود 30 تا 40 زن را ديدم را كه در گودالي روي هم انباشته شده بودند. انها دخترك شش ساله را با پرچم سفيد به طرف ما فرستادند. اين دخترك چند قدم جلو نيامده بود كه به سوي او تير اندازي كرديم و كشتيم و سپس همه زنان را بدون مقاومت به قتل رسانديم. پس از چند ساعت با چشم خود ديدم كه پوست از سر زنان كنده‌اند. ميان آن زني ديده مي‌شد كه شكمش را دريده‌اند و جنين او را بيرون كشيده‌اند. سروان شائول نيز كه در اين حمله شركت داشت به من گفت آنچه كه من ديده‌ام او نيز ديده است. كودكان زيادي را ديدم كه در آغوش مادران سر بريده‌شان قرار داشتند.

*روايت سه سرباز آمريكايي از سه جنايت هولناك

سرباز ديگري به نام آشبري بيرد كه در اين جنايت شركت داشت در برابر كنگره چنين گواهي داده است:
«تعداد قربانيان اين حادثه حدود 400 تا 500 نفر بود. پوست از سر همه كشته شدگان كنده شده بود. زن سرخ پوستي را ديدم كه به او تجاوز كرده بودند، پيكر‌ها را تكه پاره كردند و جمجمه‌ها را شكافتند. من با اطمينان مي‌گويم سربازان پس از اينكه سرخ‌پوستان را كشتند با تير اندازي جمجه ‌آنان را نيز خرد كردند.»
سروان لوسيان پالمر نيز كه شاهد قتل عام سرخ پوستان بوده چنين گواهي مي‌دهد:
«پوست از سر همه زنان و مردان سرخ پوست مقتول كندند. سربازان به منظور دزديدن انگشتر زنان انگشتان آنان را بريده بودند. من با چشم خود پيكر‌هايي را ديدم كه اعضاي تناسلي‌شان هم قطع شده بود.»
در گواهي عاموس ميلكش چنين آمده است:
«ميان پيكرهاي انباشته شده در يك گودال كودك نيمه جاني را يافتم كه يك سرباز به مغز او شليك كرد. پيكر‌هاي زناني را با چشم خود ديدم كه انگشتان و گوش آنها را بريده بودند تا زيور آلات شان را بدزدند. سربازان قبر سرخ پوستان را مي‌كندند تا پيكر‌ها را كه شبانه خاك كرده‌ايم بيرون بياورند. پوست از سر اين پيكر‌ها توسط سربازان كنده مي‌شد، زن سرخ پوستي را ديدم كه سرش را خرد كرده بودند. بامداد روز بعد سربازان، پيكر‌هاي خشك شده زنان را به شكل زننده از زير خاك بيرون كشيدند.»
دايويد لودرباك فرمانده اسب سواران ارتش آمريكا كه در آفرينش اين جنايت شركت داشت چنين گواهي داده است:
«با شيوه وحشتناكي پيكرهاي زنان و كودكان را مثله كرده بودند. من فقط هشت پيكر را ديدم. جرات ديدن پيكر‌هاي بيشتر را نداشتم چرا كه بيشتر اين پيكر‌ها تكه تكه و پوست از سر قربانيان كنده شده بود. واقعا صحنه دلخراشي بود. سرگشت وايت انتلوپ -آهو سفيد- يكي از رهبران سرخ پوست بهتر از ديگران نبود؛ سربازان، بيني، گوش و اعضاي تناسلي‌ او را قطع كرده بودند.»
انتهاي پيام/ي
منبع خبرگزاری فارس
"قرآن"(کلام خدا) ...راه سعادت و خوشبختی.
با عرض پوزش،دیگر در انجمن حضور ندارم،که به پیام ها پاسخ بدم.
ارسال پست

بازگشت به “تاريخ جهان”